در بیست کیلومتری جنوب
شرقی همدان روستایی با قدمت 400 ساله وجود دارد .
به نام روستای " ورکانه
" در گویش کردی «ور» به معنی کنار و «کانه» به معنی چشمه است. ورکانه نیز به
معنی قرار گرفتن در کنار آب و چشمه میباشد.
روستایی در دامن کوههای سردره
و سرخ بلاغ و قره داغ و تکیه داده به دره بارانی و دره قشلاق و سیراب از
رودخانه ارزان فرد .با آب و هوایی معتدل در بهار و تابستان و زمستانهای سرد
.مردمانش به زبانهای آذری ، کردی و فارسی سخن می گویند .و خانه هایشان همه از
سنگ خاکستری لاشه که توسط ملات گل کار شده و پهنای دیوارها ی سنگی در
طبقه همکف گاهی به یک متر هم می رسد و تنها عامل اتصال این دیوارها
تیرهای چوبی است .
بیشتر اهالی روستا به زراعت و
دامداری مشغولند . کوچه باغهای پیچ در پیچ، خانه های قدیمی با پنجره های
کوچک و مشبک چوبی .. در کنار چشمه های فراوان میان روستا، مناظر بکر باغهای
گردو، درختان سر به فلک کشیده . زیبایی منحصر به فردی به این روستا داده که
هرگز از یاد نخواهد رفت . روستای ورکانه در مسیر کوچ طوایف قزل یوسف، یارم
طاقلو و ورکانی قرار دارد ... که هر سال از اواسط آبان ماه کوچ بهاره
دارند. ...
براي پسربچهای که تا چهاردهسالگی چوپانی میکرده و حتی بعد از مهاجرت نیز
شبها را به ظرف شستن میگذرانده چه سرنوشتی را پیشبینی میکنید؟ خیلی بعید
است که او را یکی از برترین مخترعین و جراحان قلب جهان تصور کنید.
پروفسور توفیق موسیوند
که در خارج از ایران Tofy Mussivand نامیده میشود، در روستای ورکانه
استان همدان چشم به جهان گشود.
او که در دوران کودکی و
نوجوانی مجبور به چوپانی بود شبهای تابستان که روی پشتبام دراز میکشید،
مدتها به آسمان و ستارگانی که به او چشمک میزدند خیره میشد، به دلایل
آفرینش جهان فکر میکرد و از خود میپرسید: «هدف و منظور از خلقت اين نقاط
نوراني و زيبا چيست؟ من چه كسي هستم و در كجاي اين دنياي بزرگ ايستادهام؟».
اینکه چنین سوالاتی از ذهن یک کودک چوپان بگذرد به نظر عجیب میرسد ولی دکتر
موسیوند از همان کودکی نیز مشتاق خواندن و یادگیری چیزهای جدید بود و
همین ویژگی به او کمک کرد که از محیط روستا خارج شده و ابتدا به دانشگاه تهران
و سپس با بورسیهای که به دست آورد به دانشگاه آلبرتا کانادا برسد.
البته او کسی نیست که گذشته
خود را انکار کرده یا از آن احساس پشیمانی کند، به همین دلیل وقتی برای
همایش بینالمللی بوعلیسینا بعد از 37 سال به ایران سفر میکند چنین میگوید:
«آمدهام تا سرى به زادگاهم، ورکانه، بزنم و گله گوسفندها را ببينم و به آسمان
صاف و پرستاره خيره بشوم و يك بار ديگر به سالهاى دور كودكىام بازگردم
و آن نقطه عزيمتى را بيابم كه هرگز فراموشش نكرده و نمىكنم.
راستش من با ياد كودكى آرامش
پيدا مىكنم. آنجا هم هميشه دنبال خاطراتى بودهام كه در دنياى مدرن و پيچيده
به من آرامش بدهد كه آنها را در چوپانى و همان شبهاى مهتابى مىيافتم. چوپانى
انسان را به اصل خود و خدا و طبيعت نزديك مىكند».
او سالهای ابتدایی در کانادا
را به یادگیری زبان، تحصیل در طول روز و کار طاقتفرسا در شب به عنوان یک
ظرفشوی گذراند تا توانست از دانشگاه در رشتههای مدیریت و مهندسی مکانیک
فارغالتحصیل شود. سپس با خانمی کانادایی به نام دیکسی لی ازدواج کرد. در دهه
1970 سمتهای متعددی را به عنوان یک مهندس برعهده داشت تا زیربنای یک
آلبرتای جدید را پیریزی کند. بعد از نقل مکان با همسر و دو پسرش به کلیولند در
اوهایو بود که دوباره سوالات مربوط به رمز و راز جهان به سراغش آمده و او را به
بازگشت به دانشگاه و تحصیل علوم پزشکی در دانشگاه آکرون و کالج پزشکی
شمال شرقی دانشگاه اوهایو مشتاق کرد.
در این زمان بود که تلفیق
علوم مهندسی و پزشکی به او کمک کرد تا به دانش نوینی در زمینه اعضای مصنوعی دست
یافته و بتواند بعد از مدتی قلب مصنوعی انسان را اختراع کند. بعد از سه سال کار
در کلینیک کلیولند، دکتر ویلبرت کئون از انستیتو قلب اوتاوا از او
درخواست کرد تا سرپرستی تیم قلب مصنوعی انستیتو را برعهده بگیرد. آنجا بود که
چوپان سابق توانست فنآوری قلب مصنوعی خود را گسترش داده و آن را به استانداردی
برای آینده تبدیل کند.
از آن به بعد بود که شهرت وی عالمگیر شد و وی ریاست بسیاری از هیئتهای علمی و
تخصصی و سمت استادی رشتههای جراحی و مهندسی در دانشگاههای اوتاوا و کارلتون
را برعهده گرفت.
فعالیتهای تحقیقاتی او
باعث به وجود آمدن سالی 1000 شغل در کانادا و سرریز شدن بیش از 200
میلیون دلار سرمایهگذاری خارجی در طی ده سال شده است.
دکتر موسیوند اختراعات
بسیاری را به ثبت رسانده است که مهمترین آنها عبارتند از: قلب مصنوعی کنترل
از راه دور که پس از قرار گرفتن در بدن بيمار ميتوان از طريق ماهواره، اينترنت
و تلفن از وضعيت آن و همچنين وضعيت سلامت بيمار آگاه شد و امکان ارسال
برق به آن بدون ايجاد سوراخي در بدن، از طريق سيستم الکترومغناطيسي فراهم است.
ثبت اطلاعات ژنتیکی به وسیله استفاده از اثر انگشت بدون نياز به خونگيري و تنها
از طريق انگشتنگاري و ساخت زيرپيراهني که ميتواند فشار خون و کارکرد
قلب را در کساني که قلبشان خوب کار نميکند، کنترل کند از دیگر اختراعات این
دانشمند ایرانی است.
از تمامی این افتخارات و اختراعات که بگذریم داستان زیباترین هدیهای که پرفسور
موسیوند دریافت کرده نیز بسیار خواندنی است. او این داستان را چنین نقل میکند:
«طبق قوانين مرسوم كانادا هديه دادن به پزشكان و هديه گرفتن از آنها ممنوع
است. يك روز ديدم شخصى از شبكهای كانادایی به دفتر كارم در بيمارستان
اوتاوا آمد و بستهاى را جلوى من گذاشت كه از گرفتنش امتناع كردم. آن شخص خيلى
اصرار داشت و همين باعث شد كه بسته را باز كنم. هفت حلقه فيلم از همدان و
زادگاهم روستاى وركانه بود كه خودشان تهيه كرده بودند. گريهام گرفت و به
اين فكر كردم كه چطور براى يك شبكه كانادايى اين قدر زادگاه من و آن خانه محقر
سنگى اهميت داشته كه هزاران كيلومتر را طى كنند و از آن فيلم بسازند. آنها اين
كار را كرده بودند كه بدانند واقعا من يك چوپان در درههاى كوه الوند بودهام و
اين به جرئت مهمترين هديه زندگى من بود . دکتر موسیوند رسالت خود را
چنین شرح میدهد و چه خوب بود که تمامی دانشمندان و پزشکان چنین رسالتی را بر
دوش خود نیز میدیدند: براي من آنچه مهم است خدمت به بشر است نه تنها به مردم
كشورم بلكه به مردم تمام دنيا. در واقع جز اين نيز نبايد باشد، رسالت من به
عنوان يك پزشك، كمك به بيماران، تعليم و تربيت پزشكان ديگر و اين بار ابداعات و
اكتشافاتي است كه بتواند به نوعي به بشر كمك كند.
|