مجله معتبر اکونومیست، با اشاره به ورود بازیگران جدید به عرصه فعالیتهای کسب
و کار، استارتآپها را عامل اصلی تغییر در مناسبات امروز فعالیت شرکتها و
نحوه سودآوری آنها معرفی کرده و این تغییرات را یک انقلاب جدید در نحوه مدیریت
کسب و کار میداند.
بهگزارش اقتصادنیوز، مجله معتبر اکونومیست، سرمقاله جدیدترین شماره خود را که
نسخه چاپی آن فردا، شنبه 24 اکتبر منتشر میشود، به ظهور استارتآپها و ساختار
جدید مدیریت در شرکتهای تجاری اختصاص داده و مینویسد: درحالیکه این روزها،
کمپانی «اوبر»، با حداکثر توان خود تلاش میکند تا دامنه فعالیت خود را گسترش
دهد، تاکسیهای لندن بیش از حد معمول گستاخ شدهاند. درعین حال، هتلداران جهان
نیز با چالشی به اسم شرکت Airbnb دست و پنجه نرم میکنند. شرکت Airbnb درواقع
یک استارتآپ است که به صورت آنلاین، این امکان را برای صاحبان خانه و
آپارتمانهای خالی فراهم میکند تا خانههایشان را به مسافران و جهانگردان
اجاره دهند.
سازندگان سختافزارهای رایانهای نیز با معضل جدیدی به اسم پیشرفت و گسترش
فنآوری ذخیره ابری فایلها روبرو هستند که این امکان، نیاز کاربران به
ابزارهای ذخیرهسازی نظیر هارددیسکها را تقلیل داده است. امروز، در میان
صنایع، معارضین جدید و برهمزنندگان نظم، درحال تغییر مناسبات و بازسازی نحوه
عملکرد کسب و کار هستند. شاید کمتر بدیهی باشد اما اهمیت آن دستکمی از موارد
پیشین ندارد که آنها همچنین درحال بازآوری و بازسازی چیزی هستند که یک کمپانی
باید باشد.
برای بسیاری از مدیران، عمر یک شرکت بزرگ تجاری عمدتا در سروکار داشتن با
صاحبان کاملا گمنام سپری میشود که اقدام به خرید و فروش سهام شرکت در بازار
بورس میکنند. اما در مقابل، در کمپانیهای یاغی، ارتباط میان مالکیت و
مسئولیت، بسیار محدود است. بنیانگذاران، کارکنان و حامیان، به طور مستقیم در
این شرکتها اعمال کنترل میکنند. گرچه هنوز در ابتدای راه هستیم اما اگر این
فنآوری گسترش یابد، خواهد توانست در نحوه فعالیت کمپانیها انقلاب عظیمی ایجاد
کند.
دلیل افزایش محبوبیت مدل کمپانیهای یاغی، بیشتر از افزایش نارضایتی از
کمپانیهای دولتی نشات میگیرد. درست است که بهترین کمپانیهای دولتی، جزو
کمپانیهای مثالزدنی محسوب میشوند زیرا آنها مدام درحال برقرار کردن تعادل
میان نتایج سهماهه (که آنها را فعال و چالاک نگه میدارد) و سرمایهگذاری
بلندمدت (که رشد آنها را حفظ میکند) هستند. آنها طیف عظیمی از مدیران مستعد و
محصولات خلاقانه تولید میکنند و قادرند استعداد و سرمایه را انتقال دهند.
اما پس از تقریبا یک قرن استیلای مطلق، شرکتهای دولتی علایم فرسایش در آنها
مشاهده شد. یک دلیل اصلی این بود که مدیران این شرکتها، پیش از هرچیزی، منافع
شخصی خود را در اولویت قرار دادند. انقلاب ارزش سهامداران در دهه 1980 میلادی،
با هدف حل این مشکل، از طریق اغوای این دسته از مدیران رخ داد تا آنها هم مانند
صاحبان شرکتها فکر کنند اما نتیجه عکس داد. مدیران، درعوض با انبوهی از
گزینههای سهامی، مانند افراد خبره و اجیر شدهای عمل کردند که قیمت سهام را
تغییر دادند تا بتوانند درآمد خود را افزایش دهند.
ظهور موسسات مالی بزرگ که حدود 70 درصد از ارزش بازار سهام آمریکا را در اختیار
دارند، ارتباط میان مردمی که به صورت طبیعی صاحب شرکت هستند را با خود شرکتها
بیش از پیش تضعیف کرد. مدیران صندوق های سرمایهگذاری، میبایست با گروه رو به
رشد واسطهها، از رگولاتوری ها گرفته تا کارمندانشان، و هر یک از لایههایی که
منافع خاص خود را برای خدمت کردن داشتند، کنار بیایند. شکی نیست که مدیران
صندوقهای سرمایهگذاری اغلب در نظارت شرکتهای شخصی دچار اشتباه میشوند.
در نهایت، پذیرش عمومی بسیار طاقتفرسا شد. مقررات، از زمان رسوایی کمپانی نفتی
«انرون» در سالهای 2002-2001، و بحران بزرگ مالی جهان در سالهای 2008-2007،
چندین برابر شد. گرچه بازارها گهگاهی دید بلندمدت داشتند، اما بسیاری از مدیران
احساس میکردند که حرفهشان به حصول نتایج کوتاه مدتی بستگی دارد که هر سهماه
پشت سر هم رقم میخورد. ناسازگاری منافع، کوتاهنگری و مقررات دست و پاگیر،
همگی منجر به تحمیل هزینه شدند.
اما جالبترین جایگزین برای شرکتهای دولتی، نسل جدیدی از استارتآپهای دارای
ظرفیت بالا است که با اسمی عجیب و غریب پا به عرصه وجود میگذارند. در شهرهای
دیگر نیز که از حدود یک قرن پیش، غولهای بزرگ تجاری فعال شدهاند، جوانان
درحال راهاندازی شرکتهای جدید در دفاتر موقتی هستند که فضای این دفاتر را
آمال و آرزوهای آنها و فنجانهای پر از قهوه پر کرده است. اکنون، شرکتهای آنها
پیشروی شکل جدید از سازماندهی هستند.
اما تفاوت اصلی میان آنها در نوع مالکیت است. درحالیکه هیچکس نمیداند چه کسی
صاحب شرکتهای دولتی است، اما استارتآپها راه طولانی را طی میکنند تا مالک
اصلی شرکت را تعریف کنند. در اوایل عمر یک شرکت، بنیانگذاران و نخستین
کارمندان، اکثریت سهام شرکت را در اختیار دارند و مردم را با سهام مالکیت و
مزایای سوددهی این سهام اغوا میکنند که این همیشه در استارتآپها عینیت داشته
است اما امروزه، حدود حقوق و مسئولیتها، در قراردادها به دقت گنجانده شدهاند
که این مساله، منافع را همراستا کرده و فرهنگ سختکوشی و رفاقت را نهادینه
میکند. از آنجا که این استارتآپها بیشتر خصوصی هستند تا دولتی، به جای اینکه
استانداردهای پیچیده حسابداری بهکار گیرند، این خود آنها هستند که تعیین
میکنند با استفاده از شاخصهای بازدهی، چه عملکردی دارند که این مثلا شامل
تعداد محصولات تولیدی میشود.
شرکتهای جدید امروزی، همچنین از فنآوریهای جدیدی بهره میبرند که این
فناوریها کمک میکند بدون نیاز به بزرگتر شدن ابعادشان، جهانی شوند.
استارتآپها به مواجهه با انتخابهای دشوار و اینکه چه زمانی در سرمایههای
بزرگ و پرنوسان نظیر املاک و سیستمهای رایانهای سرمایهگذاری کنند، عادت
دارند.
درواقع، استارتآپهای امروز، همه ابزارهای لازم را در اختیار ندارند. شرکتهای
دولتی، بخصوص کمپانیهای نفتی، جا و مکان خود را دارند اما بسیاری از
استارتآپها ناگزیر در این راه شکست خوردهاند اما ایده آنها مبنی بر ساخت یک
سکب و کار، آنها را نجات خواهد داد.
****
|