بخشي  از  زندگي  نامه  دكتر  محمود  حسابي

 

   
   

www.Fekreno.org

 

 

 

 

 

محمود چهار ساله بود و محمد برادرش پنج ساله كه پدربزرگ شان آقاي علي حسابي ملقب به حاج يمين الملك يا معزالسلطان كه مدتي كنسول ايران در روسيه و بعد در بغداد بود ماموريت جديد خود يعني سركنسولي ايران در شامات (سوريه ،لبنان و اردن ) را به پسرش معزالسلطنه سپرد بدين ترتيب معزالسلطنه سفير كبير ايران در دولت عثماني شد و موظف شد به سرعت خودش را به بغداد برساند. سفر ناگهاني خانواده به بغداد ،همه برنامه هاي زندگيشان را تغيير داد.بايد با اسب و قاطر و گاري سفر مي كردند و به سختي خودشان را به پايتخت عثماني مي رساندند و چون هر روزه ده يازده كيلومتر بيش تر پيش نمي رفتند،سفر خسته كننده شان حدود يك سال طول كشيد.خانواده حسابي يك سال هم در بغداد ماندند و بعد عازم شامات،محل اصلي ماموريت پدر محمود شدند و در بيروت سكونت گزيدند.سال اول ،سال خوبي بود و بچه ها در كنار پدر و مادر زندگي آرام و راحتي داشتند.اما به زودي پدر شروع به نامه نگاري كرد تا راهي پيدا كنند و به ايران بازگردد و پست و مقام مهم تري بگيرد.اين تلاش ها به زودي نتيجه داد و معزالسلطنه به گوهر شاد خانم گفت :كارمان درست شد.بايد برگرديم،ولي بهتر است بچه ها را همين جا به دايه بسپاريم.اين جا ماندن برايشان بهتر است.
-چرا؟
- اين جا به اروپا نزديك تر است و امكانات تحصيلي خوبي هم دارد.مي خواهم بچه ها با علوم روز آشنا شوند.
اما مادر قانع نمي شد .نمي توانست بچه هايش را به اميد يكي دو دايه رها كند و خودش براي زندگي بهتر به ايران بازگردد.پس پدر به تنهايي به ايران بازگشت و براي اينكه راه پيشرفت و ترقي و كسب مقامات بالاتر را هموار كند تصميم به ازدواج مجدد گرفت . اين وصلت او را به دربار قاجار نزديك تر مي كرد.البته همسر جديد براي فراهم كردن زمينه ي اين نزديكي ،شرطي هم گذاشته بود،شرط او اين بود كه پدر محمود خرجي خانواده اش را قطع و آن ها را از منزل سفارتي بيرون كند.معزالسلطنه، سرانجام به اين پيشنهاد تن داد و با اين تصميم وحشت ناك او محمود و برادر و مادرش در فقر و تنگدستي فرو رفتند، اما گوهرشاد، كه مادري فداكار و متدين و با همت بود،تصميم گرفت،به رغم همه سختي ها،به هر ترتيبي كه شده ،بچه هايش را بزرگ و به بهترين شكلي تربيت كندو چنين بود كه محمود در دامان اين مادر فاضله،قرآن كريم و ديوان حافظ را خواند و از بر كرد.بعد بخشي از گلستان و بوستان سعدي را حفظ كرد و سپس منشات قائم مقام و مثنوي مولانا و شاهنامه فردوسي را آموخت،به گونه اي كه قبل از ورود به مدرسه،بسياري از درس هايي را كه بايد در مدرسه مي آموخت،از مادر خود آموخته بود.در اين بين ،تنها كسي كه به اين خانواده ي مظلوم و درمانده كمك مي كرد و همچون فرستاده اي از سوي خداوند به داد آن ها مي رسيد.حاج علي ،مستخدم سفارت بود. مادر محمود توانست با كمك او دو فرزندش را در مدرسه فرانسوي بيروت نام نويسي كند.اين مدرسه را كشيش هاي فرانسوي اداره مي كردند و تنها مدرسه اي بود كه در آن از دانش آموزان شهريه نمي گرفتند.

****

منبع : کتاب "  مرد  نخستين "-نوشته  محمود  اكبرزاده ،ناشر:سوره  مهر،چاپ  اول :1381، شمارگان 4400

 

 

 

                       
 


 
  برای اطلاع از به روز شدن سایت فکر نو ، پست الکترونیکی خود را وارد نماييد  

 

  تبليغات شما در  صفحات  سايت فکر نو      

هزينه تبليغات در سايت فکرنو

 
   
   
   
   
   
           
     
   
   
   

 

 

بازگشت به صفحه اصلی