|
جذبه به هیچ عنوان ذاتی نیست. یک ویژگی کاملا اکتسابی است و ما اینجا چگونگی
بدست آوردن آن را به شما میگوییم.
بعضی از مردم بلافاصله پس از ادای اولین کلمات در نظر ما مهم جلوه میکنند.
بعضی از مردم بلافاصله در اولین ملاقات انسانهای خاص و منحصر به فردی به نظر
میرسند. بعضیها همین که پا به اتاقی میگذارند با خودشان حس سرزندگی و
روشنایی به آنجا میآورند. واقعا قابل توصیف نیست؛ اما بعضیها چنین فضایی
دارند و طبیعتشان باجذبه و کاریزماتیک است.
متأسفانه جذابیت طبیعی اثرش را بسرعت از دست میدهد. در واقع آشنایی زیاد با
افرادی از این دست و شناخت هرچه بیشترشان باعث کوچکترشدنشان میشود و نهایتا
آن درجه کاریزمای لحظه اول بعد از چند هفته اصلا در آنها دیده نمیشود.
اما بعضی از مردم به طرز عجیبی آدم را مجذوب خود میکنند. این دسته آنهاییاند
که راهش را بلدند: روابط بزرگ و عالی میسازند و آنها را حفظ میکنند. مکررا
بر افراد دور و برشان تأثیر مثبت میگذارند. همیشه کاری میکنند که
اطرافیانشان احساس بهتری نسبت به خودشان داشته باشند و از همصحبتی با آنها
لذت ببرند. اینها همان کسانیاند که همه دوست دارند کنارشان باشند و خیلیها
هم آرزویشان است که مثل آنها باشند…
خوب خوشبختانه همه ما میتوانیم مثل آنها باشیم. این درجه از جذابیت هیچ
ارتباطی با میزان موفقیت یا نوع لباس پوشیدن و حضور در جلسات مهم ندارد. به هیچ
عنوان! مشخصا با رفتار و حرکاتمان مرتبط است.
در اینجا ما ۱۰ عادت این افراد باجذبه را برایتان بازگو میکنیم:
۱٫ خیلی بیشتر از اینکه حرف بزنند، گوش میکنند.
سؤال میپرسند، ارتباط چشمیشان را قطع نمیکنند، لبخند میزنند، اخم میکنند،
سر تکان میدهند و تأیید میکنند، پاسخ میدهند. از زبانشان حداقل استفاده را
میکنند و بیشتر عکسالعملهایشان را با حرکات دست و چهره نشان میدهند. همین.
بله، همین. تمام آنچه برای جذب کردن دیگران نیاز دارید رعایت همین موارد به
نظر پیش پا افتاده است. با انجام اینها میتوانید به مخاطبتان بفهمانید که
خودش و آنچه میگوید برای شما اهمیت دارند.
تا زمانی که از شما نخواستهاند نه کسی را راهنمایی کنید نه نصیحت کنید و نه
مشاوره دهید. گوش دادن شما به مخاطبتان نشان میدهد که بیش از اینکه بخواهید
نصیحت کنید برایتان مهم است که به حرفهایشان گوش دهید. چون وقتی شروع
میکنید به راهنماییکردن به نظر میرسد که دلتان میخواهد درباره خودتان صحبت
کنید تا دیگران. باور نمیکنید؟ جمله «به نظر من بهتر است…» یا «من اگه جای شما
بودم…» درباره چه کسی صحبت میکند: شما یا مخاطبتان؟
فقط زمانی که حرف مهمی برای گفتن دارید صحبت کنید. البته همیشه حواستان باشد
که این حرف مهم از نظر طرف مقابلتان مهم باشد، نه از نظر خودتان.
۲٫ در شنیدن صحبتهای دیگران انتخابی عمل نمیکنند.
بعضیها نمیتوانند به صحبتهای افراد پایینتر از خودشان گوش کنند. شک ندارم
همین الان یکی دو مورد از این دسته را در اطرافیانتان دارید. بله میشنوند،
اما گوش نمیدهند. نمیفهمند اصلا موضوع صحبت شما چیست. چرا؟ چون برایشان
اهمیت ندارد کسی که از هر جهت از آنها کمتر است چه میگوید.
در حقیقت افراد باجذبه واقعی که در این بحث مدنظر ما هستند؛ با دقت و متانت به
حرفهای تکتک افراد گوش میدهند. هر کدام از ما که مخاطب آنها قرار بگیریم،
اعم از کوچک و بزرگ، زن و مرد، یا از هر درجه اجتماعی احساس میکنیم حرف مشترکی
با آنها داریم. احساس میکنیم مهم هستیم.
آنچه اهمیت دارد این است که: همه ما انسان هستیم.
۳٫ وقتی کسی شروع به صحبت میکند، هر آنچه را که دستشان است، کنار میگذارند
و سراپا گوش میشوند.
در شمارههای قبل هم به این مورد اشاره کردیم. مدام موبایلتان را چک نکنید، به
صفحه کامپیوترتان نگاه نکنید، به ساعتتان نگاه نکنید. حتی برای یک ثانیه هم
حواستان را پرت چیزهای جانبی نکنید. نمیتوانید همزمان هم به دیگران توجه کنید
و هم به اطرافتان. توجه مطلق شما میتواند برای مخاطبتان یک هدیه با ارزش
باشد. این هدیهای است که بسیاری از مردم استطاعت تهیه آن را دارند. همین هدیه
کوچک به تنهایی میتواند برای دیگران دلیل بسیار خوبی باشد برای اینکه دوباره
بخواهند شما را ببینند و همیشه درخاطرشان بمانید.
۴٫ قبل از اینکه انتظار گرفتن چیزی از دیگران را داشته باشند، سعی میکنند به
آنها چیزی بدهند. حتی غالبا همان انتظار گرفتن را هم ندارند.
اصلا به این فکر نکنید که چه چیزی میتوانید به دست بیاورید. بیشتر بر آنچه
میتوانید تامین کنید تمرکز کنید. انتظار نداشتن از دیگران تنها راهی است که از
طریق آن میشود یک رابطه واقعی بوجود آورد. امتحان کنید: برای یک لحظه و حتی در
یک بخش کوچک به این فکر کنید که چه چیزی از این ملاقاتها میتوانید به دست
آورید، آن وقت خواهید دید که همه میفهمند شما فقط به دنبال منافع شخصیتان
هستید و به خودتان فکر میکنید.
۵٫ مثل از خود متشکرها رفتار نمیکنند.
تنها کسانی که تحت تاثیر فضای محافظهکار و پرمدعا و از خودمتشکر شما قرار
میگیرند همان افراد محافظهکار و پرمدعا و از خودمتشکر هستند. برای بقیه ما
اصلا مهم نیست. نه تحت تأثیر قرار میگیریم و نه ذرهای اهمیت میدهیم. فقط از
حضور افرادی با این ویژگیها در جمعمان احساس ناراحتی میکنیم و دلمان
میخواهد آنها را از سرمان باز کنیم و همین که وارد اتاق میشوند حس بدی بهمان
دست میدهد و معذب میشویم.
۶٫ چون دیگران را مهمتر از خودشان میدانند. شما از قبل میدانید که چه
میدانید. میدانید نظرتان چیست. دیدگاه و نقطه نظراتتان را میشناسید. اینها
که اصلا مهم نیستند، چرا که همه از آن خودتاناند. کسی که از خودش چیز جدیدی
یاد نمیگیرد، میگیرد؟ اما مشخصا هیچکس از آنچه دیگران میدانند اطلاعی
ندارد. خیلیها بیرون از خانه شما وجود دارند که خیلی چیزها میدانند که شما
نمیدانید و هیچچیز تغییری در این موضوع ایجاد نمیکند. نه سواد، نه جایگاه
اجتماعی و نه وضعیت مالی. چیزهایی هست که دیگران میدانند و شما نمیدانید.
همین موضوع آنها را از شما مهمتر میکند. خیلی مهمتر. چون اینها کسانی
هستند که میتوانید از حضورشان استفاده کنید و بسیاری چیزهای جدید بیاموزید.
۷٫ کاری میکنند که دیگران کانون توجه قرار بگیرند. هیچکس به قدر لیاقتش ستایش
نمیشود. هیچکس. کارهای خوب دیگران را بهشان یادآوری کنید. اگر میبینید کار
قابل ستایشی انجام دادهاند بهشان بگویید. صبر کنید، میگویید نمیدانید چه
کارهای خوبی انجام دادهاند؟ واقعا که! فهمیدن این دقیقا کار شماست. کار شماست
که با گذشت زمان بفهمید چه کسی چه کار خوبی انجام داده است. نه تنها دیگران از
ستایشهای شما قدردانی میکنند، بلکه بسیار هم خوشحال میشوند ببینند کسی برای
آنچه که انجام میدهند اهمیت قائل است. خوشحال میشوند حس کنند کسی آنها را
میبیند.
همین میشود که بعد احساس میکنند انسان ماهر و کاملی هستند و در مرحله بعد
احساس مهم بودن میکنند.
۸٫ در انتخاب کلماتشان خیلی دقت میکنند. کلماتی که استفاده میکنید ارتباط
مستقیمی با نحوه نگرش دیگران نسبت به شما دارد. مثلا اگر به جای اینکه بگویید
یک جلسه کاری دارم بگویید میروم چند نفر را ببینم منظورتان را بسیار متفاوت
بیان کردهاید. میتوانید به جای اینکه «برای ارائه محصولتان به یک مشتری
جدید ملاقاتی ترتیب دهید» بروید و «چیزهایی را که میخواهید بفروشید، به بقیه
نشان بدهید».
در این صورت واقعا نیازی به مصاحبههای کاری برای استخدام نیروی جدید ندارید؛
میتوانید به سادگی یک نفر را انتخاب کنید و به گروهتان اضافه کنید. اما نه.
مساله به این سادگیها هم نیست. همه ما دوست داریم با افراد سرزنده، مشتاق و
فرمانبردار معاشرت کنیم. کلماتی که استفاده میکنید باعث میشوند دیگران احساس
بهتری نسبت به خودشان داشته باشند و دنبال آن خود شما هم حس بسیار بهتری نسبت
به خودتان و عملکرد خوبتان پیدا میکنید.
۹٫ عیوب و نقاط ضعف دیگران را نقل مجلس نمیکنند. مسلم است که همه ما کمی غیبت
کردن و شنیدن درباره دیگران را دوست داریم. مساله اینجاست که آن عمل را دوست
داریم (آن هم کمی)، نه شخص ناقل را. وقتی در این جمعها قرار میگیرید به آن
کسی که با آب و تاب نقص دیگران را بازگو میکند نخندید. وقتی این کار را بکنید
افراد دیگری که در آن جمع هستند فکر میکنند که مبادا روزی همینطور پشت سر
آنها هم حرف بزنید و بخندید.
۱۰٫ … اما خودشان به آسانی به عیوب و نقاط ضعفشان اعتراف میکنند. همیشه فرض
بر این است که افراد بسیار موفق و بزرگ فقط به خاطر موفقیتشان جذاب و منحصر به
فردند. به نظر میرسد آنچه این افراد دارند هالهای از موفقیت است. چیزی
تقریبا شبیه به یک درخشش سطحی.
به هیچ عنوان نیازی نیست برای جذاب و دوستداشتنی بودن حتما موفق باشید.
کافیست کمی سطح براق و درخشانشان را خراش دهید، میبینید که جذبهشان مثل سنگ
سخت و غیر قابل انعطاف است.
اما باید خیلی واقعی باشید تا بتوانید دیگران را مجذوب کنید. باید خودِ خودتان
باشید.
متواضع باشید. خراب کاریها و اشتباهاتتان را برای دیگران هم بگویید و به
آنها اعتراف کنید. چه اشکالی دارد؟ بگذارید دیگران از تجربههای شما استفاده
کنند. خودتان به اشتباهات خودتان بخندید تا آزارتان ندهند.
درحالی که هرگز نباید به دیگران بخندید اما خیلی خوب است که به خودتان بخندید.
با خودتان صمیمی و مهربان باشید. اگر خودتان اول از همه بخندید، در این صورت
دیگران به شما نمیخندند، به خنده شما میخندند. شما را بیش از پیش دوست خواهند
داشت و همیشه میخواهند به هر بهانهای بیشتر کنارتان باشند.
****
|