لوح فشرده  مجموعه  مقالات  سایت فکرنو  هدیه ای مناسب از طرف شما  برای مدیران اساتید دانشگاه ، کارشناسان ، دانشجویان ،  معلمان،  دانش آموزان  ، کارمندان ، خانم های خانه دار  و بسیاری دیگر از علاقمندان                                                           برای خرید لوح فشرده سایت فکرنو  به بخش فروش نرم افزار مراجعه فرمایید.                                          با تشکر   گروه علمی سایت فکرنو   

   



 

فلسفه برای کودکان (p4c)

 

 

   
   

www.Fekreno.org

 

 

 

 

 

 

مقدمه

    یک مسئله اساسی برای مربیان تعلیم و تربیت، معلمان، والدین و حتی خود دانش آموزان، این بوده و هست که آیا مدرسه و برنامه های درسی منجر به پرورش تفکر در دانش آموزان می شود یا خیر. " اصلاح و تقویت نیروی فکر همواره جزو اهداف اولیه ی آموزش و پرورش رسمی و به عنوان هدف بنیادی تدریس و یادگیری در همه ی رشته های علمی بوده است. به علاوه مسلم فرض شده است که یادگیری استفاده از نیروی فکر که به شکلی اثر بخش از طریق رشته های تحصیلی موجود در برنامه ی درسی نظری و عملی صورت می گیرد، دیگر جنبه های وجودی انسان را نیز بهره مند می سازد طرفداری از این  پیش فرض ساده، علی رغم این که شواهد کمی برای حمایت از آن وجود دارد، هنوز ادامه دارد. بنابراین تصور می شود که از طریق انتقال دانش، آموزش و پرورش می تواند به هدف خود دست یابد.

 

    چنین تمرکزی به یادگیری دانش حالا دیگر قابل قبول نیست. اکنون همه ی ما می دانیم که چه مقدار از دانش با چه سرعتی می تواند از رده خارج شود. در نتیجه حتی اگر بپذیریم که فرد تربیت شده باید مطلع باشد، باید تصریح کرد که چنین فردی باید بتواند اهل تعقل و داوری نیز باشد. این بدان معنی است که فرایند تربیت باید فرایندی باشد که طی آن تعقل و قضاوت پرورش یابد. و حتی اگر قبول کنیم که یادگیری جنبه ای مهم از آموزش و پرورش است، باید تصدیق کرد که آموزش و پرورش باید فرایند وارد شدن به تحقیق باشد. نباید بی گدار به این نتیجه گیری بپردازیم که با تحقیق فقط می توان به تحقیق علمی یا تجربی دست زد، اشکال غیر علمی تحقیق هم به خوبی اشکال علمی اش یافت می شود. یک مثال از این دست فلسفه است، فلسفه تحقیقی در ویژگی های ذاتی تفکر خوب است، فلسفه با مسائل کلی تعریف، طبقه بندی، استنباط، حقیقت و معنی سروکار دارد و این مسائل دقیقا" عبارت از همان چیزهائی نیست که در رشته های علمی تاریخ، روان شناسی و یا فیزیک یافت می شود. از آنجا که بهترین کار در وهله ی نخست نزدیک شدن به چنین مسائلی بر حسب زمینه های  گسترده ی آن است و در مرحله ی بعد رفتن به سوی مصادیق هر چه دقیق تر در رشته های تحصیلی خاص، پس فلسفه عالی ترین رشته ای است که از آن سئوالات اساسی بر می خیزد، تا بر اساس آن ما را با سایر رشته ها آشنا ساخته و ما را برای اندیشیدن درباره ی آن رشته ها آماده سازد.

 

    با توجه به این که عمده ی فعالیت های مدرسه متوجه کودکان و نوجوانان است و شواهد موجود نیز نشان می دهد که این برنامه ها نتوانسته اند اندیشیدن و درست اندیشیدن را در آنان رشد دهند و به آنان بیاموزند، چه باید کرد؟ اگر کودکان در زمان اشتغال به تحصیل در مدرسه اندیشیدن را نیاموزند، چگونه می توانند به یادگیری ادامه دهند.

 

چرا آموزش تفکر؟

 روش زندگی و سواد ما بستگی به شیوه ی تفکر ما دارد. اگر می توانیم اصول مندانه، این تاج تفکر را به گوهر تعالی مزین کنیم، پس حتما" باید این کار را بکنیم. استدلالی که در زمینه ی آموزش تفکر روز به روز بیش تر ترقی می کند این است که تفکر جزء ذاتی رشد انسان است و همین نکته بس که ما حیواناتی متفکریم و حق ما است که به پرورش استعدادهای خاص یک انسان بپردازیم. پرورش ذهن، خود قسمتی از تعلیم و تربیت است، زیرا این نیز قسمتی از همان انسان بودن است. طبق این نگرش، کار اصلی تعلیم و تربیت، آموزش تفکر انتقادی، خلاق و کارآمد به کودکان است.

    دلیل دیگر آموزش تفکر این است که ما از نوع صحیح تحریک و چالش عقلانی لذت می بریم. مغز ما برای حل مسئله  سیم کشی شده است و از معماهایی که می توانیم حل شان کنیم، خوش مان می آید. به نظر یونانیان، فلسفه عبارت بود از فرایند طرح پرسش و حل مسئله و این روندی لذت آفرین بود. آن ها استدلال می کردند که فعالیت هوش انسان ، هم موجب پرهیزگاری می شود و هم رضایت خاطر. مصداق این گفته را می توان در محبوبیت کتاب های معما و مسابقه های اطلاعات عمومی در تلویزیون مشاهده کرد.

    پژوهش در سطح کلاس های مدارس از این دیدگاه حمایت کرد که دانش آموزان، بیش تر در کلاس هایی با انگیزه و فعال ظاهر می شوند که آن ها را به فعالیت هوشی وادار کند. معلمانی را دوست دارند که بیش تر، آن ها را به فکر وا می دارند.درس هایی را ترجیح می دهند که برای مثال از آن ها بخواهند "تفسیر کنند، تجزیه و تحلیل کنند، اطلاعات را دست کاری کنند و یا دانش و مهارتی را که آموخته اند در مسائل تازه و موقعیت های جدید به کار برند. "تدریس با چالش عقلانی" یکی از ویژگی های اصلی معلمان کارآمد و مدارس موفق شناخته شده است.

    تفکر تنها لذت آفرین نیست، می تواند مفید هم باشد. بیش تر دلایل پیگیری گسترش مهارت های تفکر و یادگیری، موثر یا واقع بینانه اند و به موفقیت فرد و اجتماع می پردازند. این نگرش در فضایی ظهور می کند که مجامع بین المللی نگران افول معیارهای تعلیم تربیت هستند. جنبش های بازگشت به مبانی اولیه در بسیاری از کشورها از جمله بریتانیا، آمریکا و استرالیا در حال شکل گیری است. هم زمان، بر سر این موضوع نیز بحث می شود که باید اصول سه گانه ی خواندن، نوشتن و حساب با اصل چهارمی به نام استدلال تکمیل شود. این نگرش رو به مبانی اولیه، اظهار می کند پایه ی اصلی رشد معیارها، حتی در اساسی ترین مهارت های موجود در برنامه های آموزشی، آموزش تفکر و استدلال است. این نگرش مدعی است که مهم ترین سرمایه ی هر جامعه، تدابیر هوشمندانه ی افراد آن است. جامعه ی موفق، جامعه ای متفکراست؛ جامعه ای که در آن استعداد علم آموزی شهروندان به کامل ترین حد و دائم العمر، شکوفا شود. اگر تفکر همان درک تجربه باشد، پس بچه ها می توانند با مدد گرفتن برای بهتر فکر کردن، از هر چه می بینند، می گویند یا انجام می دهند، بیش تر بیاموزند. تفکر انتقادی برای درک دانش در هر زمینه ای لازم است.

    بخشی از ضرورت متعارف در آموزش مهارت های تفکر نتیجه ی افزایش آگاهی از این نکته است که جامعه تغییر کرده و مهارت هایی که برای نسل قبل مفید بوده اند دیگر نمی توانند دانش آموزان را برای جهان خارج از مدرسه مجهز کنند. آهنگ تحولات در سطح اجتماع چنان شتاب گرفته که دیگر تعیین سواد واقعی مورد نیاز آیندگان دشوار است و این امر مدارس را ملزم می کند توجه خود را کم تر به ارائه ی اطلاعات و بیش تر به آموزش یادگیری و تفکر مستقل به دانش آموزان معطوف کنند.

    دانش آموزانی که قرار است در آینده با جهانی غیر قابل پیش بینی مواجه شوند، ناچارند مهارت هایی را بیاموزند که تا حد ممکن آن ها را بر زندگی و علم مسلط سازد و به همین سبب

 آن ها باید تا جایی که می توانند نقادانه و خلاق تر فکر کنند و از موضوع ها و مسائل جهان آگاهی یابند.

    به کار گرفتن ذهن در چالش عقلانی علاوه بر این که موجب لذت و موفقیت در دنیایی می شود که لحظه به لحظه در حال تغییر است، می تواند خصوصیت های اخلاقی و فضیلت ها را

 نیز تعالی بخشد. ستودگی خردمندانه را می توان به صورت مجموعه ی پیچیده ای از صفاتی مثل کنجکاوی، با ملاحظه بودن، شهامت بخردانه و سماجت در طلب حقیقت، تمایل به تامل و

 تحلیل، درایت و اصلاح خود، استقبال از عقاید دیگران و اصول دیگری در نظر گرفت که به واسطه ی عمل، پرورش یافته اند. این ها ویژگی هایی هستند که می بایست با تفکر مستقل و تفکر

 همراه با دیگران تجربه شوند.

    مطرح کردن پرسش های فلسفی برای بچه ها می تواند سبب شود ویژگی هایی مثل دوری از تعصب فکری، جزم اندیشی، محترم داشتن دیگران و خود بازبینی در شخصیت انسان

 جا بیفتد. این که به بچه ها یاد دهیم متفکرانی بهتر شوند، کاری منطقی و اخلاقی است و می توان آن را به منزله ی تحقق طبیعت انسانی افراد در اثر فرایند ویژه ی آموزش و پرورش

 دانست. این فرایند نیازمند مجموعه ی جداگانه ای از مهارت های تفکر است و هم چنین برای پرورش نگرش و منش ایجاد شده است. آموزش تفکر تنها برای انتقال مهارت ها نیست، چرا

 که قرار باشد این مهارت ها به کار گرفته نشوند، زاید خواهد بود. اگر این همه مهارت های تفکر در دنیا، با همه ی ظرافتی که صرف آن ها شده بی استفاده بمانند، همه باطل خواهند شد.

 اگر قرار باشد آموزش تفکر موفقیت آمیز شود، باید هر آن چه نیروی تفکر را بر می انگیزد و تقویت می کند، مورد نظر باشد. نه تنها باید مهارت های تفکر را به کودکان بیاموزیم، بلکه لازم

 است روحیه ی پرسشگری و خوی تعهد به  کاوش گری را در آن ها بر انگیزیم و آن ها را تشویق کنیم تا باور کنند تفکر برایشان میسر، مجاز و ثمر بخش است.

    مهارت های ما چیز خاصی از هویت ما را بازگو نمی کنند، چرا که ارتباطی با شخصیت، نیازها یا ارزش های ما ندارند و همین موارد هستند که از ما افراد مختلفی می سازند. انسان

 بودن یعنی برخورداری از قوه ی درک خویشتن، شامل خود متفکر و یادگیرنده و برخورداری از قوه ی درک دیگران هنگام ارتباط با آن ها. چشم اندازی گسترده از اهداف آموزش و پرورش، خود

 می تواند موجب گسترش ارزش ها و منش های خردمندانه ای چون توجه، تمرکز، همکاری، سازماندهی، استدلال، تجسم و کاوش شود. باید به پرورش روحیاتی مانند حقیقت جویی،

 صداقت و احترام به دیگران اهمیت دهیم. هدف اساسی مباحثه ی فلسفی با کودکان، پرورش همین فضائل خردمندانه است.

 

 

    مجموعه ی دیگری از دلائل آموزش تفکر حول محور طبیعت اجتماعی زندگی بشری، به خصوص پیوند بین مردم سالاری و حقوق شهروندی می چرخد. جامعه ی کاملا" مردم سالار

 دموکراتیک به شهروندانی خود مختار نیاز دارد که بتوانند فکر کنند، قضاوت کنند و برای خود اقدام کنند. به بیان دقیق تر، تعلیم و تربیت برای شخصی که از لحاظ اخلاقی خود مختار باشد،

 نیازمند آموزش تفکر انتقادی(تحلیلی) است. اگر شهروندان فاقد قوه ی تمییز بین راست و دروغ باشند، دیگر خبری از آزادی مردمی نخواهد بود. دموکراسی بستگی به درک مشترک و

 استفاده از بیان تمییز دهنده دارد.

    همین طور که رفته رفته موضوع های محلی، ملی و بین المللی پیچیده تر می شوند و آن ها که "به جای ما فکر می کنند" لحن قانع کننده تری پیدا می کنند، ما به مهارت های تفکر

 انتقادی بیش تر نیاز پیدا می کنیم تا با کمک آن ها به درایتی هوشمندانه در امور ملی و در پی آن، به حل مسائل اجتماعی به صورت دموکراتیک دست یابیم. کاوش فلسفی مستلزم

 کاوش در اصول اخلاقی و ارزش های جامعه بوده، باعث هوشیاری نقادانه در کودکان می شود که نتیجه ی دخالت آنان در جهان، به عنوان متفکران این جهان و تحول گرایان جهان آینده

 است.

    دموکراسی یعنی ابزار سیاستمندانه ی اشتیاق آدمی به آزادی؛ آزادی اندیشه و آزادی بیان. همان طور که بسیاری از متفکران مکتب اصالت وجود اظهار کرده اند، آموزش و پرورش باید

 فرایندی باشد که به تدریج باعث آشنایی کودک با حقیقت آزادی و تعهد آدمی شود. خطری که کودکان در مدرسه با آن مواجه می شوند همان خطر همیشگی است یعنی نفی افکار خود

 به خاطر تکرار افکار معلمان یا همکلاسان شان. این وسوسه برای کودکانی پیش می آید که تکیه بر چیز هایی می کنند که هایدگر  آن ها را مسموعات می نامد، و آن عبارت است از هر

 چه به صورت عقاید و تجربه های دست دوم به بچه ها ارائه شود، بی آن که از ایشان بخواهیم به ارزیابی و تفسیر دانش خود بپردازند و آن را تحت اختیار خود درآروند. برای ملزم کردن

 معلمان در توجه به نیازهای فردی هنگام تدریس، گاهی طراحان برنامه ی تحصیلی و بازرسان ، اساسی ترین نیازها را نادیده می گیرند یعنی تشویق کودکان به تفکر؛ آن گونه که فردیت

 اصیل آنان را منعکس کند. اصالت یعنی این که دچار همنوایی جاهلانه با افکار دیگران نشویم، زیر بار مسموعات نرویم، بلکه آگاه از تعهد به اندیشه ی مستقل، از حق خود برای ابراز فردیت

 مان استفاده کنیم.

    تنها مشکل ناشی از تاکید تفکر فردی، احتمال ایجاد خود- محوری است. در صورتی که همه چیز حول افکار من بچرخد، پس اندیشه هایم نیز به خودم باز خواهد گشت و عضوی از جامعه

 ی "من" خواهم شد. جی.اچ.مید[1] استلال می کند که  انسان با "شعور" کسی است که بتواند نگرش دیگر کلی[2] را بر گزیند. اگر تفکر مستقل گرایش مهمی است، پس مطمئنا"

 گرایش به محترم شمردن نظرات دیگران هم باید مهم باشد. هم تفکر مستقل و هم تفکر به همراه و به واسطه ی دیگران باعث رشد اندیشه می شود. بخشی از جوهره ی هویت من،

 همان ارتباط من با افراد دیگر و یا با افکار دیگر است. ما موجوداتی هستیم هم وجودی و هم اجتماعی. آیا درک دیگران به اهمیت درک خود نیست؟ آموزش باید هم فرد- محور و هم


جامعه
محور باشد(کلاس به عنوان ساختاری اجتماعی).

    ویگوتسکی[3] می گوید از طریق زبان به کار رفته در موقعیت های اجتماعی است که کودکان یاد می گیرند افکار خود را مهار کنند و یاری می گیرند تا استعدادهای

 هوشی خود را شکوفا سازند.

    بعضی از دانش آموزان با معلومات، در روش یادگیری خود، به شکل چشم گیری کم هوش هستند. عقاید نو نمی پرورانند، بلکه در چارچوب عادت های معمول، قالب گرفته

اند. این دانش آموزان نیازمند تدابیری برای پروراندن عقاید تازه و استقبال از عقاید دیگران هستند. آن ها باید متفکرانی نقاد، خلاق و خود- انتقادگر شوند. خود انتقادی از نظر

بینه[4] مهم ترین ویژگی هوش محسوب می شود.

برای برخی افراد فایده ای اساسی کاوش فلسفی، تشویق به خود انتقادی در تفکر است.   ظرفیت خود انتقادی، مادر زادی نیست، بلکه باید با استفاده از تجربه و تحصیلات

 آن را پروراند. بخشی از این تحصیلات  می بایستی چنان باشد که به دانش آموزان کمک کند تا متوجه شوند، بعضی خطاهای رایج موجب کاهش کارایی تفکر و یادگیری آن

 ها است.

یکی از خطاهای رایج در تفکر آدمی، شتاب زدگی است. ما تکانشی هستیم و توانایی صرف وقت برای در نظر آورن برنامه های عملی دیگر را نداریم. برای بررسی عواقب

تصمیم های خود از پیش فکر نمی کنیم و برای مرور و یادگیری از تجربه های مان وقتی اختصاص نمی دهیم. اچ.جی.ولز[5] می گوید: "زیاد خوب نیست به چیزی فکر کنید،

 مگر این که تا آخر موضوع را بسنجید". این را در بچه هایی که شتاب زده به حرکات بازی واکنش نشان می دهند، بدون فکر به اطرافیان پاسخ می دهند یا دست به انتخاب

های تکانشی می زنند، مشاهده می کنیم. شاید رایج ترین واکنش به موقعیتی پیچیده، پرتاب تیرهایی در تاریکی برای یافتن راه حل باشدکه گاهی نیز ثمر بخش می شود.

 البته در شرایط مدرسه معمولا" چند راه حل وجود دارد، احتمال خطا بیش تر است. فیورشتاین[6] لزوم پرهیز از رفتارهای تکانشی، مثل سرگرم بازی شدن، خواندن ذهن

معلم و اختصاص دادن وقتی برای بررسی گزینه ها و جایگزین های دیگر را به عنوان تدابیری اساسی برای غلبه بر خطای یادگیری معرفی می کند.

    شعار همه ی دانش آموزان باید این باشد: "درنگ کن، بیندیش". مباحثه ی فلسفی با  تاکید بر لزوم صرف وقت برای تفکر عمیق شخصی و تفکر درباره ی عقاید دیگران باعث غلبه بر

 تمایل به شتاب زدگی می شود. همان طور که کودکی در این باره می گوید: "فلسفه ... به آدم فرصت فکر کردن می دهد".

    خطای رایج دیگر در تفکر آدمی محدود بینی زیاده از  حد آن است. ویلیام بلیک می گوید: "آن چه ثابت شده است، زمانی فقط در خیال می آمد". وسعت بخشی به آگاهی خود به وسیله

 ی پرورش عقاید مختلف و توجه به دیگر احتمالات، نیاز همه ی ما است. بر اثر روزمرگی و نیز عادت ها، ذهن آدمی تمایل به مکانیکی شدن پیدا کرده است. هر گاه به طرز فکر های از پیش

 تعیین شده تکیه می کنیم و بی هیچ اندیشه ای به همان دیدگاه متوسل می شویم، مکانیکی شده ایم. با شناختی ناقص، گرفتار طبقه بندی های معمولی و مسیرهای قدیمی و طی

 شده می شویم. ما غافل از احتمال وجود گزینه های دیگر و راه هایی بهتر، خود را ناگزیر از انتخاب بین الف و ب می دانیم.

    رویکرد فلسفه برای کودکان، جست و جوی گزینه های ابداعی، دیدگاه ها و سبک های تفکر گوناگون را تشویق می کند. به گفته ی یکی از کودکان: "مردم همیشه یک چیز می گویند؛ ولی در فلسفه شما آزادید جور دیگری فکر کنید".

    خطای دیگر در تفکر آدمی، فقدان تمرکز است. هر گاه فاقد برنامه یا تدبیری شخصی باشیم افکارمان آماده ی مغشوش شدن هستند. اگر درباره ی اهدافی که باید دنبال کنیم شفافیت

 کافی نداشته باشیم، بی حساب و کتاب زندگی می کنیم و از موارد مهم غافل خواهیم شد. در رویکرد خود به مسائل، افکارمان پراکنده، بی ارتباط، آشفته و مبهم خواهند شد. فلسفه

 باعث تمرکز حواس بر مفاهیم و پرسش های اساسی درک انسانی می شود. برای مثال من کیستم؟ چه چیزی درست است؟ از کجا می دانم؟    کاوش فلسفی به ما فرصت درنگ می

 دهد تا فکر کنیم، مسائل را شناسایی کنیم و به جست و جوی منظم و پیوسته ی راه حل ها بپردازیم.    

                                                                                                    
هم چنین ابزار تفکر درباره ی تفکر و شرکت در گفت و گوی فراشناختی را برایمان فراهم می کند. تفکر
 درباره ی تفکر چیزی نیست که به طور طبیعی به وجود آید، بلکه به واسطه ی عمل و

 نهادینه کردن عادت های فکری خاصی پرورش می یابد. این همان قدرت آگاه شدن از فرایند های فکری خود است که یادگیری نوع بشر را بسیار فراتر از مرز یادگیری هر حیوان دیگری می

 برد. توانایی ذهن آدمی در پیوسته آشکار ساختن حالت های روانی درونی اش باعث می شود شاعر، فیلسوف یا فیزیکدان شویم و به ثمرات زندگی متمدن دست یابیم. یک راه کمک به

 دانش آموزان برای تفکر درباره ی تفکر، آشنا ساختن آنان با همان سنتی است که موضوعش تماما" پیرامون شکل های تفکر است- فلسفه. تعریف ساده ای از فلسفه، عبارت است از

 فرایند تفکر درباره ی تفکر.

 

فلسفه برای کودکان چه نوع فلسفه ای را پرورش می دهد؟

 

لیپمن[7] در تعریف فلسفه برای کودکان می گوید: "فلسفه در آموزش و پرورش اعمال می شود تا دانش آموزانی ماهر در استدلال و درایت بسازد". فلسفه برای کودکان نوعی فلسفه ی

 کاربردی است، البته نه به آن معنی که برنامه ای باشد تا در آن از نظرات فلاسفه ی مختلف برای روشن سازی و حل مسائل غیر فلسفی استفاده شود، بلکه هدف آن است که شاگردان را

 وادار به فلسفیدن و انجام فعالیت فلسفی شخصی کند. از آن جا که از اسامی و تاریخ های مختلف و واژه های تخصصی خبری نیست، کودکان آزادند به فلسفه و فعالیت فلسفی ای که به

 عقاید و تمایلات خودشان مربوط است فکر کنند. هدف این است که به کودکان کمک شود تا از حالت اندیشمندانه، از بی تفاوتی به اندیشه ورزی و از تفکر معمولی به تفکر انتقادی حرکت

 کنند.

جدول زیر برخی عناصر تفکر معمولی و نقاد را باهم مقایسه می کند:

 

 

 این نوع پیشرفت تفکر را می توان به صورت سیر تفکر از ناآگاهانه به آگاهانه و از معمولی به نقاد تلقی کرد به طوری که از سطح به ژرف نگری و از آن چه سقراط زندگی با بی تفاوتی

 (افلاطون: دفاعیات) می نامد به دیدگاهی اندیشه ورز که با استدلال از اظهارات و عقاید پشتیبانی می کند، حرکت کنیم.

    فعالیت های فلاسفه ی آمریکایی، پیرس و دیویی[8] مقدمات نظری مهمی را برای رویکرد لیپمن به فلسفه ی کودکان فراهم ساخت. پیرس مفهوم جامعه ی کاوش گر [9]را معرفی کرد و

 مقصودش این بود که پیشرفت علمی به کاوش همگانی در جامعه ی بزرگ تری از افکار بستگی دارد، جامعه ای که فراتر از تفکر انفرادی پیش می رود و در نهایت، مرزهای زمان و مکان را پشت سر می گذارد.

 لیپمن در کار دیویی اصولی برای مباحثه ی فلسفی یافت که به معلمان کمک می کرد کلاس ها ی یشان را به جامعه هایی کاوش گر تبدیل کند. این مطلب تا حدی برگرفته از تاکید دیویی

 بر این نکته است که یادگیری حاصل اندیشیدن به تجربه ها است. لیپمن می خواست کاری کند که بچه ها فیلسوف بودن و تفکر فیلسوف منشانه را در کنار حمایت جامعه ی کلاس تجربه

 کنند. مقصود دیویی از تجربه ، تنها انجام کار نبود بلکه شامل فرایند های پویای تفکر عمیق[10] هم  می باشد. آموزش از راه تجربه باید هم شامل تجربه هایی باشد که دانش آموزان با

 خود به کلاس می آورند و هم در برگیرنده ی تجربه ی تفکر خلاق و متفکرانه ای باشدکه در کلاس به دست می آورند.

دیویی می گوید تفکر عمیق عبارت است از:

بررسی پویا، مداوم و دقیق یک اعتقاد یا فرض با توجه به دلایلی که بر آن صحه می گذارند و نتایجی که در پی خواهد داشت... این تلاشی آگاهانه و ارادی است که آن اعتقاد را بر مبنای

 دلایل محکمی استوار می کند.

کودکان و معلم دایره وار می نشینند تا در روخوانی و گوش دادن باهم مشارکت کنند. کودکان زمانی را صرف تفکر برای طرح پرسش های خود و سپس بررسی آن ها می کنند. در این حلقه

 ی تفکر، افراد گروه به طور مرتب باهم روبه رو می شوند. پرسش هایی که می پرسند بیش تر، پژوهشی تر و اندیشمندانه تر می شوند. مباحثات شان منظم تر و دقیق تر و همین طور

 خلاق تر می شود.

    فرایندی که طی آن می توان به چنین چیزی دست یافت، جامعه ی کاوش گر نام دارد. برای اینکه به شاگردان مان بیاموزیم افرادی فکور، منطقی و قادر به حل تعارض های درونی خود و

 جامعه شوند، باید سعی کنیم در خانه و مدرسه فضایی پراندیشه و منطقی ایجاد کنیم. بدین معنی که با کودکان به عنوان موجوداتی منطقی برخورد کنیم، که می توانند رفتار خود را مورد

 استدلال قرار دهند و با این کار به آن ها فرصت دهیم رفتاری اندیشمندانه داشته باشند. یکی از راه های انجام این امر، خلق جامعه ای کاوش گر در کلاس است، چرا که ساختارهای

 اجتماعی استدلال و احترام به دیگران را در بر می گیرد. کودکان با شرکت در جامعه ی کاوش گر، عادت های اجتماعی لازم برای کردار اخلاقی نیک را در خود پرورش می دهند.

 

جامعه ی کاوش گر می خواهد به چه اهدافی دست یابد؟

جامعه ی کاوش گر می تواند به کودکان کمک کند تا به پرورش مهارت ها و گرایش هایی بپردازند که به آنان توانایی ایفای کامل نقش خود در جامعه ی کثرت گرا و مردمی را بدهد. جامعه ی کاوش گر عزت نفس، خود باوری عقلانی و توان شرکت در مباحثه ی منطقی را بالا می برد. برای همین، جامعه ی کاوش گر، جامعه ی کلاسی متعهدی می سازد که در آن کودکان توانمندی های زیر را می آموزند:

-       کندوکاو در موضوع های شخصی مثل عشق، دوستی، مرگ، زورگویی، انصاف و موضوع های فلسفی کلی تری مثل هویت شخصی، تغییر، حقیقت و زمان -       دست یابی به دیدگاه های شخصی و چالش با دیدگاه های دیگران -   شفافیت در تفکر، گرفتن تصمیم های اندیشمندانه با تکیه بر دلیل و برهان -  گوش دادن به یکدیگر و احترام متقابل -  تجربه ی لحظه های آرام تفکر و تامل

     کاوش فلسفی کودکان را وارد بحث پیرامون معانی و ارزش ها می کند. آن ها را تشویق می کند به این موضوع بیندیشند که منطقی بودن و درایت اخلاقی داشتن یعنی چه. چنین

 مباحثاتی صرفا" برای اختلاط درباره ی اوضاع و احوال نیستند بلکه باعث ایجاد فرهنگ اخلاقی می شوند؛ شیوه ای برای تفکر و فعالیت مشترک که ارزش های اخلاقی ای چون احترام به

 دیگران، اخلاص و روشن ضمیری را پرورش می دهد. در جامعه ی کاوش گر کودکان تشویق می شوند از راه مباحثه ی مستمر با دیگران، به معنا دست یابند. ما نمی توانیم همیشه مراقب

 باشیم که کودکان در زندگی خصوصی خود در برابر خطرات و وسوسه های خیابان ها، چه واکنشی نشان می دهند. ولی می توانیم در کلاس یا خانه فضایی امن فراهم کنیم تا در تفکر،

 احساس و تجربه های شان سهیم شویم؛ فضایی برای افکارشان. هدف جامعه ی کاوش گر فراهم کردن محیطی امن برای تفکر و فضایی برای کاوش گری اخلاقی و اجتماعی است.

 

جامعه ی کاوش گر چه تفاوتی با  دیگر جوامع دارد؟

    فردیناند تونیس[11] جامعه شناس قرن 19، وجه تمایز خوب و پرآوازه بین جوامع طبیعی و مصنوعی قرار دارد.


جامعه ی هم بسته
[12] و جامعه ی وابسته[13]. جامعه ی طبیعی، جامعه ای  است که بر اساس دانش همگانی و تجربه ی مشترک هم بسته شده، در حالی که جامعه مصنوعی،

 مشارکتی است که برای هدفی معمولی مثل کارخانه یا مدرسه تشکیل شده باشند. جامعه ی طبیعی، ماهیتی ارادی دارد، دارای خود نظمی، قوانین نانوشته و اهدافی غیر مرتبط با افراد

 جامعه است.

آرزوی جامعه ی کاوش گر رسیدن به وضعیت جامعه ی طبیعی است که با این ویژگی ها یک پارچه شده است:

-       تجربه ی مشترک

-       ارتباط ارادی

-       درک مشترک معنا

    آن چه جامعه ی کاوش گر را از جوامع آموزشی دیگر متمایز می کند، اعتقاد به کاوش گری مشترک است. می توان گفت هر زمان گروهی از مردم باهم به جست و جوی تفاهم بپردازند

 به جامعه ی کاوش گر دست یافته اند. در چنین فعالیتی هر فرد از عقاید و تجربه های دیگر افراد بهره مند می شوند و به عنوان عضوی از کل جامعه احساس ارزشمند بودن می کند، این

 ساختار که به همه اختیارات یکسان می دهد در تمامی گروه های فعال تفکر، از اندیشگاه های سیاسی گرفته تا گروه های پژوهش دانشگاهی، از تیم های صنعتی گرفته تا کارکنان

 مدرسه و از خانواده گرفته تا کلاس های مدرسه، به چشم می خورد.

    این جنبه جامعه دو بعد دارد: ساختار منطقی برای به حداکثر رساندن تفکر کارآمد و ساختار اخلاقی مربوط به احترام متقابل و ارزش های مشترک مردم سالارانه. به این ترتیب کاوش

 فلسفی فضایی برای مکالمه ی اخلاقی موثر خواهد بود. فیلسوف  هابر ماوس[14] استدلال می کند که قوه ی تمییز اخلاقی، بیش از هر چیز در نوعی گفتمان آرمانی پرورش می یابد. به

 عقیده ی او شاخص گفتمان اخلاقی، یافتن جهان شمول نیست بلکه قانونی کلی است که به عنوان هنجاری همگانی مورد توافق همه ی اعضای جامعه باشد.

 به این ترتیب می توان هم از پذیرش بی قید و شرط قوانین موجود و هم از نسبی گرایی نابخردانه ای که معتقد است هیچ گونه هنجار اخلاقی وجود ندارد، رهایی یافت. هابر ماس می

 گوید: "تنها هنجارهایی را می توان موجه شمرد که به تایید کسانی رسیده اند که با شرکت در گفتمان واقعی، استعدادهایشان تحت تاثیر متقابل قرار گرفته و رشد کرده باشند. در این جا

 منظور هابر ماس گفتمانی آرمانی است که طی آن توافق اخلاقی به دست می آید و به تایید همگان می رسد. در چنین مکالمه ی آرمانی، گروه موضوع های جدی مورد اختلاف و پیچیده

 را به بحث می گذارد، استدلال می کند و به این ترتیب به رای بهتر و (گاهی هم) به اتفاق نظری می رسد که هدف غایی جامعه ی کاوش گر است. عقیده ی دیگری که  ایده ی جامعه ی

 کاوش گر را تحکیم می بخشد، به توزیع هوش مربوط می شود؛ به این معنا که هر گاه همه ی افراد اجتماع در تفکر شرکت داشته باشند، کاملا" ثمر بخش خواهد بود. به بیان عمومی تر،

 این دیدگاه می گویند در حل مسئله دو فکر بهتر از یک فکر است. نگرش سنتی به هوش می گوید کارآمدی هوش تحت تاثیر محتوای ذهن افراد است.

 البته ویگوتسکی خاطر نشان می کند که دامنه ی فکری ما همیشه به واسطه ی دیگران و طی مراوده با آن ها، یعنی با توزیع عقلانیت در سطح اجتماع، قابل گسترش است.    اما در

 کلاسی شلوغ و پرجمعیت چگونه می توان جامعه ی کاوش گر ایجاد کرد؟

چکیده سازه هایی که جامعه ی کاوش گر را، به منظور انجام مباحثه ی فلسفی در کلاس درس تشکیل می دهند، عبارتند از:

-       آرایش صحنه ی جامعه(کلاس درس)، مثلا" دایره، U شکل و ... .

-       محرک مشترکی که در مورد آن فکر شود، مثلا داستان، موضوع درسی ریاضی، علوم، هنر و ... .

-       فراخواندن برای پرسش.

-       بحث همه ی کلاس با گروه.

-       تلاش برای ادامه ی تفکر (اندیشه ورزی).

آرایش صحنه ی جامعه (کلاس درس)؛

    طوری بنشینید که همه بتوانند یکدیگر را ببینند و بشنوند؛ معلم هم بخشی از گروه باشد و از قوانین مورد توافق استفاده شود: "برای نمونه هر بار فقط یک نفر صحبت کند"، و "همه به

 کسی که صحبت می کند، گوش دهند". این قوانین ممکن است به وسیله ی رهبر بحث و یا طی توافق گروه، وضع شوند.

از جمله قوانینی که برای بحث باید داشته باشیم:

-       به همه نوبت صحبت کردن داده شود.

-       وقتی کسی صحبت می کند، حرفش را قطع نکنید.

-       به کسی که صحبت می کند دلگرمی دهد و در اضافه کردن موارد به او کمک کنید.

-       سخن مودبانه، نسنجیده یا ناخوشایندی نگویید.

-       اگر کسی نخواهد حرف بزند مجبور نیست.

-       از روی بی مهری به حرف دیگران نخندید.

-       قبل از پرسیدن فکر کنید.

محرکی مشترک که در مورد آن فکر شود؛

    اگر داستان باشد همه ی اعضاء به نوبت متن انتخاب شده را روخوانی می کنند و یا به اختیار خود می خوانند. محرک، نقطه ی آغاز بررسی و مباحثه ی مفاهیم اساسی و پرسش

 هایی است که گروه تعیین می کند. محرک ممکن است مثلا" یک داستان، شعر، اثر هنری، تجربه یا پرسش نا محدودی باشد که پاسخی می طلبد.

 

فراخواندن برای پرسش؛

 

    برای تفکر در مورد محرک یا داستان به افراد، دسته های دو نفره یا گروه ها فرصت داده می شود تا پرسش ها، مسائل یا عقایدی را که داستان در آن ها برانگیخته، مطرح کنند. این پرسش ها نوشته می شوند تا همه ی آن ها را به عنوان موضوع احتمالی کاوش گری مشاهده کنند.

 

بحث پرسش برگزیده؛

 

    به تمام اعضای گروه فرصت داده می شود تا نظرات و احساسات خود را نسبت به پرسش یا موضوع برگزیده برای بحث یا هر سخنی، ابراز کنند و همه باید به دیگران گوش دهند و نظرات و دیدگاه های دیگران را در نظر داشته باشند.

 

تلاش برای ادامه ی تفکر (اندیشه ورزی)؛

 

    احتمال دارد پیش از مباحثه یا طی آن و بیش تر در پایان آن از فعالیت، تمرین یا مباحثه ی دیگری که مفاهیم کلیدی را به کار می برد و باز می کند استفاده شود و تفکر گروه ادامه پیدا کند.     به این ترتیب جامعه ی کاوش گر دارای دو بعد شناختی و اخلاقی است. این جامعه برای دست یابی به اهداف سنتی وسیله ای پیش برنده است، آموختن شنیدن و احترام به نظرات دیگران بخشی از ملاحظه ی دیگران است که بر اساس ارزش ها ی مدارس و بسیاری جوامع است.     

 

     فهرست منابع

1- فیشر، رابرت. (1385). آموزش تفکر به کودکان، ترجمه مسعود صفایی مقدم و افسانه نجاریان. اهواز: انتشارات رسش

2- قائدی، یحیی (1383). بررسی مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان. تهران: انتشارات دواوین

     

  


 

.[1]G.H.Mead

.[2]Generalized Order

.[3]Vegotsky

[4].Binet

[5] H.G.Wells

[6] Feuerstein

[7] Lipman

[8] Peirce , Dewey

[9] Community of Inquiry

[10] Reflective Thinking

[11] Ferdinand Tonnies

[12] Gemeinschaft

[13] Gesellschaft

[14] Habermas



 

****

 

 

منبع : مقاله ارسالی  " فلسفه برای کودکان (p4c)    "   تهیه کننده : علی حسن زاده-ارشد رشته فلسفه تعلیم و تربیت - مدرس طرح (p4c) و (scbi) Sama Content – Based Instructiona-انتشار : سایت فکرنو -www.fekreno.org- دی ماه 1390

 

 

 

 

 

 

 

                       

 

 

 

 





 

 

               
  برای اطلاع از به روز شدن سايت  فکرنو  ، ابتدا نام و سپس  پست الکترونيکی  خود را وارد نماييد.      

 

 

 

 

         جستجو در سايت فکر نو

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی  

 

 

 

 

سایت فکرنو-سایت خلاقیت ،نوآوری و کارآفرینی

wwww.fekreno.org