فرد خلاق نه تنها به عوامل
غير منطقي خود ارج مينهد, بلكه آن را به عنوان نويد بخشترين منبع خلاقيت در
تفكر خود گرامي ميدارد. فرد خلاق هم بدويتر و هم با فرهنگتر, هم مخربتر و
هم سازندهتر, هم ديوانهتر و هم عاقلتر, از فرد عادي است. پس نتيجه ميگيريم
كه محيط خلاق محيطي است كه اين دوگانگي را از طريق بيان و تحرك آزادانه, فقدان
ترس از مخالفت و تضاد, تمايل به گسستن از سنتها, روحيهاي بازيگرا, و همچنين
تعهد به كار و هدف در مقياس عظيم تشويق كند.
فرنك بارون, استاد دانشگاه كاليفرنيا در بركلي وقتي از موكلين خود سوال
ميكنيم كه آيا خود را خلاق تلقي ميكنند يا نه, غالباً قاطعانه جواب منفي
ميدهند. اغلب افراد واقعاً اعتقاد دارند كه خلاق نيستند. آنها اجازه ميدهند
بزرگترين ثروت آنها به علت پيامهايي كه از خانواده, دوستان و مدارس, كليسا,
يا در محل كار به آنها داده شده ناشكفته باقي بماند. شما نه تنها به عنوان بخشي
از ويژگي طبيعي, وارث نعمت خلاقيت هستيد بلكه داراي حق بهرهجويي از ثمرات
مشاركت خلاق در جهاني خلاق و پوياييد.
منظور ما از خلاقيت به وجود آوردن چيزي بديع و منحصر بفرد است.
در سنت ديرپاي دوران دوم, غالب مردم در فرهنگهاي غربي وارث نظام اعتقادياي
هستند مبني بر اين كه «خالق» در خارج از وجود آنهاست. اين اعتقاد منجر به عدم
پذيرش اين حقيقت است كه آنها ذاتاً خلاقند. در بهترين شكل نتيجه امر اعتقاد به
اين باور است كه فقط تعداد محدودي داراي توانايي خلاقيت ميباشند و نيز اين كه
عده بسيار كمي براي در دست گرفتن سر نخ زندگي خود و شكل دادن آن به صورتي
استثنايي توانمند شدهاند.
بدين ترتيب وقتي به اشكال ساختاري سازمانهايمان بنگريم, روشن ميگردد كه با چه
عمقي اين نظام اعتقادي را پذيرفتهايم: طبعاً شخصي كه, در رأس قرار دارد, داراي
اختيار, قدرت و نفوذ بيشتري است. به هر حال, افرادي كه در رأس امورند ايدههاي
بهتري داشته و خلاقترند. اينها افرادي مسئول هستند و براي آن كه كارها را به
ثمر برسانند توانمند گرديدهاند. هر چه به افرادي كه در نمودار سازماني در
مرتبه پايينتري قرار دارند بنگريم ملاحظه ميكنيم كه اين افراد كم قدرتتر و
كم اهميتتر ميشوند. آنها بر اين باورند كه توده مردمي كه در قاعده هرم قرار
دارند فرصت كمي براي آن كه خود را مسئول, توانمند, يا خلاق تلقي كنند دارند. در
حقيقت, صحيحتر و دقيقتر است كه بگوييم با آنها كه مانند مهرههاي دون پايه
رفتار ميشود, غالباً خود را دون پايه تلقي ميكنند, و در بسياري موارد مانند
افراد دون پايه عمل ميكنند.
اين باورها در تضاد مستقيم با آن چه امروز مورد نياز است قرار دارد. چنانكه
«رولا مي» گفته است, «ما در زماني زندگي ميكنيم كه عصري در حال نزع است ولي
عصر جديد هنوز متولد نشده است» آن چه بشدت مورد نياز است افراد خلاقي است كه
نميخواهند در دنيا به شكل امروزيش زندگي كنند بلكه ميخواهند جهاني متفاوت و
بهتر خلق كنند.
«تام ملون» در شركت «نورت امريكن تولاند داي» اين دنياي جديد را با فلسفه خود
خلق كرده است: «بين خلاقيت و عنوان شغلي رابطهاي وجود ندارد ... كسي كه تكهاي
فولادي را برداشته و از آن قطعهاي ميسازد كه ضخامت آن يك چهارم ضخامت موي سر
انسان است فوقالعاده خلاق است» ملون معتقد است كه كارگران به اندازه مديران
اجرايي خلاقند, «فقط خلاقيت آنها شكل متفاوتي دارد»
پذيرش خلاقيت منحصر به فردتان اولين گام اساسي در زندگي كردن بر پايه جهانبيني
خلاق است. پنج اصل ديگر خلاقيت, شما را قادر خواهد نمود توانايي خود را براي آن
كه خلاقيت منحصر بفرد خود را با آغوش باز بپذيريد تجربه كنيد.
اصل شماره 1
خلاقيت:خلاقيت ذاتي خود را بپذيريد
دكتر كلوين تيلر استاد
دانشگاه يوتا, يكي از پيشگامان بزرگ در آموزش افراد تيزهوش و پراستعداد, به
مطالب بسيار شگفتانگيزي در تحقيقات خود دست يافت. وي دريافت كه تمام كودكان
تيزهوش و خلاقند. برخي در سخنوري خلاقند, بعضي در حركات بدني و بعضي ديگر در
نقاشي يا نويسندگي و عدهاي ديگر در شيوهاي كه با ديگران ارتباط برقرار
ميكند, يا در سبك سازماندهي. دكتر تيلر مجموعهاي از استعدادها را كشف كرد كه
بسياري از آنها قبلاً هرگز شناخته نشده بود. بدين ترتيب چالش براي معلم عبارت
از يافتن ذوق و استعدادهاي منحصر بفرد كودكان و كمك به آنان براي بروز طبيعي
آنهاست. بدين ترتيب او جهت جديدي براي آموزش فراهم ساخت.
پژوهشهاي ما درباره خلاقيت آشكار ساخت كه اكثريت عظيمي از كودكان واقعاً نوابغ
خلاقند. يكي از مولفين هشت آزمون تفكر واگرا به 1600 كودك در روزهاي آغازين
برنامه «هداستارت» داد. همين آزمونها را در طي چند سال در مورد اين كودكان
برگزار كرد. آزمونهاي اوليه وقتي كودكان بين سه تا پنج سال بودند انجام گرديد.
98 درصد كودكان در طبقهبندي نابغه قرار داشتند. وقتي همين كودكان آزمونهاي
مزبور _ دقيقاً همين آزمونها _ را پنج سال بعد انجام دادند, فقط 32 درصد در
همان سطح قبلي قرار داشتند و پنج سال بعد از آن اين رقم به 10 درصد كاهش يافت.
در مورد دويست هزار فرد بالغ بالاي بيست و پنج سال همان آزمونها اجرا شد. فقط
2 درصد در سطح نبوغ قرار داشتند. چه اتفاقي ميافتد. يك مطلب را ميدانيم و آن
اين كه مغز ناپديد نميشود. همه ما ميتوانيم پاسخ را حدس بزنيم.
فرآيند اجتماعي شدن, خلاقيت طبيعي استعداد فكري ما را با برچسب زدن از طريق
داوريهايي از قبيل خوب, بد, درست, غلط, مناسب, نامناسب, زشت, زيبا مانع ايجاد
كرده سركوب ميكند. كودكان خردسال دركي از اين ارزشها و برچسبها نداشته و
بدون اين محدوديتها كنش و واكنش برقرار ميكنند. توانايي ما در ابراز
خلاقيتمان به تدريج كه ميآموزيم نظرها, ارزيابيها و باورهاي ديگران را
بپذيريم افت ميكند. آن چه با كار كردن با بزرگسالان مشاهده كردهايم آن است كه
نبوغ خلاق پنج سالگي در درون وجود ما پنهان و در انتظار آزاد كردن خويش است.
اگر هر كودكستاني را بازديد كنيد كودكان چهار پنج سالهاي را خواهيد يافت كه
خلاقيت خود را به طرق بيشماري بروز ميدهند. آنها مطلقاً هر بار لغت آري را به
كار ميبرند. از بچههاي كودكستاني سوال كنيد. آيا مايلند آواز بخوانند, و پاسخ
«آري»ست! و شروع به خواندن ميكنند. نه يكي از آنها بلكه همه كلاس. به رقص,
گرگم به هوا, نقاشي, جست و خيز, بادبادك پرواز دادن و كاوش و جستجو «آري»
ميگويند. از يك دانشجوي فوقليسانس _ دكترا سوال كنيد آيا مايل است آواز
بخواند. چه پاسخي ميشنويد؟ «آه, نه, فكر نميكنم. من سالهاست آواز
نخواندهام» آيا مايليد برقصيد؟ «نه, من هرگز رقصيدن را ياد نگرفتم.» در درون
هر فرد بالغ يك نابغه پنج ساله هست كه منتظر آري گفتن است.
حفظ يا بازيافت بازيگرايي كودكي امكانات خلاقيت را در فرد آزاد ميكند. در اين
شرايط است كه اتفاقات جالبي به وقوع ميپيوندد, شما از مرزها خارج ميشويد و
امكانات متفاوتي پديدار ميشود. به موسيقي گوش فرا دهيد, نقاشي كنيد, كلاه
زيبايي برسربگذاريد, با صورت ادا درآوريد, برقصيد, شوخي كنيد, با خودتان حرف
بزنيد, خوش باشيد, جيغ بزنيد. طبيعت كودكانهتان را بازيابيد.
ان _ سي وايت, هنرمند بزرگ آمريكايي, روحيه خلاق خانوادهاش را با شور و شوق
پرورش ميداد. اكنون همه افراد نسل چهارم خانواده وايت اين ويژگي كودكانه را
حفظ كردهاند. يكي از نوههايش مدعي است كه پدربزرگ آن را آغاز كرد و اين دنيا
را خلق نمود _ زنان جادوگر, جنها و فرشتهها «و من نيز كودكان خود را چنين
تربيت كردم» امروز فرزندان و نوههاي ان – سي وايت نفوذ ژرف خود را بر هنرها به
علت توانايي پرورش طبيعت كودكانهشان حفظ كردهاند. اين كودك دروني ماست كه
دنياي عميقترني خلاقيتمان را به روي ما ميگشايد. جهان دروني فانتزيها,
روياها, بصيرت, قدرت تخيل و آرزوهاي ما معمولاً با بزرگسالي به روي ما بسته شده
مهر و موم ميگردد. مسير منطقي و مستدل غالب بزرگسالان را مسحور كرده است و
بايد اين فترتهاي نامرئي ذهني كاوش شود. در اينجاست كه در جستوجوي گنجينههاي
مخفي خلاقيتيم.
از اعماق ذهن ناخودآگاه است
كه ايدههاي واقعاً بديع به بيرون جهش ميكنند, جايي كه موج شدن ما قرار دارد.
اين جايي است كه بايد واقعاً به كاوش بپردازيد, و آن چه اسرارآميز است اين كه
درباره آن چقدر كم اطلاع داريم و در بسياري موارد از نگرش عميقتر به آن
ترسانيم.
ابراهام مازلو اين مكان را محل خلاقيت اصلي نام گذار كه از ذهن ناخودآگاه
سرچشمه ميگيرد و «منبع كشفيات جديد, منبع ابداعاتي است كه از آن چه وجود دارد
فراتر ميرود» اين نوع خلاقيت, ميراث ما به عنوان نوع بشر است. با وجود اين
تعداد كمي از افراد, خلاقيت اصلي خود را, به علت كنترل و محدوديتي كه جامعه حول
آن چه بزرگسال بالغ شناخته ميشود اعمال ميكند, رها و آزاد كردهآند. دنياي
بزرگسالي, بر طبق جهانبيني حاكم, مستلزم واقع بين بودن, قضاوت صحيح, ابراز
منطق درست, پختگي, ايفاي مسئوليت و كنترل عواطف است.
در مورد بسياري از مردم نتيجه عبارت از اختلاف فاحشي بين آن چه درباره خود
ميدانند و آن چه در ناخودآگاه آنها مخفي است ميباشد. جستوجو براي شرايطي
همراه با ايمني, امنيت و آسايش كه در آن نظم, قابليت پيشبيني, كنترل و تسلط بر
اوضاع وجود دارد منجر به عدم تمايل به كاوش دنياي ناخودآگاه ميگردد. ترس از
عواطف يا انگيزههاي غريزي ميتواند به سرسختي و عدم انعطاف منجر گرديده و ما
را درست از همان منابعي كه براي يافتن راه حلهاي جديدي كه در يك جهان دوران
سومي مورد نياز است جدا سازد. اين الگوهاي تفكر براي كشف حوزهي ناخودآگاه و
انبارهي ژرف توانايي بالقوه خلاقيت مناسب نيست.
جدا كردن خود از حوزه ناخودآگاه به قيمت گزافي تمام ميشود. در اينجاست كه در
واقع تواناييهاي بازي, تفكرات فانتزي, تخيل, رويا, خنديدن و خودجوش و ديوانه
بودن جاي دارد. اين جايي است كه ايدههاي واقعاً بزرگ قرار دارند. گفته ميشود
كه هر ايدهي بزرگي در بدو امر ديوانهوار به نظر ميرسد.
از دست دادن خلاقيت اصليمان به معني از دست دادن طبيعت هنريمان, از دست دادن
طبع شعرمان و غرق كردن طبيعت كودكانمان است. اليور وندل هلمز گفته است, «حيف
از افرادي كه آواز نميخوانند ولي با همهي موسيقي درون خود ميميرند. پرورش
ندادن اين زمينه به معني از دست دادن بخش عظيمي از خودهاي عميق ماست»
پشت كردن به عميقترين بخش شخصيت ما به ما اجازه ميدهد كه از آن چه ممكن است
ما را تهديد كند اجتناب كنيم. ولي آن چه بسياري از مردم درك نكردهاند, آن است
كه آن چه ما را تهديد ميكند, ظرافت, لطافت, عاطفه, فقدان واقعبيني و منطق و
از كنترل خارج شدن است.
بسياري از مردان و زنان ابزارهاي عملي منطق و درستي قضاوت را كه به نظر ميرسد
آنها را در دنياي كار به پيش ميبرد ترجيح ميدهند. واقعيت آن است كه رنگ,
فانتزي, شعر, عشق, تخيل, اشراق و موسيقي, عاطفه, ظرافت و آرامش, پرقدرتترين
جنبههاي زندگي كارا, موثر و خلاق را تشكيل ميدهد. تا به حال, كاوش در اين
زمينهها نشانه ضعف تلقي ميشده است. آن چه ما ميآموزيم آن است كه اينها به
هيچ وجه نشانه ضعف نميباشند. بلكه منشأ باز كردن امكانات جديد براي ما هستند.
تي _ اس اليوت شرح ميدهد كه چرا سفر خلاق به موج نامرئي امكانات بالقوه, نياز
به شجاعت دارد.
براي آن كه به آن چه نميدانيد دست يابيد بايد به راهي برويد كه راه جهل و غفلت
است.
براي آن كه آن چه نداريد داشته باشيد بايد راه رها كردن را بپيماييد.
براي آن كه به آن چه نيستيد نايل آييد بايد از راه آن چه نيستيد عبور كنيد.
سير در اين حيطه را به بهترين شكل ميتوان در جهان كودكان يافت. كودكان پذيرا
هستند. آنها مستثني كردن يا تضادهاي متقابل را درك نميكنند. از منع شدهها,
بازدارندهها, نظم, يا برنامهريزي بياطلاعند. يك كودك, غير ممكنها و ممكنها
را محاسبه نميكند. لوئيس كارول لب اين مطلب را در اين گفتهي آليس به
سبا ملكه بيان كرده است. آليس به ملكه ميگويد, «تلاش بيفايده است, انسان
نميتواند چيزهاي غير ممكن را باور كند» ملكه در جواب ميگويد, «من به جرأت
ميگويم تو به اندازه كافي تمرين نكردهاي. وقتي من در سن تو بودم, هر روز نيم
ساعت اين كار را ميكردم. من گاهي قبل از صبحانه شش چيز غير ممكن را باور
ميكردم»
پذيرا بودن زمينهي خودشناسي نياز به ورود به جهان نامرئيهاي ماوراء ذهن آگاه
جايي كه جهان تخيل, اشراق و روياهايمان به ما امكان دسترسي به خود دروني ما را
ميدهد. دارد. در اينجاست كه 90 درصد استعدادهاي ما نهفته است. اين جايي است كه
به موج امكانات و استعدادهاي بالقوهمان متصل ميشويم. بيش از نيمي از آنچه
ميتوانيم بشويم در اين حوزه قرار دارد.
اصل شماره 2 خلاقيت:به
موج نامرئي استعدادهاي بالقوه خود متصل شويد
نقطه آغازين در كاوش حوزه نامرئي با درك اين واقعيت كه روياها پيامهاي پرتواني
از قلمرو ناخودآگاهند, شروع ميشود. روياهاي شما تنها به شما تعلق دارد و در
اين جهان روياها انبارهاي از اطلاعات قرار دارد. اين امر نياز به آموختن
چگونگي تغيير نشانههاي قلمرو روياها دارد. كارل يونگ عمري را در كاوش اين
زمينه صرف كرد. وي مجدانه به ثبت روياهايش مبادرت ميكرد و مهمترين روياهايش
در كتاب قرمز مخصوص روياهايش نوشته شده بود. بسياري از اين روياها به نحوي
پرتوان بر كارهاي او اثر گذاشت و او خود آنها را منبع بسياري از دستاوردهايي كه
وي بدانها نائل شد تلقي ميكند.
روياها داراي امكانات خفتهي نامحدودي هستند و سرنخهايي در مورد باورهاي شما
در زمينهي روابط, درباره اين كه كجا ميتوان بهترين ايدهها را يافت و درباره
چگونگي گسترش خلاقيتتان ارائه مينمايند. الن هوانگ, دانشمند آزمايشگاههاي
معروف بل, اولين كامپيوتر نوري را, كه مهمترين سد شكني در علوم كامپيوتر از
هنگام اختراع ريزتراشهها بود, به علت آن چه هنگام خواب براي او به وقوع پيوست,
اختراع نمود. ماهها وي ارتشهايي را به خواب ميديد كه ظروفي مملو از دادهها
را با خود حمل ميكردند كه گاهي با يكديگر برخورد مينمودند. در آخرين
روياهايش, ارتشها به سوي يكديگر رژه رفتند بدون اين كه به يكديگر برخورد كنند.
اين رويا هوانگ را راهنمايي كرد كه درك كند اشعه ليزر ميتوانند از يكديگر بدون
تغيير عبور كنند _ مانند ارتشهاي متخاصم در روياهايش. اين منجر به سدشكني جهت
اختراع وي گرديد.
روياها فاش ميكنند كه منشأ بعضي الگوهاي رفتاري در كجاست و چگونه بر باورهاي
محدود كننده ميتوان غلبه كرد. روياها همچنين دليل اين امر را كه چرا در رعايت
رژيم غذايي, انجام تعهدات, اتمام طرحهايتان با چنان مشكلاتي روبرو هستيد به
شما ميشناسانند. اين قلمرو ناخودآگاه غالباً در بهترين تلاشهاي شما خرابكاري
ميكند. فوقالعاده مفيد است كه بياموزيم ضمير ناخودآگاه واقعاً چه اعتقاداتي
دارد. سپس ميتوانيد با چالش تغيير الگوهايي كه ديگر برايتان مثمرثمر نيستند با
موفقيت مواجه شويد.
زيگموند فرويد و كارل يونگ در مورد كاوش زمينههاي جديد, شجاعت به خرج دادند.
پنجاه سال پيش درباره قلمرو ناخودآگاه, اگر اطلاعاتي وجود داشت بسيار ناچيز
بود. آن دو فرد پيشگام در زمينهاي كه قبلاً هيچ كس وارد نشده بود به كاوش
پرداخته, امكانات آن چه را به معناي انسان بودن است گسترش دادند. هر دو در
جريان سير در اين طريق با تنشهاي فراواني مواجه شدند, ليكن آنان شجاعت به خرج
داده به راه خود ادامه دادند. «رولا مي» آن را «شجاعت راي خلق كردن» ناميده
است. اين نوع شجاعت از نوعي است كه امروز لازم است.
گسترش خلاقيت مستلزم فرو ريختن ديوارهايي است كه حول آن چه كاوش نشده است قرار
دارد. از خود بپرسيد كه فكر ميكنيد چه بايد بكنيد و عكس آن را انجام دهيد. آيا
جرأت حذف كردن «بايدها» و «لازم استها» را كه در زندگي شما مانع ايجاد ميكنند
داريد؟ آيا مايل به سير در قلمروهاي جديد از طريق رفتن به جاهايي كه هميشه
ميخواستهايد برويد ولي هرگز براي آن قدمي برنداشتهايد هستيد؟ آيا مايل به
سروصدا راه انداختن _ موج ايجاد كردن _ هستيد؟
پيام تلويحي در يك سازمان دوران دومي آن است كه قايق را تكان ندهيد. موج ايجاد
نكنيد. ويژگياي كاملاً خلاف آن لازم است. موجسازي و سروصدا راه انداختن نه
براي شورش بلكه براي كاوش شجاعانه تمام امكانات در خلق يك آينده جديد و اتصال
با ژرفترين اعماق وجود خود براي تحقق هدفتان است. سروصدا راه بيندازيد! موج
ايجاد كنيد! موجهايي, هر چه ميتوانيد بزرگتر, ايجاد كنيد. اين كار نياز به
سير در اقيانوسهاي كاوش نشده دارد.
براي وقوع اين امر در زندگي ميلونها مردم, جهان ناخودآگاه و جهان واقعيات بايد
با يكديگر اتصال يابند. هر فردي از افراد بشر هم كودك است و هم بالغ, هم مذكر
است و هم مونث, هم عاقل است و هم شوريده و ديوانه, هم منطقي است و هم بيمنطق.
ايدهي هم اين و هم آن براي گذار موفقيتآميز به يك جهانبيني جديد ضروري است.
انسان تكامل يافته هم منطقي و هم بيمنطق است, هم بازيگرا و هم جدي است, هم
شاعر است و هم مهندس. ديدگاه يا اين يا آن ما را از موج كامل امكانات
بالقوهمان و در نهايت از خلاقيت كاملمان جدا ميسازد.
منظور ما از اين كه ميگوييم هر فرد داراي گنجايش ذاتي براي كاملاً خلاق شدن
است چيست؟ اول از همه منظور آن است كه شما به خود اجازه دادهايد خودتان باشيد.
اين كسي است كه شما هستيد, آزاد از محدوديتها و انتظارات والدين, از
محدوديتهاي ايدئولوژيك, يا از مسير شغلياي كه كس يا كساني براي شما تعيين
كردهاند ولي هرگز به آن علاقه نداشتيد.
غالباً انتظارات ديگران افراد را به وضعيتي كه سالها در شغلي كه براي آنها
نامناسب است كار ميكنند وا ميدارد. وقتي هارولد از (جنگ) كره بازگشت, به كار
در چابخانهي بسيار موفق پدرش اشتغال ورزيد. اين كاري بود كه همه از او انتظار
داشتند. او با وفاداري مسئوليتهاي شغلي خود را ايفا نمود تا وقتي پدرش درگذشت.
در طي يك ماه وي همه را با ترك اشتغال در چاپخانه و نام نويسي در دانشكده پزشكي
به تعجب واداشت. او چهل سال داشت. در كره, وي در بخش پزشكي ارتش لذت شفاي
بيماران را چشيد. اكنون هر روز هارولد با كار خويش با شور و شوق برخورد ميكند
_ و يكي از پرخواستارترين پزشكان ايالت خود است. زندگي جديد وي با آگاهي او از
اين كه چه كسي است ارتباط يافت و سپس شجاعي را كه آن كس بشود نيز پيدا كرد.
حتي با آن كه هزاران سال پيش بود كه افلاطون گفت, «زندگياي كه مورد تعمق قرار
نگيرد ارزش زندگي را ندارد» يكي از بزرگترين چالشهاي ما آگاهي از اين كه چه
كسي هستيم ميباشد. لستر براون براي سهم و نقش خلاقي كه در سازمان «مراقبت از
جهان» ايفا كرده مورد تجليل قرار گرفته و به خوبي از نيروي عظيم شناخت خود آگاه
است. وقتي مرد جواني بود از خود سوال كرد چرا از بعضي وضعيتها ترسان است. چقدر
بايد پذيرش خطر كند. و درباره رقبا و رقابت چه احساسي دارد. براون توانست به
موضعي دست يابد كه در آن بتواند خود را مشاهده نموده و آن چه را يافت ادغام
كند. اين مهارت حياتي نياز به پرورش و عزم راسخي داشت.
اصل شماره 3
خلاقيت:بدانيد چه كسي هستيد
ايفاي سهم و نقشي خلاق مستلزم اين مطلب است كه بدانيد كه هستيد, واقعاً به چه
چيز علاقمنديد, به چه چيز عشق ميورزيد و ميخواهيد زندگي خود را وقف چه
دستاوردهايي كنيد. بدين ترتيب ميتوانيد منبع آن عوامل و پديدههايي را بيابيد
كه شما را براي انجام كارهايي كه به نحوي استثنايي خلاق باشد برانگيزد. «وين» و
«دونيتا پاركر» ميدانستند كه از نشستن و راندن اتومبيل, به ويژه در محيطهايي
كه از لحاظ طبيعي داراي مناظري فوقالعاده زيباست, لذت ميبرند. آنها به آشنايي
با افراد در هنگام مسافرت بسيار علاقمند بودند. در پي تركيب علايق منحصر بفرد
خود براي ايفاي سهم و نقشي مهم بودند. نهايتاً, راه خود را يافتند: ترتيب دادن
مسافرت مردم از هتلهاي آريزونا به «گرند كنيون» (درهي بزرگ), «سدونا», و ساير
نقاط زيبا و خوش منظره. وين و دونيتا شغل قديم خود را ترك كرده و اكنون كسب و
كار پررونقي دارند. آنها براي ارائه تركيبي از شور و شوق, تخصص و احساس
اعجابشان از عظمت طبيعت, خلاقيت خود را به كمك طلبيدند.
الن استوارت, كه روزي طراح مد بود, اكنون موسسه «لاماها» را در شهر نيويورك
اداره ميكند كه در آن تعداد بيشماري از افرادي كه سوداي نمايشنامه نويسي در
سر دارند, كار خود را آغاز ميكنند. وي به خاطر خلاقيتش موفق به دريافت جايزه
معروف «مك آرتور» گرديد. نامبرده در مصاحبهاي با «دنيس شكرجيان» كه نبوغ غير
معمول 40 برنده جايزه مزبور را مطالعه ميكرد, اعتقاد عميق خود را درباره اهميت
عشق ورزيدن به آن چه انجام ميدهيم مورد تأكيد قرار داد و با شيوه خاص خود
اظهار داشت, «به من اعتماد كنيد زيرا ميدانم چه ميگويم _ بايد عاشق كارتان
باشيد, بقيه اين جريان خلاقيت كه درباره آن ميخواهيد بدانيد خود به خود جور
خواهد شد»
وقتي ميدانيد به چه چيز علاقه داريد, عاشق چه چيزي هستيد, چه چيز شما را به
شور و شوق وا ميدارد, حقيقت ژرف درباره اين كه كي هستيد را كشف كردهايد و
ميتوانيد اين موهبتها را به صورت دستاوردي بديع درآوريد, تأكيد ما فقط بر
تشخيص نشانههاي خلاقيت, مانند نقاشيهاي خارقالعاده, آثار بزرگ ادبي, يا
كشفيات شگفانگيز بوده است. در حالي كه بزرگترين چالش نه فقط انجام كاري بديع و
متفاوت, بلكه بودن شخصي متفاوت و منحصر بفرد است. خلاقترين عمل, شكلدهي زندگي
خودتان است. توجه بسيار كمي به آنها كه عميقاً درگير شكلدهي زندگي خودشان
بودهاند معطوف گرديده است.
همه افراد توانايي بروز مهارتها و استعدادهاي خاص خود را به شيوه ويژه خود
دارا ميباشند. آيا مجموعه ويژگيهاي خود را برشمرده و تعيين كردهايد به چه
شيوههايي بيشترين رضايت را در ابراز وجود به دست ميآوريد. اگر اين كار را
نكردهايد, هم اكنون شروع كنيد. آنها كه بالاترين رضايت و لذت را تجربه
ميكنند, به جهان وجه تمايز خود را ارائه مينمايند. اين شاعر قرن هيجدهم,
ادوارد يانگ بود كه پرسيد, «در حالي كه اصل به دنيا ميآييم, چه ميشود كه
رونوشت از دنيا ميرويم؟» عزم راسخ لازم است تا بر طبق خود دروني خود زندگي
كنيم. با اين حال, اين بذر در درون همه ما كشت شده است. چالش در آن است كه اين
بذر را پرورش دهيم _ حتي در محيطهاي دنباله رو پرور _ و بدين ترتيب اجازه دهيم
رشد كرده خود را به اشكال زيباي غير قابل پيشبيني به منصه ظهور درآوريم.
به هر يك از ما مهارتها و استعدادهاي منحصر بفردي اعطا گرديده است. وقتي اين
مهارتها و استعدادها به منصه بروز درآيند, به ما امكان داده ميشود توان
بالقوه خلاقيت خود را در سطوح بالاتر و بالاتري به معرض نمايش درآوريم. توانايي
بالقوه ما هميشه در معرض آشكار شدن قرار دارد. موج امكانات ما وقتي استعدادهاي
خلاقمان را بروز ميدهيم گسترش مييابد.
يك مهندس شصت ساله پس از سي سال خدمت از شركت محل كارش بازنشسته شد. وي فوراً
به شهر اصلي خود نقل مكان كرده, محلي در كنار اقيانوس خريداري و در مورد يك هنر
جديد به آزمايش پرداخت. با استفاده از تخصص خود به عنوان يك مهندس و دانشش
درباره ايجاد زاويههاي جديد, به خلق اشكال خارقالعاده پرداخت. وي اكنون
مجسمههاي ويژه خود را به نمايش گذارده و از سوي منتقدين به خاطر داشتن ذوق و
استعدادي عميقاً خلاق مورد تحسين قرار گرفته است. او ذوق و استعداد خود را به
عنوان يك هنرمند به شكلي بروز ميدهد كه با ذوق و استعداد وي وقتي مهندس بود
متفاوت است. بدين ترتيب اين مهندس راهي براي ادغام مهندسي و هنر يافت.
ما فرصت كار با بسياري از مردم كه در دهه ششم يا هفتم زندگي خود بودهاند براي
گسترش خلاقيتشان داشتهايم. يكي پس از ديگري گفتهاند, «صبر نكنيد تا به سن من
برسيد تا دريابيد هرگز كاري را كه واقعاً ميخواستيد انجام دهيد انجام نداديد»
برخي از مردم فكر ميكنند افراد واقعاً خلاق, متكبر و ياغياند. افراد خالق
حداقل خطرپذيرند.
والي «فيمس» آموس, كارآفرين موفقي كه بهترين شيرينيها را توليد ميكند, موضوع
را به اين طريق بيان نمود, «در زندگي انواع مختلفي از خطرپذيري وجود دارد:
عاطفي, فكري و فيزيكي (جسمي). انواع مهم آنهايي هستند كه به شما كمك ميكنند
رشد كنيد و ارزشهاي خود را بروز دهيد. خنديدن اين خطر را دارد كه نادان به نظر
برسيم. گريه كردن اين خطر را دارد كه احساساتي به نظر برسيم. كمك به ديگران خطر
درگيري را در پي دارد. نشان دادن احساسات خطر آشكار كردن شخصيت واقعيمان را
دربردارد. بيان ايدهها و روياهايمان در جمع, خطر موفق نشدن دارد. و عشق ورزيدن
خطر عدم دريافت متقابل ابراز عشق را در پي دارد. در زندگي كردن خطر مردن وجود
دارد. اميدوار بودن خطر نااميدي دارد. در هر نوع تلاش خطر عدم موفقيت وجود
دارد. ليكن بايد پذيرش خطر كنيم زيرا بزرگترين زيان اصلاً نپذيرفتن خطر است»
يك فرد خلاق با عشق ورزيدن به زندگي پذيرش خطر ميكند. زياد ميخندد و بدون
خجالت شور و شوق نشان ميدهد و خود را در هيجانات بشري درگير كرده و نسبت به
ديگران علاقه نشان ميدهد.
دكتر مايكل ري, استاد بخش بازرگاني دانشگاه استانفورد, معتقد است كه شفقت
مهمترين بخش خلاقيت است. وي درابره شفقتي كه عبارت از «احساساتي است كه شفقت
مهمترين بخش خلاقيت است. وي درباره شفقتي كه عبارت از «احساساتي بودن غير
صميمانه» است سخن نميگويد, بلكه راجع به «ويژگي عميق دروني كه همه ما داريم
(ولي تقريباً هرگز آن را تشخيص نداده بدان عمل نميكنيم) و عبارت است از
مهرباني توام با عشق كه اول به خودمان و سپس به ديگران روا ميداريم صحبت
ميكند. دكتر ري بر اين باور است كه اين آن قسمت از ماست كه توان خلاقيت
نامحدود را در ما و در ديگران تشخيص ميدهد.
وقتي افراد به خود اجازه ميدهند آن كس كه واقعاً هستند باشند, غالباً
آنهايياند كه در يك سازمان «دردسر راه مياندازند.» آنها گرايش به شكستن ظرف
بلورين ديوان سالاري از طريق رفتار غير متعارف, بيانضباط, و چنان كه برخي
مدعياند بيمسئوليت خويش دارند. علاوه بر اين, آنها غالباً درباره آن چه
ميخواهند خلق كنند عاطفي هستند. چگونه افرادي كه خلاقانه زنده و پويايند
ميتوانند در درون سازمان بمانند و كار مهمي انجام دهند؟ اين مانع اصلي
سازمانها براي حركت به سوي جهانبيني خلاق است. كساني كه ميتوانند اين افراد
را شناسايي نموده و از همه مهمتر متوجه ميشوند چگونه آنها را در شرايط
سازماني حفظ كنند, خدمت بزرگي انجام ميدهند.
چنان كه جان اسكالي ميگويد, «تز مديريت سنتي مانع درك ما از خلاقيت ميشود.
حتي ميتوان مديريت و خلاقيت را وضعيتهايي در تضاد با يكديگر تلقي كرد. در
حالي كه مديريت خواستار اجماع, كنترل و حفظ وضع موجود است, خلاقيت در جهتي خلاف
آن شكوفا ميشود: انگيزه ذاتي, نامطمئني, آزادي و شورش» شركت كامپيوتري اپل با
يك مزيت مهم آغاز كرد, بدين ترتيب كه لازم نبود بر شرايط يك سازمان نظم يافته
دوران دومي فائق آيد.
خلاقيت در سازمانها وقتي رونق ميگيرد كه بعضي عوامل موجود باشد:
سازمان غير سلسله مراتبي. بگذاريد سلسله مراتب گسترده و نمودارهاي سازماني
همراه با سطوحي از مديريت كه به جاي حمايت از تيمها آنها را كنترل ميكند
ناپديد گردد.
تيمهايي كه با يكديگر در يافتن راه حلهاي خلاق تلاش نموده از تنوع دفاع
ميكنند.
افراد را از رشته فعاليتهاي مختلف با تأكيد واقعي بر تنوع فرهنگي و جنسيتي,
نژادي و سني با يكديگر درآميزند.
تعهدي عاطفي و پرشور نسبت به تغييرات هدفمند.
چنان چه تام پيترز ميگويد, «همه را بر اساس عشق به تغيير ارزيابي كنيد» اين به
معني تغيير همراه با جهتگيري است. تغيير هدفمند به سوي تحقق بخشيدن تصوير
سازمان از آينده, منجر به يافتن مسيري به سوي راه حلهاي خلاق ميگردد. تعهد
پرشور براي يافتن راه حلهاي خلاق داراي اين ويژگي است كه نميدانيد چگونه تحقق
مييابد ولي حاضريد خود و تيم را در جهت آن به كار گيريد.
ايمني و امنيت در وضعيتي همراه با خطر
اين تضاد براي پرورش خلاقيت مطلقاً لازم است. افراد بايد بدانند ايمن هستند تا
به جستوجوي راه حلهاي خلاق بروند. نبايد فكر كنند اگر امروز انتظارات
بيانتهاي كسي را برنياورند, فردا اخراج خواهند شد. افراد خلاق اشتباهات زيادي
ميكنند. در واقع ميآموزند اشتباه كردن را دوست بدارند زيرا در اين شرايط است
كه اطلاعات جديد و يادگيري حاصل ميشود. خلاقيت كاري همراه با خطر و آشفتگي است
كه نياز به محيطي حاكي از امنيت دارد تا بتواند رونق بگيرد.
ايمان كامل به قدرت ابهام, هرج و مرج و بينظمي
«فقدان هر نوع شگفتي بهترين شگفتي است. اين ديدگاه در سازمانهاي دوران دومي با
مديريت خوب حاكم است. درك هدف بينظمي براي موفقيت خلاق ضروري است. بينظمي در
جستوجوي يك هدف عالي, هميشه منجر به سطوح بالاتري از ارتباطات, هم در درون
سازمان, هم با عرضه كنندگان, فروشندگان و مشتريان در خارج از سازمان ميگردد.
نميتوانيد به خلاقيت عشق بورزيد مگر آن كه بدانيد اين شيوهاي است كه خلاقيت
عمل ميكند. بايد ايمان كامل داشته باشيد _ نه ايمان كوركورانه, بلكه ايمان
آگاهانه درباره كار ابهام, تغيير وضعيتهاي نامطمئن, و هرج و مرج. بايد واقعاً
باور داشته باشيد كه هرج و مرج ثمربخش است. آن را با آغوش باز بپذيريد, آن را
درك كنيد و آن را به كار بريد.
محيطي حاكي از اعتماد, صداقت و مراوده باز
موكلين ما در سراسر جهان توافق دارند كه بدون اعتماد و صداقت واقعي, خلاقيت
نميتواند شكوفا گردد. افرادي كه با يكديگر كار ميكنند بايد بدانند كه
ميتوانند روي هم ديگر حساب كنند, ميتوانند راست بگويند و ميتوانند از
همكارانشان حقيقت را بشنوند.
اين بدين معني نيست كه صورت فوق نسخه يا دستورالعمل كاملي است بلكه در چارچوب
جهانبيني خلاق قرار دارد: اعتقاد به وجود خلاقيت در همه مردم, كشيده شدن به
سوي يك تصوير خلاق, و اتصال با افراد, منابع و ايدهها براي بيشينه كردن (به
حداكثر رساندن) گنجايش خلاقيت سازمان, ضروري است.
بيدار شدن نسبت به گنجايش خلاقيتمان با حركت به سطح جديدي از تفكر, فرآيندي
بيسار هيجانانگيز است _ بسيار شبيه به نوشتن بر روي يك برنامه قديمي موجود در
كامپيوتر. اين وقتي به وقوع ميپيوندد كه مدلهاي قديميمان را حذف نموده و به
امكانات جديد خود توجه كنيم.
آن چه براي بروز خلاقيت داراي اهميتي اساسي است, كنجكاوي ماست. اين به معني
سوال كردن ا ست. كنجكاوي طبيعي كودكان باعث ميشود كه روزانه 125 سوال بكنند, در
حالي كه يك بزرگسال با جهانبيني منطقي به طور متوسط فقط 6 سوال در روز مطرح
ميكند. اين عصر مستلزم كنجكاوي است. براي خلق كردن, اول لازم است آن چه قديمي
است مورد سوال قرار گيرد. چرا اين كار را اين گونه انجام ميدهيم؟ آيا اين
بهترين راه است؟ آيا اين راه را بررسي كردهاي؟ چرا اين گونه كار ميكند؟ چرا؟
چرا؟ چرا؟ فرضهاي قديمي را به چالش بطلبيد, وضع موجود را مورد سوال قرار دهيد,
راه حلهاي جديد بطلبيد. اين راهي براي تسريع حركت ماوراء نقطه انفصال دوران
دوم است.
كنجكاوي شور و شوقي براي يادگيري و آزمايشگري است و تضميني براي نگرش به
اشتباهات به عنوان فرصتهايي براي رشد با خود به همراه دارد. عدم موفقيت فرصتي
است براي آن كه دوباره هوشمندانهتر آغاز كنيم. رها كردن راههاي كهنه, مدلهاي
يادگيري حفظي, اتاق درس كلاسيك, جداسازي معلم و يادگيرنده و فرآيند رقابت و به
جاي آن ساختن محيطي كه در آن افراد در فرآيندهاي تفكر خلاق درگير شده و مدام
هوشمندانه مبادرت به دوباره آغاز كردن مينمايند راه حلي براي يادگيري موثر
است.
اصل شماره 4 خلاقيت:از طريق يادگيري خلاق, از محدوديتهاي گذشته بگريزيد.
چالش عظيمي كه امروز جوامع با آن روبرو هستند روشهاي تازهاي براي يادگيري را
طلب ميكند. در دوران سوم, اطلاعات, دانش و ادراكي جديد پديدار ميشود. چگونه
هر كسي ميتواند از دام دانستن چگونگي فردي خلاق شدن بگريزد؟ جهانبيني خلاق
پاسخ را عرضه ميكند. جهانبيني منطقي تغيير را فرآيندي خطي _ نتيجه علل گذشته
_ ميبيند. آن چه تلويحاً فرض شده است, آن است كه زمان حال به وسيله گذشته به
وجود آمده و در آينده نيز موثر است. با اين ديد كهنه از جهان, با هر تجربه
جديد, گذشته خود به خود نقطه مرجع قرار ميگيرد و بدين ترتيب جذب دانش گذشته و
آن را به آينده گسترش دادن تسهيل ميگردد.
كريس آرگيريس, محقق برجسته يادگيري در دانشگاه هاروارد, اين نوع تفكر دوران
دومي را يادگيري تك حلقهاي ناميده است. اين نوع يادگيري يك دايره بسته دانش
ايجاد ميكند كه گرايش به آن دارد كه يا ثابت بماند يا كوچكتر شود و دائماً
تلاش دارد وقايع جديد را در قالب آن چه شخص به ياد ميآورد و ميتواند بر آن
تكيه كند ببيند. فردي را در خيابان ميبينيد, به ياد ميآوريد كه ديروز نسبت به
شما بيادب بود, لذا به آن طرف خيابان ميرويد كه از او احتراز كنيد _ يك تصميم
منطقي. با اين حال, از آنجا كه ديروز دو اتفاق افتاد: او تغيير كرده و شما هم
تغيير كردهايد. پيش داوري و انتخابهاي گذشته بر سر راه ملاقات شما _ و
يادگيريتان_ قرار گرفته است. بدين ترتيب ما خود را قربانيان گذشته ميكنيم.
فيلسوف بزرگ, مارتين بوبر, زماني گفت, «تمام زندگي روبرو شدن است.» با مردم
روبرو ميشويم, با اطلاعات, با ايدهها, با شرايط روبرو ميشويم. وقتي به طور
معمول و روزمره به گذشته رجوع ميكنيم و آن را ماخذ قرار ميدهيم تجاربمان نسبت
به گذشته گرايش يافته غالباً گذشته را مجدداً تجربه ميكنيم. روبرو شدن و
ملاقات اصلي _ با زندگي _ را از دست ميدهيم. با اين طرز فكر عادت شده, امكان
ندارد بتوانيم امكانات بالقوه خود را در يك جهان دوران سومي كه به سرعت و به
نحوي پرآشوب در حال تغيير است شكوفا نموده تحقق بخشيم, چنان كه يك كاريكاتور
معروف, دنيس مزاحم ميگويد, «نميتواني در گذشته زندگي كني. آن امروز صبح بود»
جهان دائماً به نحوي خلاق در حال تغيير است. بهرهمند شدن از اين تغييرات
مستلزم نوع جديدي از يادگيري است. در جهانبيني خلاق, نقطه مرجع آينده است, نه
گذشته. براي تصميمگيريهايمان نياز به اتكاء به گذشته نداريم. انتخابهاي ما
بر همسو شدن با هدف ما و تصوير ما از جهاني متفاوت استوار است. اتصالات و
ارتباطات ما بدون پيشداوري به وقوع ميپيوندد. به جاي دانش, يا دلبستگي به
انتظاراتمان از گذشته, مواجهههاي قبليمان براي ما انبارهاي از اطلاعات فراهم
ساخته است _ اطلاعاتي كه هميشه ناقص است. ما در وضعي از «جهل آگاهانه» زندگي
ميكنيم و هميشه پذيراي تعمق بخشيدن به ادراك خود هستيم.
مواجه شدن با چالش جهان امروز حكم ميكند كه آموزش از دانستن فراتر رود. مديران
از دانشكدههاي مديريت فارغالتحصيل شده و در يك كارخانه توليدي مشغول به كار
ميشوند. غالباً در سراسر مدت زمان شغلي خود از آن چه واقعاً در خط توليد به
وقوع ميپيوندد در بيخبري به سر ميبرند. سازمانهاي سنتي مديران اجرايي
بسياري دارند كه از پرسش درباره چيزهايي كه نميدانند هراسانند. غالب روساي
شركتهاي بزرگي كه ما با آنها كار كردهايم و سن آنها بالاي 50 سال است
كامپيوتر به كار نميبرند زيرا از اين كه نادان به نظر رسند ترسانند. عدم
توانايي درك ارتباط عميق بين جهل آگاهانه و خلاقيت, دقيقاً عاملي است كه پرورش
و ايجاد ايدههاي سدشكنانه را خفه ميكند. دانستن به آنتي تز يادگيري تبديل
ميگردد.
رييس شركت «نورت امريكن تولاند داي» به طور منظم به محوطه كارخانه سر ميزند و
از كارگران خط توليد طرز كار ماشينهاي آنها را ياد ميگيرد. حتي يكي از
ثروتمندترين مديران اجرايي در آمريكا, سام دالتون فقيد, فروشگاههاي «وال
مارتز» تحت مالكيت خود را مدام بازديد ميكرد و دوش به دوش همكارانش كار ميكرد
تا بياموزد چه ميگذرد و چگونه ميتوان كارها را بهتر انجام داد. تعجبي ندار
دكه چنين سازمانهايي اين اندازه موفقند, رهبران آنها نادانند _ و هميشه در حال
يادگيري. شعر «ريلك» لب مطلب را درباره يادگيري خلاق بيان ميدارد:
با پرسشها زندگي كن
و شايد بدون آن كه بداني
روزگاري در زندگي به سوي پاسخها رهنمون خواهي شد.
تعهد به يادگيري بعدي حياتي در به وجود آوردن خلاقيتي است كه امروز مورد نياز
است. خلاقيت دوران سومي مستلزم آن است كه ذهنهاي خود را گسترش داده و آن چه را
غير ممكن است مورد توجه قرار دهيم, بسيار فراتر از مرزهايي كه معمولي, منطقي و
مناسب است به پيش رويم. به عبارت ديگر خلاقيت دوران سومي ما را به خلق آن چه
قبلاً هرگز وجود نداشته است دعوت ميكند.
اصل شماره 5 خلاقيت:براي خلق آن چه هرگز وجود نداشته است فكرتان را باز نگهداريد.
هنرمند خلاق بزرگ, پيكاسو, گفته است «هر عمل خلق كردن, قبل از هر چيز يك عمل
تخريبي است» يك مخترع ميتواند پاسخهاي گذشته را از تخته سياه ذهنش پاك كند.
به نحوي خلاق با پيكربنديهاي بديع به تفريح بپردازد. زيگموند فرويد اين شكل از رها شدن از گذشته را «خوب فريب دادن آگاهانه» ناميد كه در آن تظاهر ميشود به
اين كه چيزي وجود ندارد. اين فرار توهمآميز از الگوهاي موجود, را باز كردن
درها به سوي خلق كردن چيزي كاملاً جديد است.
يكي از برجستهترين ويژگيهاي خلاقيت دوران سومي گنجايش تحمل ابهام است.
نوآوران ميتوانند يك وضعيت را براي مدت زيادي در هرج و مرج ذهني نگاه دارند
بدون آن كه لازم باشد به نتيجه برسند. پس از آن كه دربارهي زمينهاي كه بر روي
آن كار ميكنند تمامي آن چه را كه امكان جذب آن وجود دارد جذب نموده و امكانات
بسياري را سبك و سنگين كردند, از كار بر روي مسئله دست ميكشند. سپس درباره
موضوعات غير مرتبط به تفكر و رويا پرداخته خود را در آن غرق ميكنند. اينشتين
قايق بادباني خود را سوار ميشد تا براي خود مكان ذهني براي بصيرت ايجاد كند.
متفكران دوران سومي خود را هر چه بيشتر از مسئله دور كرده به ضمير ناخودآگاه
خويش آزادي ميدهند. آنها به «پرورش نهفته» ميپردازند, و بسيار صبورانه در
انتظار ميمانند تا ايدهها خود را به ناخودآگاهشان ارائه نمايند.
در هر دوران سوم طبيعي, تلاش و آزمايشگري بسياري لازم است. براي يك نوآور, ترس
از شكست وجود ندارد .چنان كه يك نوآور پس از تحمل آخرين مورد از عدم موفقيتهاي
متعدد گفته است, «اين يك پيشرفت است. اين يكي ديگر از مواردي است كه عملي نيست»
نوآوران تسليم نميشوند. آنها نسبت به روياهاي خود تعهدي بلندمدت دارند. آنها
الگوي پافشاري و پايداري كودكي را كه در حال يادگيري راه رفتن يا صحبت كردن است
دنبال ميكنند. بارها به زمين خورده خود را بلند كرده و دوباره آغاز ميكنند.
در اينجا لازم است راه حلهاي پذيرفته شدهي قديمي و سنتي را رها كرد و اين
امكان را پذيرفت كه راه حلي جديد, كاملاً متفاوت و به نحوي تماشايي موفق ظاهر
شود. روياهاي خيالي بيپروا و بيمانع, بندهاي قديمي را ميگسلد. ضوابط مرسوم
از قبيل خوب و بد, درست و غلط به كنار ميروند. خلاقيت دوران سومي حكم ميكند
كه نوآوران حداكثر تنش را در فرآيند تفكر خود وارد نموده, مفاهيمي را كه غالباً
ضد و نقيض به نظر ميرسند ادغام نموده, مسائلي را كه غير ممكن مينمايد, حل
كنند.
راه حلهاي دوران سوم تضادها و عوامل غير مشابه را با آغوش باز پذيرفته عوامل
غير مشابه را در كنار هم ميگذارند. در نتيجه, ايدههاي خلاقي از قبيل
ساختمانهاي ضد زلزلهاي كه در مقابل تكان خوردن زمين مقاومت نميكنند بلكه با
حركتهاي آن حركت ميكنند, يا روابط انساني پويايي كه در آن تضاد وارد ميشود
به جاي آن كه از آن اجتناب گردد پديدار ميشوند. روانپزشك مشهور آلبرت روزنبرگ
اين نوع تفكر خلاق را تفكر «جانوسي» ناميد, كه به خداي يوناني كه به هر دو طرف
مينگرد اشاره دارد. نوآوران, ناآشنا و آشنا را ناآشنا ميكنند. روش آنها شامل
هر دو, هم ... و هم ..., ميگردد.
در مآخذ, ابزار «كلمات ضد و نقيض», كه يك تشابه حاوي تضاد است, اين رگه خلاق و
جانوسي دوران سومي را معرفي ميكند. عباراتي مانند قدرت ظريف يا بدجنسي خوب طلب
ميكند كه واكنشي فراتر از خود لغات برانگيزد. افراد نوآور از چنين تضادهايي
جهت ا يجاد روشهايي به منظور برانگيختن تفكر استفاده ميكنند.
در مواجهه با مشكل عظيم افزايش حقوق معلمين و انحطاط وضعيت يادگيري, مفهوم
متضاد فراگيرندگان بدون معلم ممكن است در بدو امر تصويري از هرج و مرج كامل را
به ذهن متبادر نمايد. با اين وجود, مفهوم بديع اين الحاق عوامل متضاد در
يادگيري دسته جمعي, فرصت جديدي ايجاد ميكند. معلمين با گروههايي از
فراگيرندگان كه به يكديگر ياد ميدهند كار ميكنند. در نتيجه كميت و كيفيت
يادگيري به اوج ميرسد و هزينهها به نحو بارزي كاهش مييابد.
اين جريان يك مفهوم اساسي خلاق دوران سومي را نمايش ميدهد _ وارد كردن آنچه و
آنكه از ورودش ممانعت شده بود. هر الگوي دوران دومي, عواملي كه در دوران اول آن
وجود داشته طرد ميكند. اين عوامل در دوران سوم بازگشته در عوامل موجود ادغام
ميشوند. زنان نقشي حياتي در جوامع دوران اولي ايفا ميكردند. پس از قرنها
خارج نگاه داشته شدن, بار ديگر در شرف ادغام ميباشند. اتصالات عميق با طبيعت
در فرهنگهاي دوران اولي حاكم بوده است. اكنون توجه به طبيعت راه خود را به
بازگشت اجتماع از طريق جنبش حفظ محيط زيست يافته است.
يافتن و پياده سازي راه حل جهت چالشهاي متنوع جهان امروز ما را ميتوان از
طريق يادگيري چگونه يادگرفتن, با اتخاذ روشهاي خلاقيت منحصر بفرد, دوران سوميو
به نحور بارزي تسهيل نمود. هر يك از اين موارد, اگر توانايي هم آفريني با
ديگران را داشته باشيم بهبود زيادي خواهد يافت.
اصل شماره 6 خلاقيت:براي هم آفريني آيندهاي مثبت به ديگران ملحق شويد
آيندهي جديدي در انتظار ماست فقط اگر بتوانيم نقطه نظرهاي متنوع را به يكديگر
نزديك كرده و چيزي كاملاً جديد خلق كنيم. همآفريني با يكديگر مستلزم تمايل به
تغيير مسير از مباحثه و مجادله دربارهي نقطهنظرهاي متفاوتمان به مبادرت به
گفت و شنود با يكديگر ميباشد. «ديويد بوم» كه يك پزشك مشهور است, وجه تمايزي
بين مباحثه و گفت و شنود قائل است. مباحثه با دفاع از نقطهنظرهاي مرتبط است.
گفت و شنود وقتي اطلاعات و معاني به درون ذهن افراد جريان مييابد به وقوع
ميپيوندد هيچ كس كوشش نميكند چيزي را ثابت كند.
گفت و شنود مستلزم تمايل به درميان گذاشتن نقطه نظرهاي مختلف است بدون آن كه به
هيچ يك اعتقادي وجود داشته باشد. براي وارد شدن در گفت و شنود, بايد راضي به
توقف _ يا حداقل موقتاً كنار گذاشتن _ باورهايتان باشيد و واقعاً به آن چه فرد
ديگر ميگويد گوش فرا دهيد با اين هدف كه واقعاً ديدگاه او را درك كنيد.
اولين مانع در مقابل گفت و شنود واقعي, باورهاي ما و گرايش ما به دفاع از
آنهاست. يك محاورهي بدون وجود عقايد چگونه است؟ خود را تصور كني كه ذهنتان
كاملاً از هر تفكري آزاد است. چه خواهد شد اگر به آن چه ديگران براي گفتن دارند
با كنجكاوي و علاقه شديد توجه كرده, هر گونه تفكر را متوقف نموده, باورها,
انتظارات, يا داوريها را در مدت زماني كه آنها در ايدههايشان با شما سهيم
ميشوند نگاه داريد.
وضعيتي از اين نوع, وقتي رقباي ديرينه, شركتهاي آي _ بي _ ام و اپل, به توافقي
شگفتانگيز براي همكاري دست يافتند به وقوع پيوست. آن چه غير قابل تصور بود, به
اين علت قابل تصور شد كه اين دو شركت توانستند تعصبات و داوريهاياشن را درباره
يكديگر براي مدت زماني كه براي خلق مشاركتي باور نكردني كافي بود متوقف كنند.
داشتن گنجايش وارد شدن در يك گفت و شنود و هم آفريني, مستلزم حركت فراتر از
موضع شما در مورد هر موضوع يا مسئلهاي است. بعضي ممكن است سوال كنند, پس
جايگاه ملاحظات اخلاقي و معنوي كجاست؟ آيا عواملي مرتبط با تمايل من به وارد
شدن در يك گفت و شنود وجود ندارد؟ گفت و شنود يك قصد سنجيده و آگاهانه براي
بررسي و عطف توجه به امكان وجود راهي ديگر و متوقف نمودن عقايدتان, براي وارد
شدن در يك محاورهي بدون تعصب يا گرايش است. گروههاي ترويج مواد مخدر
در مراكز شهرها محكوم, دستگير, و تهديد به نابودي ميشوند ولي مسئله به وخامت
بيشتري ميگرايد.
ممكن است اعضاء اين گروهها حرفي براي گفتن داشته باشند, چيزي
براي ياد دادن به ما داشته باشند. شركتها ميليونها دلار براي اعلام جرم عليه
يكديگر صرف ميكنند, و با رقيب خود فقط در دادگاه ملاقات ميكنند. اگر طرفين يك
دعوي هنر گفت و شنود را بياموزند و براي كنار گذاشتن عقايد خود براي مدت زماني
كه براي درك نقطه نظر طرف مقابل كافي باشد مهارت يابند, اختلاف نظرها ممكن است
بدون طرح دعوي حل شود.
هر يك از ما فرصت داريم ماوراء نقطهنظر مستقل خود فكر كنيم. اگر درمييابيد كه
موضع شخصي خود را به عنوان تنها حقيقت تلقي ميكنيد, نتيجه آن خواهد بود كه
نميتوانيد با كس ديگري هم آفريني كنيد. غير ممكن است بتوان با كسي به خلق كردن
مبادرت نمود اگر آن كس غير قابل انعطاف باشد. يك راه مناسب براي اين كه بدانيد
بيش از حد در موضع خود پافشاري ميكنيد آن است كه ببينيد آيا ميتوانيد موضع
مخالف را به عنوان يك موضع متفاوت اتخاذ كنيد.
بزرگترين مانع خودخواهي است. اگر قادر نيستيد طريقي ديگر را ممكن تلقي كنيد,
قابل تصور است و حتي احتمال آن وجود دارد, كه موضع شما «مالك شماست». شما
زنداني ديدگاه خود هستيد. اگر مايليد قضاوت را متوقف كنيد, آن وقت خلق كردن آن
چه بدواً غير ممكن و باورنكردني به نظر ميرسيد ممكن خواهد شد. آيا اين احتمال
وجود ندارد كه اگر شما متمايل به وارد دشن در يك گفت و شنود شويد, نتيجهي
مشاركت شما در آن متفاوت خواهد بود؟ آيا اين احتمال وجود ندارد كه مردم آزادانه
با هدف كسب اطلاع و يادگيري با يكديگر صحبت كنند؟ در نتيجه چنين گفت و شنودي
ممكن است حركتي عظيم در جهتي كاملاً جديد پديد آيد. گفت و شنود واقعي منجر به
امكانات خلاق پرشور و هيجانانگيز ميگردد. آزاد شدن انسانها از بندهاي خود
تنها راه به سوي يك جامعه بشري رضايت بخش است.
نظرگاههاي ستيزهجويانه, جريانات غير منتظره به وجود نميآورد. وقتي انسانها
چنان به نقطه نظرهاي خود بچسبند كه حتي حاضر به شنيدن نظر يكديگر نباشند,
همكاري غير ممكن ميگردد. نزديك كردن و همگرا كردن سليقههاي مختلف براي كار در
جهت حل يك مسئله از نظرگاههاي متفاوت راهي است كه از طريق آن, راه حلهاي خلاق
به دست ميآوريم.
براي باز كردن انباره عظيم خلاقيتتان و برداشتن گامهاي اوليه براي زيستن بر
پايه جهانبيني خلاق, تجارب ما آشكار ساخته است كه اين شش اصل خلاقيت بسيار
مفيد است.
خلاقيت ذاتي خود را بپذيريد. _ با موج نامرئي امكانات بالقوه متصل شويد. _
بدانيد كي هستيد _ از محدوديتهاي گذشته از طريق يادگيري خلاق دوري كنيد
براي خلق آن چه قبلاً هرگز وجود نداشته است تلاش كنيد _ براي همآفريني آيندهاي
مثبت به ديگران ملحق شويد.
همين كه جهانبيني خلاق در درون ما گنجايش نامحدود خلاقيت را شعلهور ميسازد,
استعدادهاي خود را, يكي پس از ديگري, بيشتر و بيشتر بيدار ميكنيم. پايه و اساس
طرز فكر خويش را درباره خود و درباره ديگران تغيير ميدهيم. اين امر وقتي اتفاق
ميافتد كه به خود اجازه دهيم به سوي آينده جذب شويم.
****
منبع : مقاله "
آيندهي خلاقيت و خلاقيت آينده
" نویسنده: جورج لند - بت جارمن-مترجم: دکتر حسن قاسم زاده-برگرفته از سایت
http://www.shamisapsy.ir
|