كار نشد ندارد |
از دير زماني شنيده بودم زنداني اي به نام ....... بيشتر عمرش را در زندان سپري كرده و در داخل زندان براي كليه زندانيان اسباب دردسر و زحمت شده است او با همه زندانيان سر ناسازگاري داشت .نشان مي داد كه سابقه دارد.چندين بار هم قبل از انقلاب زنداني شده و با رئيس وقت زندان هم درگيري پيدا كرده بود.در بيرون از زندان هم مدام نزديكان خود را اذيت و آزار مي كرد و حتي يك دفعه مادر و پدرش را با چاقو مجروح نموده بود. حس كنجكاوي تحريكم مي كرد كه با نامبرده روبرو شوم و انگيزه كارهاي او را بدانم يكي از روزها كه به بند محكومين زندان تبريز رفته بودم ديدم كه يك زنداني قصد دارد با من صحبت كند اما غرورش اجازه نمي دهد كه پيش هم سلوليهاي خود حرف بزند. او را با خود به اطاق مدير داخلي آوردم و سر صحبت را كه باز كرد معلوم شد همان شخصي است كه من آرزوي ديدارش را داشتم ! وقتي مشكلش را پرسيدم گفت :” سنم به پنجاه رسيده است ديگر تحمل زندان را ندارم دست مرا بگيريد بلكه از اين زندگي مشقت بار نجات يابم “ قول دادم كه پس از آزادي از زندان كمكش كنم.از اين قضيه چندين ماه سپري شد و تقريبا داشتم فراموشش مي كردم اما در يكي از اين روزها كه بعد از ظهرش جلسه هيئت مديره در دفتر انجمن حمايت از زندانيان داشتيم پس از اتمام جلسه ديدم به دفتر انجمن آمده است .پس از احوال پرسي پرسيد :” به قولي كه داده بودي عمل مي كني يا نه ؟ “ با او قرار گذاشتم و فرداي همان روز به دفتر انجمن مراجعه كرد .محاسبه كرديم كه روي هم رفته در چهل و شش باري كه به زندان رفته سي و هشت سال از عمرش را در زندان عاطل و باطل به هدر داده است و تعهد كرد كه از همان روز به كار شرافتمندانه در انجمن مشغول شود .مقدمات همكاري بلافاصله در شهرك آزمايش فراهم شد و در پاركينگ مشغول به كار شد كه پس از تحقيقات مفصلي كه انجام شد دايره مددكاري اعلام كرد با اينكه بيش از بيست سال از عمرش را معتاد بوده است فعلا سيگار نمي كشد .در همان روزها زني از زندان آزاد شده بود و چون بي كس و تنها و از خانواده فقيري بود در انجمن نگهداري مي شد .تصميم گرفته شد در صورت موافقت طرفين ،اين دو با هم ازدواج كنند.پس از اعلام موافقت ،ازدواج آنها سرگرفت و آنها زندگي مشترك خود را آغاز كردند .بعدا هيئت مديره انجمن تصويب كرد مبلغ سه ميليون ريال به عنوان سرمايه به نامبرده پرداخت گردد و همچنين يك دكه در ترمينال تبريز جهت واكس زني و كفاشي از طريق مركز مراقبت بعد از خروج در اختيارش گذاشته شد.مديركل زندانهاي استان هم كمك هايي در حد گذاران زندگي شرافتمندانه به وي نمود.در اين اواخر خداوند پسري هم به آنها عطا كرد كه باعث استحكام زندگي شان شد.دست اندركاران انجمن هميشه به اين كار خير افتخار مي نمايند و اميدواريم مورد قبول خداوند قرار گيرد.
|
شماره منبع مورد مطالعه :34 |
مقاله |
كارنشد ندارد | تهيه كننده : مجتبي زاد صادق - روزنامه آفرينش - يك شنبه 14 ارديبهشت 1382-صفحه 5 |