از همه جا
|
www.fekreno.org |
|
|
با سايت فكرنو به سرزمين خلاقيت سفر كنيد |
|
|
|||||||||
Iranian Creativity Website-land of creativity |
|||||||||||||
سخنرانی استیو جابز مدیرعامل و موسس سابق اپل سال ۲۰۰۵ در دانشگاه استنفورد
|
|||||||||||||
منبع :برگرفته از http://www.b2dim.com |
|||||||||||||
|
|
|
|||||||||||
|
زندگی و مبارزه ی من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیکی من یک دانشجوی مجرد بود که تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد که یک خانواده مرا به سرپرستی قبول کند. او شدیداً اعتقاد داشت
که مرا یک خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول کند و همه چیز را
برای این کار آماده کرده بود.یک وکیل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از
تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینکه بعد از تولد من این
خانواده گفتند که پسر نمیخواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند. این جوری
شد که پدر و مادر فعلی من نصف شب یک تلفن دریافت کردند که آیا حاضرند مرا به
فرزندی قبول کنند یا نه و آنان گفتند که حتماً. مادر بیولوژیکی من بعداً فهمید
که مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را
تمام نکرده است. قوطیهای خالی پپسی را به خاطر پنج سنت پس میدادم که با آنها غذا بخرم. بعضی وقتها هفت مایل پیاده روی میکردم که یک غذای مجانی توی کلیسا بخورم. غذاهایشان را دوست داشتم. من به خاطر حس کنجکاوی و ابهام درونی ام تو راهی افتادم که تبدیل به یک تجربه ی گران بها شد. کالج رید آن موقع یکی از بهترین تعلیمهای خطاطی را تو کشور میداد. تمام پوسترهای دانشگاه با خط بسیار زیبا خطاطی میشد و چون از برنامه ی عادی من ترک تحصیل کرده بودم، کلاسهای خطاطی را برداشتم. سبک آنها خیلی جالب، زیبا، هنری و تاریخی بود و من خیلی از آن لذت میبردم. امیدی نداشتم که کلاسهای خطاطی نقشی در زندگی حرفه ای آینده ی من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن کلاسها موقعی که ما داشتیم اولین کامپیوتر مکینتاش را طراحی میکردیم تمام مهارتهای خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آنها را در طراحی گرافیکی مکینتاش استفاده کردم. مک اولین کامپیوتر با
فونتهای کامپیوتری هنری و قشنگ بود. اگر من آن کلاسهای خطاطی را آن موقع
برنداشته بودم مک هیچ وقت فونتهای هنری الآن را نداشت. هم چنین چون که ویندوز
طراحی مک را کپی کرد، احتمالاً هیچ کامپیوتری این فونت را نداشت. خب میبینید
آدم وقتی آینده را نگاه میکند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد ولی وقتی گذشته
را نگاه میکند متوجه ارتباط این اتفاقها میشود. این یادتان نرود شما باید به
یک چیز ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگی تان یا هر چیز
دیگری. این چیزی است که هیچ وقت مرا نا امید نکرده است و خیلی تغییرات در زندگی
من ایجاد کرده است. ما جالب ترین مخلوق خودمان را
به بازار عرضه کرده بودیم؛ مکینتاش. یک سال بعد از درآمدن مکینتاش وقتی که من
فقط سی ساله بودم هیأت مدیره ی اپل مرا از شرکت اخراج کرد. چه جوری یک نفر
میتواند از شرکتی که خودش تأسیس میکند اخراج شود، خیلی ساده. شرکت رشد کرده
بود و ما یک نفری را که فکر میکردیم توانایی خوبی برای اداره ی شرکت داشته
باشد استخدام کرده بودیم. همه چیز خیلی خوب پیش میرفت تا این که بعد از یکی دو
سال در مورد استراتژی آینده ی شرکت من با او اختلاف پیدا کردم و هیأت مدیره از
او حمایت کرد و من رسماً اخراج شدم. احساس میکردم که کل دستاورد زندگی ام را
از دست داده ام. حدود چند ماهی نمیدانستم که چه کار باید بکنم. احساس شروع کردن از نو. شاید
من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بود.
سنگینی موفقیت با سبکی یک شروع تازه جایگزین شده بود و من کاملاً آزاد بودم. آن
دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود. در طول پنج سال بعد یک شرکت به اسم نکست
تأسیس کردم و یک شرکت دیگر به اسم پیکسار و با یک زن خارق العاده آشنا شدم که
بعداً با او ازدواج کردم. پیکسار اولین ابزار انیمیشن کامپیوتر دنیا را به اسم
توی استوری به وجود آورد که الآن موفقترین استودیوی تولید انیمیشن در دنیا ست.
دریک سیر خارق العاده ی اتفاقات، شرکت اپل نکست را خرید و این باعث شد من
دوباره به اپل برگردم و تکنولوژی ابداع شده در نکست انقلابی در اپل ایجاد کرد.
من با زنم لورن زندگی بسیار خوبی را شروع کردیم. اگر من از اپل اخراج نمیشدم
شاید هیچ کدام از این اتفاقات نمیافتاد. این اتفاق مثل داروی تلخی بود که به
یک مریض میدهند ولی مریض واقعاً به آن احتیاج دارد. بعضی وقتها زندگی مثل سنگ
توی سر شما میکوبد ولی شما ایمانتان را از دست ندهید. من مطمئن هستم تنها چیزی
که باعث شد من در زندگی ام همیشه در حرکت باشم این بود که من کاری را انجام
میدادم که واقعاً دوستش داشتم. به خاطر داشتن این که بالآخره یک روزی من خواهم مرد برای من به یک ابزار مهم تبدیل شده بود که کمک کرد خیلی از تصمیمهای زندگی ام را بگیرم چون که تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شکست، در مقابل مرگ رنگی ندارند. حدود یک سال قبل دکترها تشخیص دادند که من سرطان دارم. ساعت هفت و سی دقیقه ی صبح بود که مرا معاینه کردند و یک تومور توی لوزالمعده ی من تشخیص دادند. من حتی نمیدانستم که لوزالمعده چی هست و کجای آدم قرار دارد ولی دکترها گفتند این نوع سرطان غیرقابل درمان است و من بیشتر از سه ماه زنده نمیمانم. دکتر به من توصیه کردبه خانه بروم و اوضاع را رو به راه کنم. منظورش این بود که برای مردن
آماده باشم و مثلاً چیزهایی که در مورد ده سال بعد قرار بود به بچههایم بگویم
در مدت سه ماه به آنها یادآوری بکنم. این به این معنی بود که برای خداحافظی
حاضر باشم. من با آن تشخیص تمام روز دست و پنجه نرم کردم و سر شب روی من آزمایش
اپتیک انجام دادند. آنها یک آندوسکوپ را توی حلقم فرو کردند که از معده ام
میگذشت و وارد لوزالمعده ام میشد. همسرم گفت که وقتی دکتر نمونه را زیر
میکروسکوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه کردن کرد چون که او گفت که آن یکی از
کمیاب ترین نمونههای سرطان لوزالمعده است و قابل درمان است. مرگ یک واقعیت
مفید و هوشمند زندگی است. هیچ کس دوست ندارد که بمیرد حتی آنهایی که میخواهند
بمیرند و به بهشت وارد شوند. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترک در زندگی همه ی
ما ست. شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است.
مرگ کهنهها را از میان بر میدارد و راه را برای تازهها باز میکند. |
||||||||||||
مطالعات مختلف و خلاقیت |
|||||||||||||
به منظور رشد خلاقیت در انسان و بروز ایده های نو لازم است آدمی در زمینه های مختلف مطالعه کند و برخورد اندیشه ها و موضوعات مختلف می تواند در گذر زمان زمینه ساز بروز ایده های جدید در ذهن انسان باشد صفحه از همه جا در سایت فکرنو تلاش می کند در هر زمینه موضوعی هر چند کوتاه به خواننده ارائه نماید و بدین طریق او را وادار به اندیشه نماید |
|||||||||||||
|
|
|
|
|
|
|
جستجو در سايت فکر نو |
|
|
|
|
|
برای اطلاع از به روز شدن سايت فکرنو ، ابتدا نام و سپس پست الکترونيکی خود را وارد نماييد. |
Copyright © Fekreno-Iranian Creativity Website-21April 2003-2009
All Rights Reserved