اين گفتار دربارة تفکر است ، اما دربارة هر نوع تفکری نيست. دربارة آن انواع
تفکر است که به کوشش آگاهانه نياز دارد و ممکن است به خوبی يا به بدی انجام
شود. در بيشتر تفکر های ما هيچ کوشش به کار نمی رود يا کوشش کمی صرف می شود.
تنها آن را انجام می دهيم. تقريباً می توانيد بگوييد ما بدون فکر کردن فکر می
کنيم. اگر از من پرسيده شود آيا قهوه يا چای می خواهم، لازم نيست مهارتی به خرج
دهم تا پاسخ مناسب بدهم. به همين ترتيب، اگر از من يک پرسش در باره يک واقعيت
شود، و من پاسخ آن را بدانم، مهارتی لازم نيست. بيان يک سليقه در بارة يک مطلب
يا بيان يک واقعيت به خودی خود مهارت های تفکر نيست. البته مهارت های زبان و
ايجاد رابطه وجود دارند که در جای خود مهارت های قابل ملاحظه ای می باشند ولی
آن ها مهارت هايي اند که به فعاليت هايي که ما آن ها را «تفکر» می ناميم نقش
دارند.
غالباً با مراجعه به بعضی مهارت ها به عنوان «مرتبة بالا ترِ» تفکر از بقيه وجه
تمايز قايل می شويم. کار های زيادی توسط روان شناسان، دانشمندان آموزش،
فيلسوفان و ديگران برای طبقه بندی انواع گوناگون تفکر انجام شده است. غالب آنان
می پذيرند که فعاليت هايي مانند تجزيه و تحليل، ارزيابی، حل مسايل و تصميم گيری
مرتبة بالا تری از چالش را از تنها دانستن يا به ياد آوردن يا درک کردن واقعيت
نشان می دهند. آنچه مراتب بالا تر تفکر را تشخيص می دهد آن است که آن ها دانش
را به کار می برند و آن را با هدف های گوناگون تطبيق می دهند. آن ها از سوی
تفکر کننده مستلزم ابتکار و استقلال اند. مهارت هايي از اين نوع اند که محتوان
اين گفتار را تشکيل می دهند.
مهارت ها از طريق عملکرد کسب می شوند، بهبود می يابند. در داوری هر مهارت، دو
ضابطه وجود دارد: (1) تخصصی که يک کار با آن انجام می شود؛ (2) ميزان سختی کار.
ما با اين موضوع در مورد مهارت های فيزيکی (جسمی) کاملاً آشنايي داريم. مهارت
های اساسی را ه رفتن و دويدن و جهش وجود دارند؛ و مهارت پيشرفته ای نيز هستند
مانند ژيمناستيک يا کار با چوب يا نواختن پيانو. نمی توان دربارة جهش خوب سخن
گفت مگر منظور جهش تا مسافت قابل توجهی باشد، يا بشتک زدن در هوا و پايين آمدن
با پا.
اولين ضابطه از اين دو ضابطه در مورد تفکر نيز صادق است. به محض اين که شمارش و
جمع کردن، گفتن وقت، خواندن، درک کردن يک متن، تشخيص تصاوير و نظاير آن را
بياموزيم، اين کار ها را بدون فکر بيشتر انجام می دهيم و واقعاً آن ها را به
عنوان مهارت در نظر نمی گيريم.
لازم نيست «سخت» فکر کنيم مگر اين بخواهيم يک
مسألة سخت را حل کنيم، يک تصميم بگيريم، يا يک مفهوم مشکل را درک کنيم.
بنابراين، چنان که در مورد فعاليت های فيزيکی صادق است، تفکر را بخشی بر حسب
درجة چالشی که به وسيلة کار مطرح می گردد، داوری
می کنيم.
اگر يک دانش آموز بتواند مشکل را در زمان معينی حل کند، معمولاً او را
به عنوان نشانه ای از داشتن مهارت بيشتری تلقی می کنيم از اين که يک مسألة آسان
تر را حل کند.
با وجود اين، هنگامی که بايد کيفيت تفکر کسی را ارزيابی کنيم، کار پيچيده تر
است. عملکرد ذهنی غالباً در درون مغز اوست، بر خلاف عملکرد فيزيکی که قابل ديدن
است. اگر دو دانش آموز هردو پاسخ درستی به يک پرسش بدهند، از تنها پاسخ روشن
نيست چگونه به پاسخ رسيده اند. يکی از اين دو ممکن است صرفاً پاسخ را از پيش می
دانسته يا آن را از طريقی مکانيکی به دست آورده يا حتا آن را حدس زده است.
ديگری ممکن است آن را به طور مستقل، با استدلال و پافشاری و تجسم به دست آورده
باشد. با آن که تفاوت ممکن است از پاسخ داده شده نشان داده نشود، دانش آموز دوم
در بلند مدت امتياز بيشتری به دست می آورد، زيرا دارای توانايي برخورد با چالش
های مختلف است. اولی به آنچه می دانست و می توانست به ياد آورد محدود بود يا
تنها درست حدس زده بود.
استدلال
استدلال يک توانايي است که نزديک ترين ويژگی با پيشرفت انسان است. غالباً به
عنوان قدرت ذهنی است که تفاوت ميان انسان و حيوانات شناخته شده است. ميمون های
معروفی که توسط روان شناس، وُلفگنگ کُهلر، مطالعه شده بودند، راه هايي برای
فايق آمدن بر مشکلات يادگرفتند مانند استفاده از يک چوب دستی برای دسترسی به
غذا که به دور از دسترس شان بود؛ اما راه حل را از راه آزمايش و خطا يافتند، و
سپس آن را دفعة بعد به ياد آوردند.
اين شاهدی بر هوش و قطعاً از مهارت حيوانی
است؛ اما نشانة اين که ميمون ها می توانند «استدلال کنند» نمی باشد. تا آنجا که
ما می دانيم، هيچ حيوانی هرگز بر پاية حقايق قابل مشاهده نمی تواند نتيجه گيری
کند. هيچ يک از ميمون های کُهلِر چيزی از قبيل آن موز از ميله دور تر از طول
بازوی من است فکر نکرده است. بنابراين من بايد يک چوب پيدا کنم؛ يا اگر اين
چوبدستی کوتاه بود يکی که بلند تر باشد نياز خواهم داشت.
استدلال فرايندی است که از طريق آن ما از آنچه هم اکنون می دانيم به دانش و درک
جديد پيش می رويم. منطقی بودن عبارت از تشخيص اين است که از بعضی حقايق يا باور
هايي که ديگران از آن پيروی می کنند، و با استفاده از آن دانش و درک جديد با
اعتماد به نفس تصميماتی می گيرنديا داوری هايي می کنند.
اگر موضوع مهارت های
تفکر يک هدف اساسی داشته باشد آن بهبود اعتماد به نفس دانش آموز در استدلال
است.
استدلال تنها مهارت پيشرفتة تفکر نيست، و تنها نوع منطقی بودن است. فعاليت های
تجسمی و خلاق در پيشرفت و رسيدن بشر به دستاورد های تاريخ بشر از اهميت کم تری
برخوردار نيستند.ولی اين بدين معنا نيست که تنها دو راه مشخص تفکر وجود دارند:
استدلال از يک سو و خلاقيت از سوی ديگر. در حقيقت، همپوشانی و به هم وابستگی
اين دو وجود دارد که مشکل است گفته شود يکی از اين دو در کجا شروع می شود و
ديگری پايان می يابد. روشن است که زمان هايي وجود داردند که يک مسألة ظاهراً حل
نشدنی به وسيلة يک جهش خلاق حل شده، تا يک فرايند روش مند، و بعضی از بزرگ ترين
پيشرفت ها در علم حاصل تفکر خلاقی بوده که در ابتدای طرح اش به نظر با منطق در
تضاد بوده است. با وجود اين به همان اندازه روشن است که بسياری از شعله های
نبوغ که به نظر می رسد «از هيچ کجا» امده اند، در واقع پس از ميزان گسترده ای
از کوشش های دقيق و نظام مند به دست آمده اند. به همان گونه ايده های جديد و
خلاق برای آن که روشن شود دارای ارزش عملی اند بايد درک شده و توصيف شوند.
استدلال برای توانايي و کاربرد تفکر خلاق لازم است، به همان گونه که تفکر خلاق
برای جرقه زدن به استدلال لازم است.
ويژگی ديگری که به گونة روشنی مخصوص تفکر انسان است انديشه است. انديشيدن به
معنی تفکر عميق يا جدی يا متمرکز دربارة يک موضوع است، فراتر از واکنش سريع به
يک محرک. هنگامی که ما مشغول انديشيدن هستيم، تنها از طريق يک محرک آنی نتيجه
گيری نمی کنيم، بلکه با دقت راه های مختلف را مورد توجه قرار داده دربارة پيامد
ها فکر می کنيم، شواهد موجود را ارزيابی کرده، فرضيه ها را آزمايش می نماييم.
تفکر انتقادی، حل مسائل و تصميم گيری همه شکل هايي از تفکر انديشمندانه اند.
علاوه براين، متفکر انديشمند تنها بر مسأله ای که بايد حل شود، تصميمی که بايد
گرفته شوديا مجادله ای که بايد در آن برنده شود، تمرکز نمی دهد، بلکه همچنين در
بارة فرايند های استدلالی که در آن فعاليت ها وارد می شوند، تعمق خواهد کرد.
انديشيدن دربارة روشی که فکر می کنيم ـ يا تفکر دربارة تفکر ـ به ما کمک می کند
اين موضوعات را که چه اندازه تفکر ما مژثر است، نقاط قوت آن کدام اند، در کجا
گاهی به اشتباه می رود و مهم تر از همه، چگونه می توان آن را بهبود بخشيد،
ارزيای نماييم.
در پايان، ارزش پرورش مهارت های تفکر فراتر از گذراندن يک دورة آموزش «مهارت
های تفکر» است. نشان داده شده است ـ تعجبی هم ندارد ـ که اعتماد به نفس و لياقت
در تفکر انتقادی و حل مسايل به دانش آموزن کمک خواهد کرد در همة رشته هايي که
مطالعه می کنند عملکرد بهتری داشته باشند. بنابراين، در خواهيد يافت که تفکر
انتقادی و حل مسايل و اراية مباحثة مستدل مابين هدف های يادگيری و ارزيابیِ
تقريباً هر موضوع درسی در همة سطوح آموزشی، جه در علوم يا هنر و علوم انسانی
دارای کاربرد داست.
در ادامه، پنج مورد از مهارت های تفکرکه برای گنجاندن در مواد درسی دبيرستان ها
مناسب است آورده شده اند. اين مهارت ها به شرح زيرند:
1. مهارت حل مسائل
2. مهارت تصميم گيری
3. مهارت پيش بينی
4. کشف يک سويه نگری
5. تجزيه و تحليل ديدگاه ها
مهارت های تفکر در مواد درسی دبيرستان ها
مهارت های تفکر دارای ابعادی گسترده اند و پنج مورد ذکر شده در اينجا تنها
اشاره کوتاهی به موضوع است. اين مهارت ها دارای اهميت ويژه ای می باشند و کسب
آنها به موفقيت در زندگی دانش آموز کمک شايانی خواهد کرد. اين تنها يک مقدمه
برای شناسايي اولية آنهاست و کسب اين مهارت ها به صورت جامع در يک دورة آموزشی
مستلزم تفصيل بيشتر و به ويژه شيوة تدريس آنهاست که بحث مفصلی می طلبد. در
آينده لازم است برخی جنبه های مهم اين مهارت های تفکر و موارد متعدد ديگر مورد
مطالعه قرار گيرد.
مهارت حل مسائل
تعريف: يافتن يک پاسخ، راه حل، يا يافتن چاره برای مشکلی که معوق مانده است
واژه های مترادف
يافتن راه حل، حل کردن
گام های لازم
1. تشخيص يک مسأله
2. عرصة مسأله
3. برنامه ريزی و انتخاب يک برنامة راه حل
4. پياده سازی يک برنامه(حل کردن)
5. بررسی پاسخ/برنامه
قوانين:
1. .چه زمانی بايد مسأله حل کرد؟
• هنگامی که با يک مسأله يا هر شرايطی که نياز به حل کردن دارد روبرو می شويم
2. چگونه شروع بايد کرد؟
• علامت سؤآل را بيابيم تا مسأله را شناسائی کنيم
• دور واژه های کليدی يا اطلاعات داده شده دايره بکشيد
3. چه بايد کرد اگر . . .
• نتوانيد برنامه ای برای حل مسأله پيدا کنيد؟
• تصويری (يا جدول، نمودار و نظائر آن) بکشيد.
• نتايج تان مطابقت نکند؟
• باز گرديد و محاسبات تان را بررسی کنيد.
• برنامه تان نتيجه نمی دهد ؟
• برنامة جديدی تدبير کنيد.
دانش لازم:
1. موضوع نوع خاص مسأله را بدانيد (مثلاً دانستن موضوعات و علائم رياضی: چگونه
يک معادله
می سازيد؟)
2. برای بررسی مسأله، عمليات معکوس را به کار بريد.
3. سرنخ هائی در بارة اين که جه نوع مسأله ای ست بدانيد.
مهارت تصميم گيری
تعريف: رسيدن به يک تصميم پس از بررسی دقيق گزينه های ممکن، پيامد های محتمل و
ارزش های شخصی
گام های لازم
1. هدف را تعريف کنيد/چه دستاوردی بايد محقق شود
2. راه های مختلف را شناسائی کنيد
3. راه های مختلف را برحسب پيامد ها (کوتاه مدت/بلند مدت)، هزينه، منابع لازم و
نظاطر آن تجزيه و تحليل کنيد
4. راه های مختلف را برحسب پيامد های آن ها وزن داده رتبه بندی کنيد (برای هر
پيامد، يک امتياز که نمايش اهميت آن است تخصيص دهيد: خیلی مهم: 3، اهميت متوسط:
2، کم ترين اهميت: 1) يا هر يک از راه ها را با دادن علامت مثبت و منفی رتبه
بندی کنيد و مواردی مشابه.
5. دو يا سه مورد را که دارای بالا ترين اهميت اند، شناسائی کنيد.
6. بر پاية واکنش تان نسبت به راه های برگزيده، آن ها را برای شناسايي خطر های
ممکن يا پيامد های پيش بينی نشده مرور کنيد.
7. انتخاب نهائی را انجام دهيد.
قوانين
1. چه زمانی بايد تصميم گرفت؟
• در هر شرايطی که «انتخاب» مطرح است، مانند انتخاب مسيری که بايد طی شود،
موضوعی که به آن باور داريم، و نظاير آن
• در هنگام تلاش برای حل هر مشکلی که در آن ارزش ها يا «راه حل های بالقوة»
واگرا مطرح است،
2. چگونه آغاز کنيم؟
• برای راه حل های مختلف، يورش فکری کنيد
• ضوابطی برای استفاده در تعيين وزن نسبی هر کدام تعيين کنيد
• شرايط تصميم گيری های موفق يا قابل مقايسة قبلی را به ياد آوريد
3. چه کنيد اگر . . .
• گرايش به انتخاب زود هنگام يک راه حل ويژه داريد؟
• در جستجوی گزينه های هرجه بيشترِ بر خلاف گزينة مورد علاقه تان برويد.
• به اولين راه حل ظاهراً «خوب» که به ذهن می آيد، نپريد.
دانش
1. منابع مداخله کننده در تصميم گيری را، ازجمله محرک های آنی، تضاد منافع،
تعصب و اصرار بر باور های غير منطقی، درک کنيد
مهارت پيش بينی
تعريف: بيان آنچه به نظر شما محتمل ترين رخدادی است که در آينده روی می دهد
واژه های مترادف: انتظار داشتن، پيشگويي، تصور کردن، از پيش حدس زدن
گام های لازم
1. آنچه را می خواهيد دربارة آن پيش بينی کنيد، بيان نماييد
2. آنچه را دربارة موضوعی که می خواهيد پيش بينی کنيد می دانيد، مرور نماييد
3. همة تجارب شخصی را که دربارة موضوعی که می خواهيد پيش بينی کنيد، داشته ايد،
مرور نماييد
4. در صورت امکان، اطلاعاتی که دربارة موضوعی که می خواهيد دربارة آن پيش بينی
کنيد، جمع آوری نموده و مورد آزمايش قرار دهيد
5. آن رخدادهايي را که فکر می کنيد ممکن است روی دهند بيان کنيد
6. آن رخدادی را که فکر می کنيد احتمال رويداد آنها بيش از همه است بيان کنيد
قوانين:
1. چه زمانی بايد پيش بينی کرد؟
• در موقع فرضيه سازی
• در بررسی گزينه ها در تصميم گيری
• هنگام جستجو برای شواهد دربارة يک ادعا
2. چگونه بايد آغاز نمود؟
• در يک فلو چارت همة کارهايي را که تا کنون انجام شده است نشان دهد
• بپرسيد «رويدادی که پس از اين احتمال رخداد آن بيش از همه محتمل است چيست؟»
3. چه بايد کرد اگر . . .
• چند گزينه وجود داشته باشد؟ آن را که بيش از همه احتمال رويداد آن وجود
دارد، برگزينيد
• طبعاً به سوی پيامدی که به آن گرايش داريد می رويد؟ به جستجوی شواهدی بر ضد
واقعيتی که آن پيامد رخ خواهد داد، برويد
دانش
1. توانايي مقايسه و تباين
2. انواع الگو ها (مانند تعداد پيشرفت ها، الگو های فضايي و نظاير آن)
کشف يک سويه نگری
تعريف: شناسايي گرايشی بر له يا عليه موضوعاتی که از يک داوری بی طرفانه
جلوگيری می کند
واژه های مترادف:
ترجيح، ديدگاه دلبخواهی، گرايش طرفدارانه، تعصب
گام های لازم
روش 1
1. هدف خود را بيان کنيد
2. سرنخ هايي که بايد جستجو کنيد، شناسايي نماييد
3. مطالب را تکه تکه يا سطر به سطر برای يافتن سرنخ ها جداکنيد
4. الگو های بين سرنخ هايي که يافته ايد يا هماهنگی الگو ها را شناسايي کنيد
5. شواهدی که الگو های يافته شده تأييد می کنند بيان کنيد
6. هر نوع گرايش يک سويه ای که يافته ايد يا وسعت آن را بيان کنيد
روش 2
1. هدف را بيان کنيد
2. داده ها را بررسی نماييد
3. هنگامی که اولين سرنخ ها را يافتيد، هر نوع گرايش يک سويه را پيش بينی کنيد
4. در جستجوی سرنخ های تأييد کننده يا تکذيب کننده برويد
5. الگو های بين سرنخِ هايي که يافته ايد يا هماهنگی الگو ها را شناسايي کنيد
6. نتايج جستجو را، چه يک سويه يا غير يک سويه، بيان کنيد
قوانين
چه زمانی بايد در جستجوی يک سويه نگری رفت؟
در هنگامی که لازم باشد دربارة دقت يک منبع يا بيان را داوری نمود
زمانی که لازم باشد نقطه نظر يک نويسنده را شناسايي نمود
چگونه بايد آغاز کرد؟
يک سرنخ را انتخاب نموده و آن را جستجو کنيد، سپس سرنخ ديگری را انتخاب و آن را
جستجو نماييد، و همين گونه ادامه دهيد
چه بايد کرد اگر . . .
يک سويگی کمی می يابيم؟ آن را با مطلب ديگری در مورد همان موضوع مقايسه کنيد
دانش (سرنخ ها)
1. واژه های «پُر احساس» يا مهيج
2. تعميم دادن بيش از حد
3. پرسش های «پر احساس» يا غُلنبه
4. اراية موضوعات به نحوی نا متعادل
5. بيان نظريات که به عنوان واقعيت بيان شود
تجزيه و تحليل ديدگاه ها
تعريف: تجزية هر نوع مراوده به اجزاء تشکيل دهندة آن به منظور درک ديدگاه و
احساس سخنگو دربارة موضوع سخنانش
واژه های مترادف: خُلق، احساس، لحن
گام ها
1. هدف تجزيه و تحليل ديدگاه ها را بيان کنيد.
2. شکل ارتباط را شناسايي کنيد (مثلا، شعر، داستان کوتاه، مقالة روزنامه، و
نظاير آن)؛ آن ها را به اجزاء تشکيل دهنده شان تجزيه کنيد.
3. آن عواملی را که ديدگاه يا احساس نويسنده را نسبت به موضوع خود آشکار می
کند، انتخاب کنيد.
4. با يک واژه (مثلاً تأييد، نگرش مسخره کننده، محترمانه، مهم) بيان کنيد که آن
طرز فکر چيست. اين لحن يا ديدگاه است
قوانين
1. چه موقع برای ديدگاه تجزيه و تحليل بايد کرد؟
• هنگامی که تجزيه و تحليلی از هرنوع ارتباط را انجام می دهيد
2. چگونه آغاز بايد کرد؟
• يک ارتباط را بررسی کنيد (مثلاً يک شعر را بخوانيد)
• آن را به اجزاء تشکيل دهندة اش تجزيه کنيد
• آن عواملی را که طرز فکر يا احساس نويسنده دربارة موضوع اش آشکار می کند
انتخاب نموده و فهرست های جداگانه ای از اين عوامل تهيه کنيد
3. چه کنيم اگر . . .؟
• بخواهيم بدانيم کدام عوامل لحن را آشکار می کنند؟ اين عوامل به شما اشاراتی
را دربارة ديدگاه نويسنده نسبت به موضوع اش آشکار می کنند
• می خواهيم بدانيم چه موقع تجزية موضوع را به اجزاء اش متوقف کنيم؟ هنگامی که
اجزائی را که ديدگاه نويسنده را آشکار می کند فهرست کرده ايم
• می خواهيد لحن (ديدگاه) را از اين فهرست عوامل تعيين کنيد؟ يک واژه بيابيد که
جوهرة آنچه عوامل دربارة ديدگاه يا احساس نويسنده را شرح می دهد، بيان کند
دانش
1. تعريف ها و درک اجزاء نوعیِ انواع گوناگون ارتباط هايي که بايد بررسی شوند.
به عنوان مثال
شعر
• زبان تمثيلی (تشبيه استعاره ای، تجسم، نشانه، تمثيل، بيان اغراقی تضاد)
• عواملی که زبان تمثيلی را مصالحه می کنند (انتخاب زيرکانة لغت)
• ابزار های مربوط به صدا (ريتم (وزن)، قافيه، املا، ترتيب دستوری واژه ها
(سبک)
هنر های تجسمی
• وحدت ترکيبی (در هنر استعاری، تم، موضوع را در نظر بگيريد؛ در کل هنر، از
جمله انتزاعی و غير عينی، تعادل، هماهنگی را)
• عوامل (رنگ، نور/سايه، سطح)
****
منبع : مقاله " مقدمه
ای بر مهارت های تفکر
" - دکتر حسن قاسم زاده -انتشار
سایت فکرنو-انتشار اسفند 1395
|