لوح فشرده  مجموعه  مقالات  سایت فکرنو  هدیه ای مناسب از طرف شما  برای مدیران اساتید دانشگاه ، کارشناسان ، دانشجویان ،  معلمان،  دانش آموزان  ، کارمندان ، خانم های خانه دار  و بسیاری دیگر از علاقمندان                                                           برای خرید لوح فشرده سایت فکرنو  به بخش فروش نرم افزار مراجعه فرمایید.                                          با تشکر   گروه علمی سایت فکرنو   

   


 

آیا ذهن یک نرم‌افزار عصبی است؟

 

   
   

www.Fekreno.org

 

 

 

 

 

 درآمد

کارکردگرایی چهل سال و محاسبه‌گرایی بیش از شصت سال قدمت دارد ولی فیلسوفان اغلب آنها را کنار هم می‌آورند. ولی رابطۀ آنها همچنان مبهم است. جری فودر از ناتوانی گسترده از تفکیک طرح محاسبه‌گرایانه در روان‌شناسی از طرح کارکردگرایانه در متافیزیک اظهار شگفتی می‌کند (Fodor ۲۰۰۰). مقالۀ جدیدی از پاول چرچلند نمونه‌ای از همین ناتوانی است (Churchland ۲۰۰۵). چرچلند استدلال می‌کند که کارکردگرایی کاذب است زیرا مغز یک سازوکار محاسباتی کلاسیک (شبیه ماشین تورینگ) نیست بلکه یک سازوکار پیوندگرایانه (connectionist) است. این استدلال پیش‌فرض می‌گیرد که کارکردگرایی مستلزم محاسبه‌گرایی است و محاسبه‌گرایی‌‌‌ای که از کارکردگرایی لازم می‌آید کلاسیک است نه جدید. ولی اگر کارکردگرایی را به درستی بفهمیم نه به محاسبه‌گرایی کلاسیک تعلق دارد نه به محاسبه‌گرایی جدید.


دفاع یا حمله به کارکردگرایی یا محاسبه‌گرایی متوقف بر وضوح معنای آنها است. هدف من در اینجا ارزیابی مقبولیت آنها نیست. بلکه هدف این است که آنها را صورت‌بندی کنم و رابطۀ آن دو را با یکدیگر به اندازۀ کافی روشن کنم تا بتوانیم مشخص کنیم کدام نوع از شواهد به آنها مربوطند. من در نظر دارم برخی از اموری را که سبب ابهام می‌شوند و کارکردگرایی و محاسبه‌گرایی را در بر گرفته‌اند کنار بگذارم، و از کارهای فلسفی اخیر در مورد سازوکارها و محاسبه برای روشن کردن آنها استفاده کنم، و توضیح دهم که چگونه کارکردگرایی و محاسبه‌گرایی می‌توانند یا نمی‌توانند به طور مشروع کنار هم قرار گیرند.


بحث را بر اساس کارکردگرایی قالب‌بندی می‌کنم زیرا کارکردگرایی نزدیک‌ترین آموزۀ متافیزیکی به محاسبه‌گرایی است.
یکی از اهداف این مقاله آن است که کارکردگرایی و محاسبه‌گرایی لازم نیست با هم باشند. کارکردگرایی می‌تواند با نظریه‌ای غیرمحاسبه‌گرایانه از ذهن ترکیب شود و محاسبه‌گرایی می‌تواند با متافیزیکی غیرکارکردگرایانه همراه باشد. همین که امکان یا عدم امکان ترکیب کارکردگرایی و محاسبه‌گرایی را بفهمیم، می‌توانیم تصور خود را تعمیم دهیم تا بفهمیم آموزه‌های متافیزیکی –غیر از کارکردگرایی- چگونه می‌توانند با محاسبه‌گرایی همراه شوند و بالعکس.


کارکردگرایی این دیدگاه است که ذهن ساختار کارکردی مغز یا هر دستگاه دیگری است که به طور کارکردی هم‌ارز مغز است. گاهی کارکردگرایی به این صورت بیان می‌شود: حالات ذهنی حالات کارکردی هستند. تقریرهای قوی‌تر یا ضعیف‌تر کارکردگرایی را می‌توان بر اساس اینکه چه مقدار از ذهن (چند تا از حالات ذهنی یا چه جنبه‌هایی از ذهن) کارکردی دانسته می‌شوند صورت‌بندی کرد. آیا همۀ حالات ذهنی کارکردی‌اند یا فقط برخی از آنها کارکردی هستند؟ آیا همۀ جنبه‌های حالات ذهنی کارکردی‌اند یا فقط جنبه‌های غیر پدیداری آنها کارکردی هستند؟ پاسخ به این پرسش‌ها تفاوتی در بحث ما ایجاد نمی‌کند زیرا برای من در اینجا مقبولیت کارکردگرایی به طور کلی مهم نیست بلکه معنای کارکردگرایی مهم است. یکی از پرسش‌هایی که در اینجا بدان می‌پردازم این است: ساختار کارکردی چیست؟


محاسبه‌گرایی (عجالتاً) این دیدگاه است که ساختار کارکردیِ مغز محاسباتی است، یا اینکه حالات عصبی حالات محاسباتی هستند. تقریرهای قوی و ضعیف محاسبه‌گرایی هم به این بستگی دارند که چه مقدار از ساختار کارکردی مغز را محاسباتی بدانیم.


کارکردگرایی به اضافۀ محاسبه‌گرایی مساوی است با کارکردگرایی محاسباتی. شعار معروف کارکردگرایی محاسباتی این است: ذهن نرم‌‌افزار مغز است. ظاهراً این شعار ذهن را به نرم‌افزار یک کامپیوتر تشبیه می‌کند. ولی همین شعار را اغلب به این معنا فهمیده‌اند که ذهن ساختار محاسباتی مغز است یا حالات ذهنی حالات محاسباتی‌اند بدون اشاره به اینکه این ساختار محاسباتی شبیه ساختار یک کامپیوتر است. یکی از علل ابهام در اینجا واضح نبودن تقریر قوی و ضعیف این دیدگاه است.


کارکردگرایی محاسباتی مورد علاقۀ کارکردگرایانی بوده است که با طرح‌های پژوهشی محاسبه‌گرا در هوش مصنوعی، روان‌شناسی، و علم عصبی هم‌دلی کرده‌اند. این دیدگاه مخالفت‌های شدیدی را هم در پی‌ داشته است. هدف فعلی ما این نیست که مشخص کنیم آیا ذهن نرم‌افزار مغز است بلکه این است که بفهمیم معنای آن چیست و چه شواهدی را می‌توان به نفع یا علیه آن دانست.

۲) تشبیه ذهن و کامپیوتر


کارکردگرایی محاسباتی در تشبیهی میان ذهن و کامپیوتر ریشه دارد. ولی در اینجا فقط یک تشبیه وجود ندارد؛ تشبیه‌های مختلفی وجود دارند که تقریرهای مختلف این دیدگاه را شکل می‌دهند.


هیلری پاتنم که بنیانگزار کارکردگرایی محاسباتی است تمثیلی را میان شرایط تشخص حالات ذهنی و حالات جدول ماشین تورینگ مطرح می‌کند (Putnam ۱۹۶۰, ۱۹۶۷). پاتنم متوجه شد که حالات ماشین تورینگ برحسب نحوۀ تأثیر و تأثر آنها در ارتباط با سایر حالات، ورودی‌ها و خروجی‌های ماشین تشخص می‌یابند. به نظر او، حالات ذهنی هم به همین صورت با نحوۀ تأثیر و تأثرشان در ارتباط با سایر حالات ذهنی، محرک‌ها و رفتار متشخص می‌شوند. پاتنم ابتدائاً از این تمثیل نتیجه نگرفت که حالات ذهنی حالات جدول ماشینی هستند زیرا به نظر او ذهن یک دستگاه بستۀ علّی نیست. اما اندکی بعد پاتنم حالات ذهنی را، همانند حالات ماشین تورینگ، کاملاً قابل توصیف کارکردی دانست هرچند ذهن را به مراتب پیچیده‌تر از یک ماشین تورینگ می‌دانست (۱۹۶۷a). سرانجام، پاتنم به کارکردگرایی محاسباتی رسید: حالات ذهنی حالات ماشین تورینگ هستند (۱۹۶۷b).


همان‌طور که تحولات پاتنم نشان می‌دهد، تمثیل میان تشخص حالات ذهنی و تشخص حالات ماشین تورینگ مستلزم کارکردگرایی محاسباتی نیست. پاتنم سال‌ها پس از طرح تمثیل میان حالات ذهنی و ماشینی کارکردگرایی محاسباتی را بر اساس مبانی جداگانه‌ای پذیرفت. اما آن مبانی چه هستند؟
پی‌بردن به این مبانی دشوار است ولی مقالات پاتنم به مقبولیت و موفقیت الگوهای کامپیوتری پدیده‌های ذهنی اشاره می‌کنند. مک‌کولُخ و والتر پیتس در سال ۱۹۴۳ نظریه‌ای ریاضیاتی از سلول‌های عصبی و سیگنال‌های آن را مطرح کردند از این قرار که مغز اساساً یک ماشین تورینگ (بدون نوار) است. چند سال بعد، فُن نویمان (von Neumann) کار مک‌کولخ و پیتس را به عنوان دلیلی بر این مطلب مطرح کرد که هر چه را بتوان به طور جامع و واضح توصیف کرد به وسیلۀ شبکۀ محدود و مناسبی از نوع مک‌کولخ و پیتس قابل تحقق است (۱۹۵۱).


در حال حاضر روشن است که مک‌کولخ و پیتس چنین چیزی را ثابت نکردند. توصیف نظریۀ آنها از دستگاه عصبی صرفاً شکل ساده‌سازی شده و آرمانی واقعیت است. اما سخن فن نویمان به طور ضمنی به فرضیۀ چرچ-تورینگ طعنه می‌زند. فرضیۀ چرچ-تورینگ می‌گوید: هر چیزی که به معنای غیرصوری، که شهوداً برای ریاضی‌دانان آشنا است، قابل محاسبه باشد، با ماشین تورینگ قابل محاسبه است. از این امر نتیجه نمی‌شود که هر چه به طور جامع و واضح قابل توصیف باشد به وسیلۀ ماشین تورینگ قابل محاسبه است. همچنین از این فرضیه نتیجه نمی‌شود که همه چیز می‌توانند با ماشین تورینگ شبیه‌سازی شوند یا اینکه همه چیز محاسباتی است. متأسفانه نه خود فن نویمان و نه خوانندگان اولیه‌اش در مورد این موضوعات دقت به خرج ندادند. پس از نویمان، استدلال‌های مغالطه‌آمیزی از طریق فرضیۀ چرچ-تورینگ به نفع این نتیجه که ذهن امری محاسباتی است شیوع یافت.


از آنجا که شبکه‌های مک‌کولخ و پیتس را می‌توان با کامپیوترهای رقمی شبیه‌سازی کرد، سخن فن‌نویمان مستلزم آن است که آنچه به طور کامل و واضح قابل توصیف باشد، می‌تواند به وسیلۀ کامپیوترهای رقمی شبیه‌سازی شود. اگر به این مطلب این اعتقاد را بیفزایید که دانشمندان می‌توانند پدیده‌ها را به طور کامل و واضح توصیف کنند، به "همه-محاسباتی‌انگاری" (pancomputationalism) می‌رسید: هر چیزی، در سطح مناسبی از توصیف، محاسباتی است. بدین ترتیب بود که همه-محاسباتی‌انگاری به متونی از جمله مقالات پاتنم راه یافت. پاتنم می‌گوید: "هر چیزی، ذیل توصیف خاصی، یک ماشین احتمال‌گرا است [یعنی نوعی ماشین تورینگ است]" (۱۹۶۷b, ۳۱). اگر تمثیل پاتنم میان ذهن و ماشین تورینگ را با مقبولیت ادعایی روان‌شناسی محاسباتی کنار هم بگذاریم، همه-محاسباتی‌انگاری محتمل‌ترین مبنا برای تأیید کارکردگرایی محاسباتی به وسیلۀ پاتنم است.


در حال حاضر، آنچه برای ما مهم است این است: تقریری از کارکردگرایی محاسباتیِ به دست آمده فرضیۀ بسیاری ضعیفی است. حتی اگر استناد پاتنم را به حالات ماشین تورینگ به نفع این فرضیه که حالات ذهنی به طور کلی‌تر حالات محاسباتی هستند (Block and Fodor ۱۹۷۲) کنار بگذاریم، این مطلب همچنان صادق خواهد بود. اگر حالات ذهنی صرفاً به این خاطر محاسباتی باشند که در سطح خاصی، هر چیزی محاسباتی است، در این صورت کارکردگرایی محاسباتی چیز خاصی دربارۀ ذهن به ما نمی‌گوید. این صرفاً نتیجۀ بدیهی انطباق توصیفات محاسباتی بر جهان طبیعی است. این تقریر از کارکردگرایی محاسباتی چیزی دربارۀ طرز کار ذهن یا اینکه چه چیز خاصی دربارۀ آن وجود دارد، به ما نمی‌گوید. چنین فرضیۀ ضعیفی در تقابل شدید با فرضیۀ دیگری قرار دارد که از تمثیل متفاوتی میان ذهن و کامپیوتر به وجود می‌آید.


کامپیوترهای رقمی، برخلاف سایر مصنوعات، در اجرای سلسله ارقام (مقصود حالات فیزیکی‌ای است که کامپیوتر اجرا می‌کند) تنوع بی‌پایانی دارند. سلسله ارقام ممکن است به طور نظام‌مند تفسیر شوند و در نتیجه فعالیت کامپیوترها اغلب به وسیلۀ توصیفات معناشناختی بیان می‌شود. به عنوان مثال، ما می‌گوییم که کامپیوتر محاسبات ریاضی انجام می‌دهد؛ فعالیتی که برحسب عملیاتی بر روی اعداد، که مدلول‌های احتمالی ارقام‌اند، مشخص می‌شود. این تفسیرپذیری ارقام که کامپیوتر انجام می‌دهد همواره بخشی از تمثیل میان کامپیوتر و ذهن دانسته می‌شده است، زیرا حالات ذهنی هم نوعاً دارای محتوا دانسته می‌شوند. همین امر، به نوبۀ خود، موجب شده است که نظریات محاسباتی دربارۀ ذهن جذاب به نظر برسند. اما مسائل مربوط به محتوای ذهنی مورد اختلاف‌اند، و بدون توافق دربارۀ محتوای ذهنی، تمثیل میان محتوای ذهنی و محتوای محاسباتی قابل ارزیابی نیست. به همین خاطر، تمثیل معناشناختی رایج میان ذهن و کامپیوتر مبنای مستحکمی برای توضیح کارکردگرایی محاسباتی در اختیار ما نمی‌گذارد. من در بخش بعدی استدلال خواهم کرد که ویژگی‌های معناشناختی کامپیوتر تفاوتی در آنچه مورد نظر ما است ایجاد نمی‌کند. خوشبختانه می‌توانیم مبنای مستحکم‌تری برای طرح یک تمثیل دیگر پیدا کنیم.


کامپیوترها چندمنظوره هستند زیرا می‌توانند برنامه‌ها را ذخیره و اجرا کنند. در بدو نظر، یک برنامه فهرستی از دستورالعمل‌های اجرای کاری است که برای مجموعه‌ای از ارقام تعریف شده است. یک دستورالعمل هم مجموعه‌ای از ارقام است که به طریق خاصی بر کامپیوتر تأثیر می‌گذارد. بیشتر کامپیوترها می‌توانند برنامه‌های بسیار متفاوتی را اجرا کنند؛ آنها معمولاً در محدودۀ زمانی و حافظۀ خاصی، می‌توانند هر برنامه‌ای را اجرا کنند. به همین خاطر، کامپیوتر می‌تواند هر تعدادی از قابلیت‌های جدید را صرفاً با به دست آوردن برنامه‌ها به دست آورد. درست همان‌طور که ذهن می‌تواند با یادگیری کارهای نامحدودی را اجرا کند، کامپیوتر هم می‌تواند هر کاری را که برای مجموعه ارقام تعریف شده اجرا کند.


این ویژگی خاص کامپیوتر (قابلیت ذخیره و اجرای برنامه) موجب شکل خاصی از تبیین می‌شود که آن را برای تبیین رفتار آنها به کار می‌گیریم. صفحۀ کامپیوتر من چگونه به من اجازه می‌دهد که این نوشته را تایپ کنم؟ با اجرای یک برنامۀ واژه‌پرداز. چگونه به من اجازه می‌دهد که در اینترنت جستجو کنم؟ با اجرای یک برنامۀ جستجوی اینترنتی. اینها را تبیین مبتنی بر اجرای برنامه می‌نامیم:


یک تبیین مبتنی بر اجرای برنامه برای قابلیت C که دستگاه X آن را دارد توصیفی است که برنامه P را برای C مفروض می‌گیرد و می‌گوید X دارای C است زیرا X، P را اجرا می‌کند.


تبیین مبتنی بر اجرای برنامه تنها در مورد دستگاه‌هایی مانند کامپیوتر به کار می‌رود؛ دستگاه‌هایی که قابلیت فراتری برای اجرای برنامه‌ها دارند. از جملۀ سایر دستگاه‌های مربوطه می‌توان از برخی از انواع جعبه‌های موسیقی نام برد. کامپیوترها ویژگی‌های جالب دیگری هم دارند که سایر ساز و کارهای اجرای برنامه آنها را ندارند. تفاوت اصلی این است که فرایندهای ایجاد شده به وسیلۀ برنامه‌های کامپیوتری به پیکربندی دقیق داده‌های ورودی (مجموعه ارقام ورودی) وابسته‌اند: متناظر با هر مجموعه داده‌های ورودی محاسبۀ متفاوتی وجود دارد. به علاوه، کامپیوترها معمولاً حافظه‌ای داخلی دارند که می‌توانند داده‌ها و برنامه‌های خود را در آن ذخیره و اجرا کنند و تا وقتی که زمان و فضای حافظه دارند، می‌توانند هر محاسبه‌ای را اجرا کنند.


این فرا-قابلیت‌های چشمگیر کامپیوتر (برای اجرای مجموعه ارقام و ذخیره و اجرای برنامه‌ها) فرضیۀ جسورانه‌ای را پیشنهاد می‌دهد. شاید مغز هم کامپیوتر باشد و شاید ذهن چیزی جز برنامه‌ای که بر کامپیوترهای عصبی اجرا می‌شود نباشد. در این صورت، می‌توانیم قابلیت‌های چندگانۀ ذهن را با فرض برنامه‌های خاصی برای ظهور این قابلیت‌ها تبیین کنیم. چندکاره بودن ذهن، بدین ترتیب، با این فرض تبیین می‌شود که مغز هم همان قدرت خاص کامپیوتر را دارد: قدرت ذخیره و اجرای برنامه‌های بر روی مجموعه ارقام. منبع اصلی شعار کارکردگرایی محاسباتی همین است: ذهن نرم‌افزار مغز است.


این تقریر از کارکردگرایی محاسباتی را با تقریر ضعیف‌تر پاتنم مقایسه کنید. در اینجا تبیین رایجی از رفتار انسان داریم که بر تمثیلی با آنچه رفتار کامپیوتر را تبیین می‌کند مبتنی است. این تقریر طرز کار ذهن و ویژگی خاص آن را به ما می‌گوید: ذهن توانایی ذخیره و اجرای برنامه‌های مختلفی را دارد و انتقال ذهن از یک برنامه به برنامۀ دیگر چندمنظوره بودن آن را تبیین می‌کند. این یک فرضیۀ کاملاً قوی است: از میان همۀ چیزهایی که مشاهده می‌کنیم، تنها ذهن و کامپیوتر این نوع تواناییِ ظاهراً نامحدود را برای انتقال از کارهای مختلف به یکدیگر و کسب مهارت‌های جدید از خود نشان می‌دهند. احتمالاً دستگاه دیگری وجود ندارد که رفتارش بر اساس این نوع از اجرای برنامه تبیین شود.
اگر این صورت‌بندی از کارکردگرایی کامپیوتری را جدی بگیریم، باید تبیینی کافی از تبیین مبتنی بر اجرای برنامه بیابیم. باید وجه تمایز دستگاه‌هایی را که با اجرای برنامه‌هایی از سایر انواع دستگاه‌ها محاسبه می‌کنند روشن کنیم. زیرا اگر قرار باشد ذهن شباهت قابل توجهی به کامپیوتر داشته باشد، باید چیزی میان ذهن و کامپیوتر مشترک باشد و سایر دستگاه‌ها فاقد آن باشند؛ چیزی که چندمنظوره بودن ذهن و کامپیوتر و نیز تبیین این چندمنظوره بودن به وسیلۀ اجرای برنامه را تبیین می‌کند. متأسفانه دیدگاه رایج دربارۀ اجرای نرم‌افزار که فراتر از دیدگاه رایج اجرای برنامه است، این شرط کفایت را برآورده نمی‌کند.

۳) مشکلات اجرای برنامه


از زمانی که پاتنم (۱۹۶۷b) کارکردگرایی محاسباتی را صورت‌بندی کرد، دیدگاه رایج اجرای نرم‌افزار به صورت زیر بوده است. اگر دو توصیف از یک دستگاه وجود داشته باشد؛ یک توصیف فیزیکی و یک توصیف کامپیوتری، و اگر توصیف کامپیوتری به توصیف فیزیکی نگاشت شود، در این صورت، دستگاه اجرای فیزیکیِ آن توصیف کامپیوتری است و توصیف کامپیوتری نرم‌افزار آن دستگاه است.


مشکل این دیدگاه آن است که همه چیز را تبدیل به کامپیوتر می‌کند. همان‌طور که در بخش قبلی خاطرنشان کردیم، برای هر چیزی می‌توان توصیفات کامپیوتری ارائه کرد. برای مثال، برخی از کیهان‌شناسان تکامل کهکشان‌ها را با استفاده از ماشین‌های سلولی بررسی می‌کنند. بر اساس دیدگاه رایج اجرای نرم‌افزار، این بررسی کهکشان‌ها را تبدیل به سخت‌افزارهایی می‌کند که برنامه‌های ماشینی سلولی مربوطه را اجرا می‌کنند. اگر برآوردن توصیفات کامپیوتری برای اجرای آنها به معنایی که کامپیوترهای معمولی برنامه‌هایشان را اجرا می‌کنند کافی باشد، در این صورت هر چیزی کامپیوتری خواهد بود  که توصیفات کامپیوتری‌اش را اجرا می‌کند. این مطلب صرفاً خلاف شهود نیست، بلکه مفهوم کامپیوتر و نیز تمثیلی را که مبنای کارکردگرایی محاسباتی است پیش‌ پا افتاده جلوه می‌دهد. اگر ذهن به همان معنا نرم‌افزار مغز باشد که ماشین‌های سلولی نرم‌افزار کهکشان‌هایند، در این صورت تمثیل میان ذهن و کامپیوتر تمثیلی میان ذهن و هر چیز دیگر خواهد شد. در نتیجه، تقریر قوی از کارکردگرایی محاسباتی سر از چیزی مثل تقریر ضعیف در می‌آورد.


این مشکل با توجه به این واقعیت که یک دستگاه واحد توصیفات محاسباتی بسیاری را برآورده می‌کند بدتر می‌شود. تعداد نامحدودی از ماشین‌های سلولی (با استفاده از سلول‌هایی که مناطقی از مقادیر مختلف یا مراحل زمانی مختلف یا قواعد گوناگون انتقال حالات را نشان می‌دهند) به دینامیک سلولی واحدی نگاشت می‌شوند. به علاوه، تعداد نامحدودی از انواع صوری‌انگاری (formalism)، غیر از ماشین‌های سلولی مانند ماشین تورینگ یا برنامه‌های C++، می‌توانند برای محاسبۀ همان کارکردهایی که ماشین‌های سلولی محاسبه می‌کنند استفاده شوند. با توجه به دیدگاه رایج اجرای نرم‌افزار، نتیجه می‌شود که کهکشان‌ها همۀ این برنامه‌ها را یکجا اجرا می‌کنند. مغز هم به همین صورت همۀ توصیفات محاسباتی نامحدود خود را اجرا می‌کند. اگر ذهن نرم‌افزار مغز باشد، آن‌طور که کارکردگرایی محاسباتی می‌گوید، در این صورت با توجه به دیدگاه رایج اجرای نرم‌افزار، نه به عدم تعین در مورد چیستی ذهن قائل می‌شویم و نه اینکه ذهن مجموعه‌ای نامحدود از چینش‌های محاسباتی است. این نه متافیزیک نویدبخشی از ذهن است، و نه راهی برای تبیین طرز کار ذهن با استناد به برنامه‌هایی که اجرا می‌کند.


مشکل مورد بحث را نباید با مشکلِ ظاهراً مشابه دیگری که پاتنم (۱۹۸۸) و سرل (۱۹۹۲) مطرح کردند خلط کرد. آنها استدلال می‌کنند که هر دستگاه فیزیکی تعداد وسیعی از محاسبات یا شاید همۀ محاسبات را اجرا می‌کند، زیرا تعداد زیادی از انتقال حالات از حالات محاسباتی به یکدیگر (یا همۀ آنها) می‌توانند به راحتی به انتقال حالات میان حالات فیزیکی دستگاه نگاشت شوند. برای مثال، من می‌توانم انتقال حالاتی را که جستجوگر اینترنتی من پشت سر می‌گذارد در نظر بگیرم و آنها را به انتقال حالاتی که کامپیوترم پشت سر می‌گذارد نگاشت کنم و در نتیجه، کامپیوتر من جستجوگر اینترنتی من را اجرا می‌کند. می‌توانم همین رابطۀ نگاشت را میان بسیاری (یا شاید همۀ) محاسبات و دستگاه‌های فیزیکی برقرار کنم. پاتنم و سرل از این امر، نتیجه می‌گیرند که مفهوم محاسبه به گونه‌ای وابسته به مشاهده‌کننده است که برای فلسفۀ ذهن کاربردی ندارد. استدلال آنها بر دیدگاه رایج اجرای نرم‌افزار مبتنی است و می‌توانیم از این نتیجه با کنار گذاشتن دیدگاه رایج احتراز کنیم.


ولی حتی بر اساس دیدگاه رایج اجرای نرم‌افزار هم مشکل پاتنم و سرل چندان جدی نیست . همان‌طور که بسیاری از نویسندگان تذکر داده‌اند (مانند Chrisley ۱۹۹۵, Copeland ۱۹۹۶, Chalmers ۱۹۹۶a, Bontly ۱۹۹۸, Scheutz ۲۰۰۱)، توصیفات محاسباتی که پاتنم و سرل در استدلال خود به کار برده‌اند غیرقانون‌مند هستند. در مورد توصیفات محاسباتی قانون‌مند (آن نوعی که در الگوسازی علمی به کار می‌رود)، کار ایجاد توصیفات متوالی از رفتار یک دستگاه به وسیلۀ کامپیوتری انجام می‌شود که برنامۀ مناسبی را (مانند برنامۀ پیش‌بینی وضع هوا) اجرا می‌کند، نه به وسیلۀ رابطۀ نگاشت.

 ولی در آن نوع از توصیفاتی که در استدلال پاتنم و سرل به کار رفته‌اند، کار توصیفی به وسیلۀ رابطۀ نگاشت انجام می‌شود. در مثال ما، جستجوگر اینترنتی من توصیفات متوالی حالت صفحۀ من را به وجود نمی‌آورد. اگر به دنبال توصیف محاسباتی واقعی صفحه‌ام باشم، باید حالات و انتقال حالاتی را شناسایی کرده، آنها را با یک توصیف محاسباتی بازنمایی کنم (و به این وسیله رابطۀ نگاشت را میان توصیف محاسباتی و صفحه مشخص کنم)، سپس از کامپیوتر برای ایجاد بازنمودهای متوالی از حالت صفحه استفاده کنم در حالی که رابطۀ نگاشت ثابت می‌ماند. بنابراین، مشکل پاتنم و سرل به توصیفات محاسباتی واقعی نامربوط است. ولی مشکل مورد بحث همچنان به قوت خود باقی است: برای هر چیزی می‌توان تعداد نامحدودی از توصیفات محاسباتی اصیل فراهم کرد.


برای حل این مسئله، باید نتیجه بگیریم که توصیف محاسباتی شدن برای اجرای نرم‌افزار کافی نیست یعنی باید دیدگاه رایج اجرای نرم‌افزار را کنار بگذاریم. همین نکته با ملاحظات مستقلی تأیید می‌شود. ما معمولاً کلمۀ "نرم‌افزار" را در مورد ساز و کارهای خاصی به کار می‌بریم، یعنی کامپیوترهایی که فعالیت‌هایی را اجرا می‌کنند که با فعالیت‌های سایر ساز و کارها مانند سوپاپ فرق دارد چه برسد به کهکشان‌ها. اختراع کامپیوتر در دهۀ ۱۹۴۰ جهش عقلانی بزرگی بود. رشته‌های خاصی ماند علوم کامپیوتری و مهندسی کامپیوتر داریم که فعالیت‌های شگفت‌انگیز و خصوصیات کامپیوترها و فقط کامپیوترها را بررسی می‌کنند. به همین خاطر، یک تبیین خوب از اجرای نرم‌افزار باید تمایزی اصولی میان کامپیوتر و سایر دستگاه‌ها قائل شود.


فیلسوفان عمدتاً این مشکل را نادیده‌ گرفته‌اند و یک خوانندۀ منصف شاید بپرسد چرا فیلسوفان از این مشکل غفلت کرده‌اند. نخستین بخش از پاسخ این است که فیلسوفان علاقه‌مند به محاسبه‌گرایی بیشتر توجه خود را صرف تبیین پدیده‌های ذهنی کرده‌اند و خود محاسبه را عمدتاً تحلیل نشده رها کرده‌اند.


بخش دوم پاسخ این است که فیلسوفان محاسباتی‌انگار معمولاً دیدگاه معناشناختی محاسبه را تصدیق کرده‌اند؛ بر اساس این دیدگاه، حالات محاسباتی دست‌کم تا حدی به وسیلۀ محتوایشان تشخص می‌یابند (برای یک نمونۀ جدید منبع زیر را ببینید: Shagrir ۲۰۰۱, ۲۰۰۶). به نظر می‌رسد که دیدگاه معناشناختی از دیدگاه رایج اجرای نرم‌افزار دفاع می‌کند، زیرا با قطع نظر از دیدگاه معناشناختی، مقبول است که تنها بعضی چیزها مانند حالات ذهنی به وسیلۀ محتوایشان تشخص یابند. اگر حالات محاسباتی به وسیلۀ محتوایشان تشخص پیدا کنند و محتوا تنها در امور اندکی وجود داشته باشد، در این صورت تبیین به وسیلۀ اجرای برنامه حداکثر در مورد اموری که محتوا دارند کاربرد خواهد داشت و به این وسیله، از معمولی‌سازی مفهوم نرم‌افزار احتراز می‌شود. متأسفانه این دفاعی که از طریق دیدگاه معناشناسی ارائه شده توهم است.

 در اینجا مجالی برای بررسی بایستۀ دیدگاه معناشناختی نیست. جای دیگری این بحث را انجام دادم (Piccinini ۲۰۰۴c, ۲۰۰۶) و در اینجا فقط نتایج آن را بازگو می‌کنم.اولاً حتی ترکیب دیدگاه رایج اجرای نرم‌افزار و دیدگاه معناشناختیِ محاسبه نمی‌تواند مفهوم اجرای برنامه را که در مورد کامپیوترهای معمولی به کار می‌رود نشان دهد. کامپیوترها (و بعضی از جعبه‌های موسیقی و شبیه آن) می‌توانند برنامه‌ها را اجرا کنند خواه ارقامی که روی آنها کار می‌کنند محتوا داشته باشند یا نه، و ساز و کارهایی وجود دارد که محاسباتی را اجرا می‌کنند که برای مجموعه‌های تفسیر شده‌ای از ارقام تعریف شده‌اند درست مثل آنچه کامپیوترها انجام می‌دهند ولی آن را بدون اجرای برنامه انجام می‌دهند (مانند ماشین حساب‌های غیرقابل برنامه‌ریزی). ثانیاً محاسباتی‌انگارانی وجود دارند که معتقدند محتوا هیچ نقش تبیینی یا تشخص‌بخشی در نظریۀ محاسباتی ذهن ندارد (Stich ۱۹۸۳, Egan ۱۹۹۲, ۲۰۰۳). ترکیب محاسبه‌گرایی با دیدگاه معناشناختی محاسبه در مورد اینکه آیا حالات محاسباتی با محتوایشان تشخص می‌یابند یا نه، مرتکب مصادره به مطلوب می‌شود. سرانجام و جدی‌تر از همه، دیدگاه معناشناختی از حالات محاسباتی نادرست است زیرا نظریه‌پردازان محاسبه‌پذیری و طراحان کامپیوتر (یعنی کسانی که باید در تشخص حالات محاسباتی به آنها مراجعه کنیم) حالات محاسباتی را بدون استناد به ویژگی‌های معناشناختی مشخص می‌کنند. به همین دلایل، دیدگاه معناشناختی محاسبه باید رد شود و نمی‌تواند دیدگاه رایج اجرای نرم‌افزار را ترمیم کند.


در بدو نظر، می‌توان میان کامیپیوتر و سایر دستگاه‌ها بر حسب تبیین مبتنی بر اجرای برنامه تفکیک کرد. کامپیوتر از معدود دستگاه‌هایی است که رفتارش را معمولاً با استناد به برنامه‌هایی که اجرا می‌کند تبیین می‌کنیم. ما هر یک از فعالیت‌های کامپیوتر را با استناد به برنامۀ خاصی که اجرا می‌شود تبیین می‌کنیم. وقتی کامپیوتر در حال کار است، در هر زمان خاص یک برنامه و تنها یک برنامه را اجرا می‌کند. یک متخصص می‌تواند برنامۀ خاصی را که کامپیوتر اجرا می‌کند بازسازی کند و آن را مرحله به مرحله بنویسد. درست است که کامپیوترهای جدید هم‌زمان بیش از یک برنامه را اجرا می‌کنند ولی این ربطی به کاربرد توصیفات محاسباتی مختلف در مورد آنها در زمان واحد ندارد. بلکه به قابلیت کامپیوتر برای صرف یک زمان محاسبه برای اجرای یک برنامه سپس انتقال سریع به اجرای دیگر سپس انتقال مجدد و سریع به همان برنامۀ قبلی و همین‌طور مربوط است؛ به گونه‌ای که فکر می‌کنیم کامپیوتر هم‌زمان به اجرای چند برنامه مشغول است. (البته برخی از ابر-کامپیوترها می‌توانند چند برنامه را به موازات هم اجرا کنند. این به خاطر آن است که آنها پردازشگرهای متعدد و فراوانی دارند یعنی مؤلفه‌های اجرای برنامه. هر پردازشگری در زمان خاص یک برنامه و تنها یک برنامه را اجرا می‌کند.) یک تبیین خوب از اجرای نرم‌افزار باید بگوید چرا تبیین مبتنی بر اجرای برنامه تنها در مورد کامپیوترها کاربرد دارد نه سایر دستگاه‌ها و در نتیجه اگر قرار است این روش تبیینی در مورد اذهان به کار رود، چه چیزهایی باید داشته باشند. برای آشنایی با این مسئله باید رابطه میان کارکردگرایی و محاسبه‌گرایی را روشن کنیم.

۴) کارکردگرایی ماشینی

بر اساس کارکردگرایی، ذهن ساختار کارکردی مغز است. بر اساس محاسبه‌گرایی، ساختار کارکردی مغز محاسباتی است. این فرضیات به طور بدوی و منطقاً مستقل از یکدیگرند؛ ممکن است یکی از این دو را بپذیریم و دیگری را رد کنیم. اما بر اساس تفسیر رایج، ساختارهای کارکردی با توصیفات محاسباتی مربوط به ورودی‌ها، حالات درونی و خروجی‌های دستگاه مشخص می‌شوند (Putnam ۱۹۶۷b, Block and Fodor ۱۹۷۲). بر اساس این تفسیر، ساختارهای کارکردی بنفسه محاسباتی هستند و در نتیجه کارکردگرایی مستلزم محاسبه‌گرایی است. نتیجه اینکه رد محاسبه‌گرایی بدون رد کارکردگرایی ناممکن خواهد بود و شاید به همین خاطر است که تلاش‌های مربوط به رد کارکردگرایی اغلب صریحاً معطوف به شکل محاسباتی آن هستند (Block ۱۹۷۸, Churchland ۲۰۰۵). همین نتیجه موجب شده که فودر اخیراً اعتراف کند که او و دیگران کارکردگرایی و محاسبه‌گرایی را خلط کرده‌اند (۲۰۰۰, p. ۱۰۴).


برای اجتناب از خلط کارکردگرایی و محاسبه‌گرایی باید مفهومی از ساختار کارکردی داشته باشیم که محاسبه‌گرایی را مصادره نکند. عام‌ترین مفهوم ساختار کارکردی مفهوم صرفاً علّی آن است که بر اساس آن، ساختار کارکردی همۀ روابط علّی میان حالات درونی دستگاه، ورودی‌ها و خروجی‌ها را در بر می‌گیرد. با توجه به این مفهوم، کارکردگرایی به منزلۀ این فرضیه است: ذهن ساختار علّی مغز است یا حالات ذهنی با ویژگی‌های علّی‌شان تشخص می‌یابند. در واقع، اغلب کارکردگرایی بدین ترتیب صورت‌بندی می‌شود. خبر خوب این است که این تقریر از کارکردگرایی به روشنی پایبند محاسبه‌گرایی نیست، زیرا ویژگی‌های علّی، به طور بدوی، بنفسه محاسباتی نیستند. خبر بد این است که این تقریر از کارکردگرایی ضعیف‌تر از آن است که نظریه‌ای دربارۀ ذهن محسوب شود.


مفهوم علّی ساختار کارکردی در مورد همۀ دستگاه‌های واجد ورودی، خروجی و حالات درونی به کار می‌رود. مفهومی آزادمشربانه از ورودی و خروجی مفهوم علّی وسیعی از ساختار کارکردی به وجود می‌آورد که در مورد همۀ دستگاه‌های فیزیکی به کار می‌رود. برای مثال، هر دستگاه فیزیکی ممکن است حالتش را در زمان t۰ به عنوان ورودی بگیرد، در فاصلۀ میان t۰ و t۱ حالاتی درونی را پشت سر بگذارد و حالتی را در ti به عنوان خروجی به دست دهد. مفهومی محدودتر از ورودی و خروجی موجب توصیفات کارکردی جالبی می‌شود. برای مثال، اجسام غیرشفاف طول‌موج‌های مختلفی از نور را به عنوان ورودی می‌گیرند و طول‌موج‌های مختلفی از نور به اضافۀ تشعشع گرمایی را به عنوان خروجی بیرون می‌دهند. همچنان مفهوم علّی صرف از ساختار کارکردی بسیار مبهم است و نمی‌تواند فایده‌ای در فلسفۀ ذهن داشته باشد. چگونه باید مفاهیم ورودی و خروجی را به کار ببریم؟ کدام از ویژگی‌های علّی متعدد یک دستگاه برای تبیین قابلیت‌های آن مناسب‌اند؟ آیا این تقریر علّی محض از کارکردگرایی مستلزم محاسبه‌گرایی است؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها، باید توجه خود را به آن دسته از ویژگی‌های علّی اندام‌واره‌ها و مصنوعات محدود کنیم که برای قابلیت‌های خاص آنها مناسب‌اند.


جری فودر (۱۹۶۵, ۱۹۶۸a) برای انجام این مقصود، مفهوم تحلیل کارکردی را وارد فلسفۀ ذهن کرد. او برای توضیح تحلیل کارکردی، از مثال‌هایی مانند بالابر سوپاپ که کارکردش بالا بردن سوپاپ موتور برای فرستادن سوخت است استفاده کرد. بالابر سوپاپ ویژگی‌های علّی فراوانی دارد ولی تنها برخی از آنها مانند قابلیت بالا بردن سوپاپ از لحاظ کارکردی مربوط و مناسب‌اند یعنی برای تبیین قابلیت موتور برای تولید قدرت حرکتی مناسب‌اند. فودر استدلال کرد که نظریات روان‌شناختی تحلیل‌های کارکردی‌ای مثل تحلیل قابلیت موتور بر حسب قابلیت اجزای آن هستند. ولی وقتی که فودر تحلیل کارکردی روان‌شناختی را به طور کلی تعریف کرد، از مثال‌های خودش فاصله گرفت و تحلیل‌های کارکردی روان‌شناختی را به توصیفات محاسباتی تشبیه کرد. برخی دیگر از نویسندگان مفهوم مشابهی از تحلیل کارکردی را بسط دادند ولی همانند فودر تحلیل‌های کارکردی را به توصیفات محاسباتی تشبیه کردند (Cummins ۱۹۷۵, ۱۹۸۳, ۲۰۰۲, Dennett ۱۹۷۸, Haugeland ۱۹۷۸, Block ۱۹۹۵). اگر ساختارهای کارکردی با تحلیل‌های کارکردی مشخص شوند و تحلیل‌های کارکردی توصیفات محاسباتی باشند، در این صورت ساختارهای کارکردی بنفسه محاسباتی خواهند بود. تلفیق تحلیل کارکردی و توصیف محاسباتی یکی دیگر از موجبات خلط میان کارکردگرایی و محاسبه‌گرایی است.


برای اجتناب از این خلط به مفهومی تبیینی از ساختار کارکردی نیاز داریم (مانند آنچه فودر و دیگران مطرح کردند) بدون اینکه ملتزم باشیم که هر دستگاه دارای ساختار کارکردی محاسباتی است. احیای تبیین ماشین‌گرایانه در سال‌های اخیر آنچه را نیاز داریم در اختیار می‌گذارد. تبیین ماشین‌گرایانه نه تنها هدف ما را تأمین می‌کند، انگیزۀ مستقلی هم دارد. زیرا یکی از درس‌های فلسفۀ علم جدید این است که نوع مناسب تبیین در علوم خاص مانند روان‌شناسی، علم اعصاب و علم کامپیوتری شکل ماشین‌گرایانه دارد.

 
یک تبیین ماشین‌گرایانه از قابلیت C که دستگاه X آن را دارد توصیفی است که اجزای زمانی-مکانی A۱ ,…, An از یک X، کارکردهای F آنها و روابط علّی و زمانی-مکانی مناسب Fها R را مفروض می‌گیرند و می‌گوید X دارای C است زیرا (الف) X شامل A۱ ,…, An است، (ب) A۱ ,…, An کارکردهای F را دارند که به صورت R ساختار یافته‌اند، و (ج) F وقتی به صورت R ساختار می‌یابد C را تشکیل می‌دهد.


یک تبیین ماشین‌گرایانه به معنای کنونی قابلیت‌های یک دستگاه را بر اساس کارکردهای اجزای آن و نحوۀ چینش آن کارکردها تبیین می‌کند. زیست‌شناسان کارکردها را به انواع خصیصه‌های زیستی نسبت می‌دهند (برای مثال، کارکرد گوارشی شکم) و مهندسان کارکردها را به انواع مصنوعات و اجزائشان نسبت می‌دهند (مانند کارکرد خنک‌کنندگی یخچال). کارکردهایی که به خصیصه‌ها و مصنوعات نسبت داده می‌شونداز آثار جانبی آنها متمایزند (مانند صدا کردن یا شکنندگی) و در نتیجه، تنها زیرمجموعۀ قوای علّی خود هستند. بنابراین، مصادیق اندام‌ها و مصنوعاتی که کارکردهای‌شان را اجرا نمی‌کنند سوء کارکرد دارند یا ناقص‌اند.


انواع مختلفی از تبیین ماشین‌گرایانه را می‌توان با به کار گیری مفاهیم مختلفی از کارکرد در اختیار گذاشت. با اقتباس از طبقه‌بندی (taxonomy) سودمند ویلیام ویمست (Wimsatt ۱۹۷۲, ۴-۵) می‌توانیم سه مفهوم مناسب را بیابیم. کارکردهای منظری (perspectival) قوای علّی‌ای هستند که بر اساس منظری از آنچه دستگاه در حال انجام آن است مناسب‌اند. کارکردهای ارزیابانه (evaluative) قوای علّی‌ای هستند که به کارکرد مناسب یک دستگاه کمک می‌کنند. و کارکردهای غایت‌شناسانه قوای علّی‌ای هستند که به انجام هدف یا اهداف دستگاه یا کاربران آن کمک می‌کند. این سه مفهوم با هم مرتبطند. انجام هدف یکی از راه‌های کارکرد مناسب است به خصوص اگر کارکرد مناسب را به عنوان انجام اهداف شخص تعریف کنیم هرچند ممکن است یک چیز بدون اینکه اهدافش را انجام دهد کارکرد مناسبی داشته باشد. کارکرد مناسب شاید همۀ آنچه باشد که برای انجام هدف لازم است به خصوص اگر هدف شخص همان کارکرد مناسب  باشد. بنابراین، کارکردهای ارزیابانه و غایت‌شناسانه ممکن است ملازم هم باشند و ممکن است نباشند. به علاوه، اهداف و معیارهای کارکرد مناسب منظرهایی را که به یک دستگاه اتخاذ می‌کنیم مشخص می‌کنند. بدین ترتیب، همان‌طور که ویلیام ویمست خاطرنشان ساخت، کارکردهای ارزیابانه و غایت‌شناسانه موارد خاصی از کارکردهای منظری هستند. ولی مفهوم کارکرد منظری وسیع‌تر از آن دو تای دیگر است: منظرهایی به یک دستگاه وجود دارند که به کارکرد یا اهداف مناسب ربطی ندارند.


مفاهیم یاد شده از کارکرد را می‌توان بیشتر توضیح داد. متونی که مصروف آنها شده‌اند کم نیستند و من نمی‌توانم بحث مربوط به کارکردها را در اینجا حل کنم. برای مقاصد کنونی خود، به نکات زیر بسنده می‌کنم.


▪ نخست: نویسندگان مختلف توضیحات اندک متفاوتی از تبیین ماشین‌گرایانه ارائه می‌دهند و همۀ آنها کلمۀ "کارکرد" را به کار نمی‌برند. ولی این تفاوت‌ها به اینجا ربطی ندارند. همۀ توضیحات مربوط به تبیین ماشین‌گرایانه را می‌توان، با استفاده از مفهوم وسیع کارکرد منظری، ذیل قالب یاد شده قرار داد.


▪ دوم:‌ ممکن است مفاهیم مجاز متعددی از تبیین ماشین‌گرایانه وجود داشته باشد که با مفاهیم مجاز گوناگون از کارکرد و رویه‌های تبیینی مختلف و مجاز تناظر دارند. ولی هر مفهومی از کارکرد که قرار است برای اینجا مناسب باشد، باید طبیعت‌گرایانه باشد به این معنا که نقش مجازی را در تبیین علمی ایفا کند. اینکه کدام یک از مفاهیم دقیق‌تر از تبیین ماشین‌گرایانه برای توضیح رویه‌های تبیینی‌ای، که برای علم و متافیزیک ذهن مناسب‌ترند، کافی‌ترند مسئله‌ای است که لازم نیست در اینجا حل شود.


▪ سوم: هر توضیح دیگری از مفهوم کارکرد یا تبیین ماشین‌گرایانه ممکن نیست بر مفهوم محاسبه مبتنی باشد به گونه‌ای که هر دستگاه تحلیل شدۀ کارکردی یا ماشین‌گرایانه را، بر اساس مصادرۀ محاسبه‌گرایی، به کامپیوتر تبدیل کند. خوشبختانه محاسبه درتوضیحات کنونی از این مفاهیم نقشی ایفا نمی‌کند.


در نتیجه، تبیین ماشین‌گرایانه محاسبه‌گرایی را مصادره نمی‌کند. این نشان می‌دهد که لازم نیست کارکرد و محاسبه را با هم ترکیب کنیم آن‌طور که فودر و دیگران کردند. وقتی برای تبیین قابلیت‌های موتور به کارکرد بالابر سوپاپ استناد می‌کنیم، اسناد کارکرد ما بخشی از یک تبیین ماشین‌گرایانۀ قابلیت‌های موتور بر حسب اجزای آن، کارکردهای آنها و ساختارشان است. ما نه به برنامه‌هایی که موتور اجرا می‌کند استناد می‌کنیم و نه هیچ نوعی از زبان محاسباتی را به کار می‌گیریم. در واقع، بیشتر افراد موتور را نمونۀ خوبی از دستگاهی می‌دانند که با اجرای برنامه کار نمی‌کند. همین نکته در مورد بیشتر ساز و کارها منطبق است به جز کامپیوتر (و شاید ذهن).

▪ چهارم: نباید مفهوم غایت‌شناختی کارکرد را با تبیین سبب‌شناختی از غایت‌شناسی خلط کنیم. تبیین سبب‌شناختی از غایت‌شناسی بر حسب تاریخ تکاملی شاید رواج بیشتری داشته باشد ولی شاید برای مقاصد ما چندان مناسب نباشد. آنچه در اینجا مهم است این است که کارکردهای غایت‌شناختی مؤید مفهومی قوی از ساختار و تبیین کارکردی هستند بدون اینکه بر مفهوم محاسبه مبتنی باشند. این مسئله که کارکردهای غایت‌شناختی چگونه باید توضیح داده شوند مطمئناً مهم است ولی من می‌توانم درباره‌اش بی‌طرف باقی بمانم.

 
تبیین‌های ماشین‌گرایانه نحوۀ ابتدائی فهم ساز و کارها در علوم زیستی، از جمله علم عصبی و روان‌شناسی، و در مهندسی، از جمله مهندسی کامپیوتر، هستند. محققان این رشته‌ها دستگاه‌ها را (مانند درخت) با تجزیه به اجزای تشکیل‌دهنده (مانند ریشه) و کشف کارکردهای این اجزاء (مانند جذب آب از خاک) تحلیل می‌کنند. عصب‌شناسان و روان‌شناسان نظریات خود را به همین صورت بیان می‌کنند: مغز یا ذهن را به اجزائی تقسیم می‌کنند (مانند هستۀ سوپراکیاسماتیک یا حافظۀ اپیسودیک) و کارکردهایی را به آنها اسناد می‌دهند (به ترتیب، تنظیم ساعت بیولوژیک و ذخیرۀ رویدادها). با اندک تغییراتی، مهندسان کامپیوتر هم همین کار را انجام می‌دهند: کامپیوتر را به اجزائی تقسیم یم‌کنند (مانند حافظه و پردازشگر) و کارکردهایی را به آنها اسناد می‌دهند (به ترتیب، ذخیرۀ داده‌ها و دستورالعمل‌ها؛ و اجرای دستورالعمل‌ها). از آنجا که تبیین ماشین‌گرایانه مفهومی از ساختار کارکردی در اختیار ما می‌گذارد که در فهم نظریات روان‌شناسی، عصب‌شناسی و مهندسی کامپیوتر مؤثر است، باید این مفهوم از ساختار کارکردی را در صورت‌بندی کارکردگرایی به کار بگیریم.


بر اساس تبیین ماشین‌گرا، می‌توانیم صورت‌بندی جدید و اصلاح‌شده‌ای از کارکردگرایی فراهم کنیم که به کار انگیزه‌های اصلی کارکردگرایی می‌آید بدون اینکه محاسبه‌گرایی را مصادره کند. کارکردگرایی دربارۀ دستگاه S باید به عنوان این فرضیه مطرح شود که S بر حسب ساختاری کارکردی تشخص یافته که به وسیلۀ تبیین ماشین‌گرا مشخص می‌شود. تبیین ماشین‌گرایانۀ S می‌تواند ویژگی‌های محاسباتی را به S نسبت بدهد یا ندهد. بر اساس این تقریر ماشین‌گرایانه از کارکردگرایی، یک دستگاه با اجزایش، کارکردهای آنها و روابط مناسب علّی و زمانی-مکانی‌شان تشخص می‌یابد، و حالات کارکردی دستگاه با نقشی که در تبیین ماشین‌گرایانۀ دستگاه دارند مشخص می‌شود. وقتی که تبیین ماشین‌گرایانۀ دستگاه در دست باشد، حالات دستگاه صرفاً با روابط علّی‌شان با روابط علّی مناسبشان با حالات دیگر، ورودی‌ها و خروجی‌ها مشخص نمی‌شوند بلکه با مؤلفه‌ای مشخص می‌شوند که به آن تعلق دارند و کارکردی که آن مؤلفه وقتی در آن حالت است اجرا می‌کند. این بر همۀ ساز و کارها منطبق است از جمله، ساز و کارهای محاسباتی. برای مثال، حالت متعارف ماشین تورینگ صرفاً به این عنوان که کارکرد ایجاد خروجی‌های خاص و سایر حالات درونی را بر اساس ورودی‌ها و حالات خاص دارند مشخص نمی‌شوند بلکه همچنین با این عنوان مشخص می‌شوند که حالات نوار یا ابزاری هستند که مؤلفه‌های ماشین تورینگ‌اند.


کارکردگرایی ماشین‌گرا مزیت دیگری هم دارد که به مقاصد این مقاله بسیار مرتبط است: این مزیت بر مفهومی از تبیین ماشین‌گرایانه مبتنی است که اطلاعاتی را برای توضیح مفهوم تبیین مبتنی بر اجرای برنامه (و به طور کلی‌تر، تبیین محاسباتی) در اختیار ما می‌گذارد.

۵) تبیین ماشین‌گرایانه، محاسبه و اجرای برنامه

دستگاهی که به طور ماشین‌گرایانه تبیین می‌شود ممکن است محاسبات را اجرا کند یا نکند  و دستگاهی که محاسبات را اجرا می‌کند (یک ساز و کار محاسباتی) ممکن است اجرای برنامه کند یا نکند. برای مثال، ماشین تورینگ از یک نوار با طول نامحدود، یک ابزار فعال که می‌تواند تعدادی از حالات را دریافت کند، حروفی از یک الفبای محدود و روابطی میان نوار، ابزار فعال، حالات و حروف (که جدول ماشین را شکل می‌دهند) تشکیل شود. البته ماشین تورینگ اغلب یک شیء انتزاعی تلقی می‌شود که روی ورودی‌ها و خروجی‌های انتزاعی عمل می‌کند. ولی ماشین تورینگ می‌تواند تحقق فیزیکی هم داشته باشد که در این صورت، می‌توانند روی متناظرهای انضمامی (عینی) مجموعه حروف (که من آنها را مجموعه ارقام می‌نامم) عمل کنند. ماشین تورینگ، چه انتزاعی و چه انضمامی، ساز و کاری است که درست همانند سایر ساز و کارها تبیین ماشین‌گرایانه می‌شود.


برخی از ماشین‌های تورینگ فقط می‌توانند یک کارکرد را محاسبه کنند. سایر ماشین‌های تورینگ که به آنها جهان‌شمول می‌گویند، می‌توانند هر کارکرد محاسبه‌پذیر را محاسبه کنند. تفاوت میان ماشین‌های جهان‌شمول و غیر جهان‌شمول تبیین ماشین‌گرایانه دارد. ماشین تورینگ غیرجهان‌شمول ارقام را روی نوار بر اساس جدول ماشینی اجرا می‌کند بدون اینکه هیچ برنامه‌ای را اجرا کند. اما ماشین تورینگ جهان‌شمول جدول ماشینی خاص خود را دارد به گونه‌ای که برخی از ارقام را روی نوارش به عنوان برنامه و برخی را به عنوان داده دریافت می‌کند تا داده‌ها را با پاسخ مناسب به برنامه‌ها اجرا کنند. به همین خاطر، می‌توان گفت ماشین تورینگ جهان‌شمول (بر خلاف ماشین غیرجهان‌شمول) برنامه‌هایی که روی نوار نوشته شده اجرا می‌کند. رفتار همۀ ماشین‌های تورینگ با محاسباتی که روی داده‌ها انجام می‌دهند تبیین می‌شود ولی تنها رفتار ماشین تورینگ جهان‌شمول با استناد به اجرای برنامه تبیین می‌شود. بیشتر دستگاه‌های زیستی و مصنوعات، همانند ماشین تورینگ، به طور ماشین‌گرایانه بر حسب اجزاء و کارکردها تبیین می‌شوند (Bechtel and Richardson ۱۹۹۳, Craver and Darden ۲۰۰۱). ولی بر خلاف ماشین تورینگ، قابلیت‌های بیشتر دستگاه‌های زیستی به استناد به محاسباتی که اجرا می‌کنند تبیین نمی‌شود چه برسد به برنامه‌هایی که اجرا می‌کنند (البته به جز مغز، کامپیوتر و سایر ساز و کارهای محاسباتی مفروض‌الوجود).


بنابراین، تبیین یک قابلیت با اجرای برنامه با ارائۀ تبیین ماشین‌گرایانه از دستگاه یکی نیست. بلکه عبارت است از ارائۀ بخشی از یک نوع بسیار خاص از تبیین ماشین‌گرایانه. کامپیوتر بر اساس اجرای برنامه تبیین می‌شوند زیرا انواع خاصی از ساز و کار هستند و خصوصیت آنها با نوع خاصی از تبیین ماشین‌گرایانه مشخص می‌شود. این بخش از مقاله دو هدف دارد: نخست، شناسایی زیر-مجموعۀ ساز و کارهایی که محاسبات را انجام می‌دهند و فعالیت‌های (مناسب) آنها با محاسباتی که اجرا می‌کنند تبیین می‌شود؛ و دوم، شناسایی زیرمجموعۀ ساز و کارهای محاسباتی که برنامه‌ها را اجرا می‌کنند و فعالیت‌های (مناسب) آنها با برنامه‌هایی که اجرا می‌کنند مشخص می‌شود. اگر تبیینی از این تمایزات داشته باشیم، اطلاعاتی برای توضیح کارکردگرایی محاسباتی خواهیم داشت.


بیشتر ساز و کارها تا حدی با تعامل‌های معمول‌شان با محیط مشخص می‌شوند. برای نمونه، شکم چیزی است که کارکردش هضم غذا است و یخچال چیزی است که کارکردش پایین آوردن دمای مناطق خاصی از مکان است. تعامل‌های محیطی، به نوبۀ خود، می‌توانند بر حسب ورودی‌هایی که از محیط دریافت می‌شوند و خروجی‌هایی که به محیط فرستاده می‌شوند تحلیل شوند. شکم غذای هضم نشده را به عنوان ورودی می‌گیرد و غذای هضم شده را به عنوان خروجی می‌دهد؛ یخچال داخل خود را در یک دمای خاص به عنوان ورودی می‌گیرد و همان مکان را در دمای پایین‌تری به عنوان خروجی بیرون می‌دهد. ورودی‌ها و خروجی‌ها می‌توانند به طرق گوناگونی، متناسب با قابلیت‌های مورد تبیین، طبقه‌بندی شوند. در مثال‌های که زدیم، غذا و دما به ترتیب بر حسب اینکه آیا و چگونه می‌توانند به وسیلۀ شکم و یخچال به طرق مربوطه پردازش شوند، طبقه‌بندی می‌شوند. ساز و کارهای محاسبه که نوع خاصی از ساز و کار هستند، با نوع خاصی از ورودی‌ها و خروجی‌ها و شیوۀ خاصی از پردازش ورودی‌ها و خروجی‌ها مشخص می‌شوند.


ورودی‌ها و خروجی‌هایی که به ساز و کارهای محاسبه مربوطند همان‌ چیزی هستند که نظریه‌پردازان محاسبه‌پذیری آن را حرف یا نماد می‌نامند. مجموعه ارقام (بر اساس اصطلاح من) یک متناظر انضمامی از مجموعه حروف است. یک هویت انضمامی برای اینکه مجموعه ارقام باشد باید چه کند؟ من پاسخی را بر حسب تبیین ماشین‌گرایانه ارائه می‌کنم. یک رقم امر جزئی‌ای است که به یک و تنها یک تعداد محدود از انواع تعلق می‌گیرد. انواع ارقام به وضوح به وسیلۀ آثاری که بر ساز و کاری که آنها را اجرا می‌کند قابل تمییز و در نتیجه قابل تشخص‌اند. یعنی هر نوع واحدی از رقم بر نوع واحدی از ساز و کار در ارتباط با ایجاد خروجی ساز و کار اثر می‌گذارد. به عبارت دیگر، با حفظ سایر شرایط، اگر T۱ = T۲، آنگاه با جایگزین کردن رقمی از نوع T۱ با رقمی از نوع T۲ در یک مجموعه محاسبه‌ای را نتیجه می‌دهد که دقیقاً با مجموعۀ خروجی یکی است، در حالی که اگر T۱ با T۲ مساوی نباشد، آنگاه با جایگزین کردن رقمی از نوع T۲ با رقمی از T۱ در یک مجموعه محاسبۀ متفاوتی را نتیجه می‌دهد که ممکن است مجموعه خروجی متفاوتی را ایجاد کند. این ویژگی ارقام آنها را از بسیاری دیگر از مجموعه جزئیات مانند دما و لقمۀ غذا که به انواع نامحدودی تعلق دارند متمایز می‌کند. (هیچ طبقه‌بندی تعریف شده‌ای از دما یا غذا وجود ندارد به گونه‌ای که هر دما یا غذا از میان تعداد محدودی از انواع به نوع واحدی تعلق داشته باشد).یک مجموعه فهرستی از ارقام قابل بازچینی است که با انواع ارقام مشخص می‌شوند، تعداد آنها و ترتیب آنها درون مجموعه. هر مجموعۀ محدودی عضو رقمی اول و آخری دارد و هر عضو رقمی محدود (به جز عضو آخر) جایگزین خاصی دارد. یک رقم درون یک مجموعه می‌تواند با رقم دیگری جایگزین شود بدون اینکه بر انواع سایر ارقام، تعداد یا جایگاه آنها اثر بگذارد. به خصوص وقتی که ساز و کاری یک مجموعۀ ورودی دارد، با حفظ سایر شرایط، انواع ارقام، تعداد و ترتیب آنها درون مجموعه در مجموعۀ خروجی‌ای که ایجاد می‌شود ایجاد تفاوت می‌کند. این واقعیت که ارقام در مجموعه‌ها نظم یافته‌اند مجموعه ارقام را از ورودی‌ها و خروجی‌های سایر دستگاه‌های قابل تحلیل کارکردی بیشتر متمایز می‌کند. نه دما و نه لقمۀ غذا به این معنا در مجموعه‌ها نظم نیافته‌اند. این مقایسه اندکی غیرمنصفانه است، زیرا اولاً نه لقمۀ غذا و نه دما هیچ کدام رقم نیستند. ولی فرض کنید که می‌توانیم راهی برای طبقه‌بندی واضح لقمۀ غذا به انواع (از لحاظ کارکردی مناسب) محدود بیابیم. برای مثال، می‌توانیم لقمۀ غذا را به لقمۀ پروتئین، چربی و غیره طبقه‌بندی کنیم. اگر این نوع طبقه‌بندی ممکن باشد، لقمۀ غذا تبدیل به رقم خواهد شد. ولی فقرات متناوب غذا مجموعۀ ارقام را تشکیل نمی‌دهد، زیرا گوارش همانند محاسبه عمدتاً در مورد ترتیبی که اندام‌واره غذا را می‌خورد بی‌تفاوت است. حتی ماشین‌های نوشابه که از آنها برای توضیح ایدۀ ساز و کار محاسباتی استفاده شده است (Block ۱۹۸۰) به یک معنای مورد نظر ساز و کارهای محاسباتی نیستند، زیرا با قطع نظر از ترتیبی که ورودی‌ها داخل آن می‌شوند خروجی واحدی را بیرون می‌دهند.


از میان دستگاه‌هایی که مجموعه ارقام را اجرا می‌کنند، برخی این کار به شیوۀ خاصی انجام می‌دهند: آنها در شرایط معمولی، مجموعه خروجی‌های ارقامی را از مجموعه ورودی‌های ارقام بر اساس یک قاعدۀ کلی ایجاد می‌کنند؛ این قاعده در مورد همۀ مجموعه‌های مربوطه منطبق است و برای انطباق به ورودی‌ها (و شاید حالات درونی) وابسته است. این قاعده محاسبه‌ای را که دستگاه انجام می‌دهد مشخص می‌کند. بعضی از دستگاه‌ها مجموعه‌هایی را بدون انجام محاسبه‌ای روی آنها اجرا می‌کنند. برای مثال، یک مولد تصادفی اعداد مجموعه ارقامی را به عنوان خروجی تولید می‌کند، ولی نه بر اساس قاعدۀ کلی‌ای که برای مجموعه‌ها تعریف شده است. (اگر این کار را می‌کرد، خروجی آن واقعاً تصادفی نبود.) دستگاه‌هایی که مجموعه‌ ارقامی را بر اساس نوع مناسبی از قاعده اجرا می‌کنند می‌توانند به شایستگی ساز و کار محاسبه نام گیرند.


فعالیت‌های ساز و کارهای محاسبه با محاسباتی که انجام می‌دهند تبیین می‌شود. برای مثال، اگر دکمه‌های "۲۱"، ":"، "۷" و "=" یک ماشین حساب را فشار دهید، صفحۀ آن "۳" را نشان خواهد داد. تبیین این رفتار واقعیات زیر را در بر می‌گیرد: ۳ همان ۲۱ است که بر ۷ تقسیم شده است، "۲۱" ۲۱ را نشان می‌دهد، ":" تقسیم را نشان می‌دهد، "۷" ۷ را نشان می‌دهد، و "۳" ۳ را نشان می‌دهد. ولی مهم‌تر از همه، این تبیین متضمن این واقعیت است که کارکرد ماشین حساب در این شرایط اجرای محاسبۀ خاصی است: تقسیم نخستین ورودی به وسیلۀ دومی. قابلیت محاسبه، به نوبۀ خود، با تبیین ماشین‌گرایانۀ مناسبی تبیین می‌شود. ماشین حساب ابزار ورودی، واحد پردازش و ابزار خروجی دارد. کارکرد ابزار ورودی گرفتن داده‌های ورودی و فرمان‌ها از محیط و رساندن آن به واحدهای پردازش است؛ کارکرد واحد پردازش اجرای عملیات مربوطه بر داده است و کارکرد ابزار خروجی رساندن نتایج این عملیات به محیط است. با همین روش تبیینی می‌توانیم قابلیت‌های اجزای ماشین حساب را بر حسب کارکردهای اجزاء و ساختارشان تبیین کنیم.


برخی از ساز و کارهای محاسبه اجزای خاصی دارند که معمولاً پردازشگر نامیده می‌شوند. پردازشگر می‌تواند تعداد محدودی از عملیات ابتدائی راروی مجموعه ورودی –داده‌ها- اجرا کند. اینکه پردازشگر چه عملیاتی را روی داده‌ها انجام می‌دهد با مجموعۀ دیگری از ارقام که دستورالعمل نام دارند مشخص می‌شود. دستورالعمل‌های مختلف علت عملیات مختلفی هستند که پردازشگر انجام می‌دهد. اجرای عملیات مربوطه در پاسخ به دستورالعمل اجرای آن دستورالعمل محسوب می‌شود. یک دسته دستورالعمل‌ها برنامه هستند و اجرای دستورالعمل‌های یک برنامه به ترتیب مناسب اجرای برنامه محسوب می‌شود. پس پردازشگر کامپیوتر، با اجرای دستورالعمل‌های یک برنامه به ترتیب مناسب، برنامه را اجرا می‌کند. این تبیین ماشین‌گرایانۀ کوتاهی از کامپیوترها(ی تحت کنترل برنامه) است؛ این تبیین به انواع اجزاء و کارکردهای آنها استناد می‌کند. این تبیین ماشین‌گرایانۀ خاص معنای اجرای برنامه و اینکه چگونه کامپیوترها این قابلیت را دارند تبیین می‌کند. قابلیت یک پردازشگر برای اجرای دستورالعمل‌ها را می‌توان با تبیین ماشین‌گرایانۀ پردازشگر بر اساس اجزاء آن، کارکردهایشان و ساختار آنها بیشتر تبیین کرد.


فقط نوع خاصی از ساز و کارهای محاسبه، یعنی کامپیوترها، پردازشگرهایی دارند که می‌توانند اجرای برنامه کنند (و حافظه‌هایی برای ذخیرۀ برنامه‌ها، داده‌ها و نتایج دارند). به همین دلیل است که فقط قابلیت کامپیوترها (نه قابلیت سایر ساز و کارهای محاسبه چه برسد به ساز و کارهایی که محاسبه انجام نمی‌دهند) به وسیلۀ اجرای برنامه تبیین می‌شود. تبیین محاسباتی مبتنی بر اجرای برنامه می‌گوید که مجموعه ارقامی وجود دارند که کارکردشان مشخص کردن مجموعۀ متوالی از عملیاتی است که باید به وسیلۀ پردازشگر روی داده‌ها انجام شوند. به عبارت دیگر، تبیین مبتنی بر اجرای برنامه پیش‌فرض می‌گیرد که (حالت) بخشی از کامپیوتر به عنوان برنامه عمل می‌کند؛ "برنامه"، در تبیین مبتنی بر برنامه، به عنوان واژه‌ای کارکردی به کار می‌رود. نحوۀ مشخص شدن کار کامپیوتر به وسیلۀ برنامه بر حسب تبیین ماشین‌گرایانۀ کامپیوتر بیان می‌شود. بنابراین، تبیین مبتنی بر اجرای برنامه پیش‌فرض می‌گیرد که دستگاه اجراکنندۀ برنامه نوع بسیار خاصی از ساز و کار محاسبه است و قابلیت اجرای برنامه را دارد. به همین دلیل است که استناد به اجرای برنامه برای کامپیوترها تبیینی است زیرا برنامه‌ها و پردازشگرهایی را درون کامپیوتر مفروض می‌گیرد. در نتیجه، هنگامی که رفتار کامپیوترهای متعارف بر اساس اجرای برنامه تبیین می‌شود، برنامه صرفاً یک توصیف نیست بلکه جزء فیزیکی کامپیوتر (یا حالت ثابت جزء) هم هست و کارکردش ایجاد قابلیت مناسب برای کامپیوتر است. برنامه به طور فیزیکی در کامپیوتر وجود دارد، جایی که کارکردی را اجرا می‌کنند. به نظر می‌رسد که این نکتۀ ساده تقریباً به طور کامل در متون فلسفی مغفول بوده است.

۶) کارکردگرایی محاسباتی


اینک داشته‌های لازم را برای توضیح کارکردگرایی محاسباتی داریم:


▪ کارکردگرایی محاسباتی: ذهن نرم‌افزار مغز است.

کارکردگرایی محاسباتی در شکل قوی و دقیق خود می‌گوید (الف) مغز در تولید رفتار به وسیلۀ ذخیره‌سازی و اجرای برنامه‌ها، بر اساس تبیین ماشین‌گرایانه‌ای که در بخش قبل گفتیم، دخیل است، و (ب) ذهن از برنامه‌هایی که مغز ذخیره و اجرا می‌کند تشکیل می‌شود. این آموزه لوازم مهمی برای بررسی ذهن و مغز دارد.


کارکردگرایی محاسباتی تبیین‌هایی را برای قابلیت‌های ذهنی بر اساس اجرای برنامه ممکن می‌داند. این نوعی تبیین ماشین‌گرایانه است که قابلیت‌های ذهنی را با فرض نوع خاصی از ساز و کار با ویژگی‌های کارکردی خاص تبیین می‌کند. خلاصه اینکه ساز و کار مفروض اجزای حافظه، که برنامه‌ها را ذخیره می‌کنند، و اجزای پردازشی که برنامه‌ها را اجرا می‌کنند، را در بر می‌گیرد. تعامل میان اجزای حافظه و پردازش نحوۀ پردازش داده‌ها را به وسیلۀ دستگاه مشخص می‌کند. قابلیت‌های دستگاه در نتیجۀ پردازش داده‌هایی که پردازشگر در پاسخ به برنامه اجرا می‌کند تبیین می‌شوند.


کارکردگرایی محاسباتی مستلزم آن است که ذهن قابل تحقق چندگانه باشد به این معنا کامپیوتر واحدی می‌تواند بر قطعات سخت‌افزاری و فیزیکی متفاوتی اجرا شود. پس اگر کارکردگرایی محاسباتی درست باشد، در این صورت برنامه‌های ذهنی هم می‌توانند مستقل از طرز اجرایشان در مغز مشخص و بررسی شوند، همان‌طور که می‌توان بررسی کرد که چه برنامه‌هایی، با قطع نظر از نحوۀ اجرای فیزیکی‌شان، با کامپیوترهای رقمی اجرا می‌شوند. بر اساس فرضیۀ کارکردگرایی محاسباتی، این کار بر عهدۀ نظریه‌پردازی روان‌شناختی است. روان‌شناسان ممکن است دربارۀ اینکه هنگام ظهور قابلیت‌های ذهنی، کدام برنامه‌ها به وسیلۀ مغز اجرا می‌شوند حدسیاتی ارائه کنند. برنامه‌هایی که اینگونه فرض می‌شوند بخشی از تبیین ماشین‌گرایانۀ این قابلیت‌ها هستند.


بسیار عجیب است که وقتی کارکردگرایی محاسباتی را دقیق و تحت‌اللفظی تفسیر می‌کنیم، مستلزم آن است که ذهن جزء فیزیکی (یا حالت ثابتی از) مغز است، به همان معنا که برنامه‌های کامپیوتری اجزاء (حالات ثابت) کامپیوترند. در نتیجه، حتی مغزی که هیچ داده‌ای را پردازش نمی‌کند (شبیه کامپیوتری که داده‌پردازی نمی‌کند یا خاموش است) می‌تواند همچنان ذهن داشته باشد به این شرط که برنامه‌هایش همچنان به طور فیزیکی وجود داشته باشند. این نتیجه شاید با شهود بسیاری از افراد دربارۀ معنای ذهن‌مند منافات داشته باشد، ولی به کلی نامقبول نیست. شاید با این معنا که افرادی که خواب یا بیهوش‌اند هنوز هم ذهن دارند تناسب داشته باشد. ولی شاید این نتیجه به سادگی با تفسیر پویاتری از کارکردگرایی ماشین‌گرایانه کنار گذاشته شود؛ بر اساس این تفسیر، ذهن عبارت از فرایندهایی است که نرم‌افزار مغز تولید می‌کند. این قرائت پویا شاید همان چیزی باشد که طرفداران اولیۀ کارکردگرایی محاسباتی در نظر داشتند.


کارکردگرایی محاسباتی تبیین ماشین‌گرایانۀ خاصی از ذهن ارائه می‌دهد. این آموزه ذهن را به عنوان یک برنامه توصیف می‌کند که به این معنا است که کارکرد ذهن مشخص کردن این است که مغز کدام سلسله عملیات را باید اجرا کند. این امر تبیین ماشین‌گرایانۀ خاصی از مغز را به عنوان یک کامپیوتر تحت کنترل برنامه پیش‌فرض می‌گیرد یعنی ساز و کاری با اجزای خاص که کارکردها و ساختار خاصی دارد. اینکه آیا یک تبیین ماشین‌گرایانه در مورد یک دستگاه به کار می‌رود یا نه یک مسئلۀ تجربی است. کارکردگرایی محاسباتی، از این جهت مهم، فرضیۀ تجربی قوی‌ای است.


فیلسوفان ذهن معمولاً درمی‌یابند که محاسبه‌گرایی از دو جهت یک فرضیۀ تجربی است. از یک سو، این مسئلۀ تجربی وجود دارد که آیا یک کامپیوتر می‌توانند به گونه‌ای برنامه‌ریزی شود که همۀ قابلیت‌هایی را که مخصوص ذهن‌اند به نمایش بگذارد. تلاش برای انجام این کار از اهداف سنتی هوش مصنوعی است. از سوی دیگر، این مسئلۀ تجربی وجود دارد که آیا قابلیت‌های ذهنی بر اساس اجرای برنامه قابل تبیین‌اند یا نه. این مسئله قلمرو سنتی روان‌شناسی شناختی است. محاسبه‌انگاران در ارتباط با عصب‌شناسی، به طور سنتی این مسئله را به آزمودن فرضیه‌شان نامرتبط می‌دانند به این دلیل که یک نرم‌افزار می‌تواند به وسیلۀ قطعات سخت‌افزاری گوناگونی اجرا شود. این رویکرد از دو جهت قانع‌کننده نیست.


▪ نخست: همان‌طور که دیدیم، دست‌کم دو تفسیر مهم از کارکردگرایی مستلزم محاسبه‌گرایی هستند. ولی اگر محاسبه‌گرایی لازمۀ منطقی آموزۀ متافیزیکی کارکردگرایی است، آنگاه روشن نیست که چرا محاسبه‌گرایی باید به معنای یاد شده یک فرضیۀ تجربی باشد و اساساً چرا باید نیازمند آزمونی تجربی باشد. یک مزیت مهم صورت‌بندی مجدد من از کارکردگرایی این است که مستلزم محاسبه‌گرایی نیست. این صورت‌بندی محاسبه‌گرایی را آزاد می‌گذارد تا یک فرضیۀ تجربی دربارۀ ساختار کارکردی خاص مغز باشد؛ اگر این را با کارکردگرایی همراه کنیم، کارکردگرایی محاسباتی را نتیجه می‌دهد.


▪ دوم: اگر محاسبه‌گرایی یک فرضیۀ تجربی باشد بدین ترتیب که قابلیت‌های ذهنی بر اساس اجرای برنامه تبیین می‌شوند، کافی است که آن را با برنامه‌ریزی کامپیوتر و تلاش برای تبیین قابلیت‌های ذهنی بر اساس اجرای برنامه بیازماییم. در واقع، فرض اینکه این تنها راه برای آزمودن است مستلزم مصادره به مطلوب دربارۀ این پرسش است که آیا مغز تنها نوع ساز و کاری است که می‌تواند برنامه‌های کامپیوتری را اجرا کند یا نه و اینکه آیا مغز یک کامپیوتر (ذخیره‌کننده و اجراکنندۀ برنامه) است یا نه. فرض اینکه ذهن نرم‌افزار مغز است پیش‌فرض می‌گیرد که مغز انواع مناسبی از اجزاء را دارد که ویژگی‌های کارکردی و ساختاری مناسبی دارند. اینکه آیا مغز آن نوع ساز و کاری است که قابلیت‌هایش بر اساس اجرای برنامه تبیین می‌شود فی‌نفسه مسئله‌ای تجربی است و اگر مغز از لحاظ کارکردی به درستی نظام نیابد، کارکردگرایی محاسباتی دربارۀ ذهن کاذب از آب در خواهد آمد. این نشان می‌دهد که کارکردگرایی محاسباتی با فرضیه‌ای تجربی مقرون است که به وسیلۀ عصب‌شناسی قابل آزمودن است. اینکه مغز کدام نوع ساز و کار است تنها از طریق بررسی مغز می‌تواند مشخص شود.
معنایی که کارکردگرایی محاسباتی بر اساس آن فرضیه‌ای تجربی را شکل می‌دهد بنیادی‌تر از آن دو تای دیگر است. اگر مغز یک کامپیوتر باشد، هم هوش مصنوعی کلاسیک و هم روان‌شناسی شناختی کلاسیک قطعاً موفق خواهند بود. ولی اگر مغز یک کامپیوتر نباشد، در این صورت هوش مصنوعی و روان‌شناسی شناختی کلاسیک ممکن است موفق باشند و ممکن است نباشند؛ این به میزان امکان بازتولید قابلیت‌های دستگاه‌های غیرکامپیوتری بر اساس اجرای برنامه بستگی دارد. شاید ممکن باشد که همه یا بسیاری از قابلیت‌های ذهنی را با ابزار محاسباتی بازسازی کنیم هرچند یا مغز کامپیوتر نیست یا ذهن چیزی غیر از برنامه‌ای است که روی مغز اجرا می‌شود یا هر دو. اینکه تا چه حد این امکان وجود دارد پرسش دشواری است که مجالی برای بحث کامل آن در اینجا وجود ندارد.


من با استفاده از مفهوم تبیین مبتنی بر اجرای برنامه کارکردگرایی محاسباتی را صورت‌بندی و از آن بحث کردم، زیرا تمثیل میان ذهن و کامپیوتر‌های اجراکنندۀ برنامه انگیزۀ تقریر قویِ کارکردگرایی محاسباتی است. بی‌تردید بسیاری از کسانی که به تمثیل میان ذهن و کامپیوتر اهمیت دادند (مانند تورینگ، فن نویمان، فودر، نووِل و سایمن) تا حدی بر اساس قدرت تبیینی اجرای برنامه است.


ولی همان‌طور که در آغاز این مقاله خاطرنشان کردم، کارکردگرایی محاسباتی میان قرائت ضعیف و قوی مردد و مبهم است. بسیاری دیگر از نویسندگان که با تمثیل میان ذهن و مغز همدلی می‌کنند (یا زمانی همدلی می‌کردند) مانند پاتنم، کامینز، آقا و خانم چرچلند، دویت و استرلنی و حتی مک‌گولخ و پیتس (دست‌کم در سال ۱۹۴۳) این نتیجه را نمی‌پذیرند که مغز برنامه‌ها را ذخیره و اجرا می‌کند. آیا راهی برای بیان دیدگاه آنها بدون این نتیجه‌گیری که ذهن قابل توصیف محاسباتی است به همان معنا که هر چیز دیگری این‌‌گونه است وجود دارد؟ آری، وجود دارد.


تبیین محاسباتی‌ای که من در بخش ۵ بیان کردم تنها در مورد محاسبۀ مبتنی بر اجرای برنامه منطبق نیست. در واقع، محاسبۀ مبتنی بر اجرای برنامه بر حسب مفهوم عام‌تر محاسبه، بدون هیچ دخل و تصرفی، توضیح داده می‌شود. تقریباً محاسبه اجرای داده‌ها و (شاید) حالات درونی بر اساس یک قاعدۀ مناسب است. (بنابراین، محاسبۀ مبتنی اجرای برنامه محاسبه‌ای است که در پاسخ به دستورالعمل‌هایی که قاعدۀ مناسب را رمزگشایی می‌کنند اجرا می‌شود.) رقمی‌ترین کامپیوترها بر اساس اجرای برنامه محاسبه می‌کنند ولی ماشین تورینگ معمولی (غیر جهان‌شمول)، ماشین‌های دارای حالات محدود و شبکه‌های پیوندگرایانه محاسبات را بدون اجرای برنامه انجام می‌دهند.


برای گنجاندن نظریاتی که به اجرای برنامه استناد نمی‌کنند، صورت‌بندی کنونی کارکردگرایی محاسباتی را می‌توان با جایگزین کردن اجرای برنامه با سایر فرایندهای محاسباتی از قبیل محاسبۀ پیوندگرایانه تعمیم داد. بر اساس این کارکردگرایی محاسباتی تعمیم‌یافته، ذهن ساختار کارکردی یک ساز و کار (محاسباتی) است با قطع نظر از اینکه آن ساز و کار یک کامپیوتر تحت کنترل برنامه است، یک ساز و کار کامپیوتری پیوندگرایانه یا هر نوع دیگری از ساز و کار محاسباتی است (مانند ماشین های دارای حالت محدود). با توجه به صورت‌بندی تعمیم‌یافته، لازم نیست که تبیین‌های روان‌شناختی به اجرای برنامه استناد کنند؛ آنها می‌توانند یا به اجرای برنامه یا نوع دیگری از محاسبه (پیوندگرایانه و غیره) استناد کنند که علی‌الفرض رفتاری را که باید تبیین شود ایجاد می‌کند. این نوع تبیین همچنان تبیین ماشین‌گرایانه‌ای است که به اجرای مجموعه ارقام بر اساس قاعدۀ مناسبی با انواع مناسب اجزاء و با کارکردهای مناسب استناد می‌کند. بنابراین، این صوت‌بندی تعمیم‌یافتۀ کارکردگرایی محاسباتی همچنان پیش‌فرض می‌گیرد که مغز موضوع نوع خاصی از تبیین ماشین‌گرایانه است که قابل بررسی تجربی است. با توجه به این تعمیم، کارکردگرایی محاسباتی با هر گونه نظریۀ محاسباتی از ذهن، از جمله محاسبه‌گرایی پیوندگرایانه، سازگار است.


ولی کنار گذاشتن تعمیم قوی میان ذهن و کامپیوتر بر اساس  اجرای برنامه، کاری که کارکردگرایی محاسباتی انجام می‌دهد، موجب زوال قدرت تبیینی می‌شود. تقریر تعمیم‌یافتۀ کارکردگرایی محاسباتی همچنان برای تبیین قابلیت‌های ذهنی به محاسبه استناد می‌کند ولی دیگر نمی‌تواند به انعطاف‌پذیری با توانایی کسب، ذخیره‌، اصلاح و اجرای برنامه‌های مختلف همراه است استناد کند. کدام یک از ساز و کارهای محاسبه به اندازۀ کافی قوی هستند که قابلیت‌های ذهنی را تبیین کنند؟ در اینجا مجالی برای ورود به این بحث پیچیده نداریم. ولی تبیینی که در اینجا پیشنهاد شد، با توجه به همۀ جهات کارکردی و ساختاری ساز و کارهای محاسباتی در همۀ سطوح مربوطه، نوید پیشبرد این بحث را می‌دهد.


تبیین کنونی بعضی از اختلافات قدیمی‌تر را هم روشن می‌کند. دو قابلیت ذهنی که به خصوص مورد اختلاف‌اند حیث التفاتی و آگاهی هستند. آزمون‌های فکری متعددی ارائه شدند تا نشان دهند که حیث التفاتی یا آگاهی از طریق اجرای برنامه قابل تبیین نیستند (Block ۱۹۷۸, Searle ۱۹۸۰, Maudlin ۱۹۸۹). سپس گفته می‌شود که شکست تبیین بر اساس اجرای برنامه بر کارکردگرایی اثر می‌گذارد احتمالاً بر اساس این فرض که کارکردگرایی مستلزم محاسبه‌گرایی است. ولی ما دیدیم که اگر کارکردگرایی را به درستی تفسیر کنیم، مستلزم محاسبه‌گرایی نیست. بدین ترتیب، صرفاً این نتیجه را می‌توان از آزمون‌های یاد شده گرفت که محاسبه‌گرایی برای تبیین حیث التفاتی یا آگاهی کافی نیست. این مستلزم آن نیست که محاسبه‌گرایی هیچ قابلیت ذهنی را تبیین نمی‌کند یا حیث التفاتی و آگاهی قابل تبیین کارکردی نیست. به عبارت دیگر، حتی اگر شهودهایی که پشت این آزمون‌های فکری قرار دارند پذیرفته شوند، محاسبه‌گرایی ممکن است قابلیت‌های ذهنی فراوانی را تبیین کند و کارکردگرایی ممکن است دربارۀ همۀ ذهن صادق باشد. البته خود شهود‌های مزبور مورد اختلاف‌اند و مبنای نامحتملی برای رسیدن به توافقی دربارۀ این موضوعات محسوب می‌شوند.

۷) کارکردگرایی، محاسبه‌گرایی و کارکردگرایی محاسباتی

من از سه فرضیه بحث کردم:
▪ کارکردگرایی: ذهن ساختار کارکردی مغز است.
▪ محاسبه‌گرایی: ساختار کارکردی مغز محاسباتی است.
▪ کارکردگرایی محاسباتی (تعمیم‌یافته): ذهن ساختار محاسباتی مغز است.


کارکردگرایی محاسباتی ترکیبی از کارکردگرایی و محاسبه‌گرایی است. من چارچوب ماشین‌گرایانه‌ای برای معنادار کردن این آموزه‌ها و نشان دادن روابط طرفینی آنها ارائه دادم.


کارکردگرایی مستلزم محاسبه‌گرایی نیست؛ الان باید چرایی آن روشن شده باشد. ساختارهای کارکردی با تبیین‌های ماشین‌گرایانه مشخص می‌شوند و تبیین‌های ماشینی فراوانی وجود دارند که متضمن اجرای برنامه یا هرگونه فرایند محاسباتی دیگری نیستند. اینکه ذهن موضوع تبیین ماشین‌گرایانه است با هر تبیین ماشین‌گرایانۀ غیرمحاسباتی که در مورد ذهن به کار می‌رود سازگار است. بدین ترتیب، تلاش برای ابطال کارکردگرایی با تردید در برخی از فرضیات محاسبه‌گرا مغالطه است (کاری که چرچلند انجام داد: ۲۰۰۵).


محاسبه‌گرایی هم مستلزم کارکردگرایی نیست. محاسبه‌گرایی با ساختار محاسباتی مغز بودنِ ذهن سازگار است ولی با این هم سازگار است که ذهن یک ویژگی غیرمحاسباتی و در عین حال کارکردی مغز باشد یا حتی یک ویژگی غیرکارکردی مغز باشد مثل اینکه یک ساختار فیزیکی باشد هم سازگار است. خلاصه اینکه ممکن است کسی محاسبه‌گرا باشد و در عین حال با کارکردگرایی مخالف یا دربارۀ آن بی‌طرف باشد.


محاسبه‌گرایی یک فرضیۀ تجربی دربارۀ نوع خاصی از تبیین ماشین‌گرایانه‌ای است که در مورد مغز منطبق است. حتی اگر مغز یک ساز و کار محاسباتی باشد، ذهن ممکن است برنامۀ مغز باشد یا نباشد؛ شاید اینها جنبه‌هایی از ذهن باشند که باید با سایر ویژگی‌ها مانند کیفیات پدیداری حالات ذهنی مربوط باشند. ولی اگر معلوم شود که مغز ساز و کار محاسباتی نیست، در این صورت محاسبه‌گرایی (و در نتیجه کارکردگرایی محاسباتی) کاذب است. پس با قطع نظر از اینکه آیا با کارکردگرایی محاسباتی موافقیم یا نه، همچنان می‌توانیم بر این نکته تمرکز کنیم که مغز یک ساز و کار محاسباتی است و محاسبه‌گرایی را بررسی کنیم. البته این کار را نمی‌توان با بررسی شهودهای مربوط به آزمون‌های تخیلی انجام داد؛ بلکه تنها می‌توان آن را با بررسی تجربی ساختار کارکردی مغز انجام داد.


صورت‌بندی‌های رایج کارکردگرایی محاسباتی در فلسفۀ ذهن بحث ثمربخش از محاسبه‌گرایی را دشوار کرده‌اند. این صورت‌بندی‌ها بسیاری از فیلسوفان را متقاعد کرده‌اند که محاسبه‌گرایی یک فرضیۀ پیشینی است و باید بر اساس استدلال‌های فلسفی و آزمون‌های فکری بررسی شود. این امر فیلسوفان را به غفلت از این واقعیت سوق داده که محاسبه‌گرایی تا زمانی که محتوای تجربی دارد، یک فرضیۀ علمی تجربی دربارۀ ساختار کارکردی مغز است و انواع متعددی دارد که عصب‌شناسان باید آنها را بر اساس مبانی تجربی ارزیابی کنند.

 

کتاب‌نامه:

 

 Adams, F. and K. Aizawa (۲۰۰۱). "The Bounds of Cognition." Philosophical Psychology ۱۴(۴۳-۶۴). Aizawa, K. (۲۰۰۳). The Systematicity Arguments. Boston, Kluwer. Allen, C., M. Bekoff, et al., Eds. (۱۹۹۸). Natures Purposes: Analysis of Function and Design in Biology. Cambridge, MA, MIT Press. Armstrong, D. M. (۱۹۷۰). The Nature of Mind. The Mind/Brain Identity Thesis. C. V. Borst. London, Macmillan: ۶۷-۷۹. Ariew, A., R. Cummins, et al., Eds. (۲۰۰۲). Functions: New Essays in the Philosophy of Psychology and Biology. Oxford, Oxford University Press. Baum, E. B. (۲۰۰۴). What is Thought? Cambridge, MA, MIT Press. ۳۳ For some hints on the likely outcome, cf. Piccinini ۲۰۰۷b. ۴۲ Bechtel, W. (۲۰۰۱). Cognitive Neuroscience: Relating Neural Mechanisms and Cognition. Theory and Method in the Neurosciences. P. Machamer, R. Grush and P. McLaughlin. Pittsburgh, PA, University of Pittsburgh Press: ۸۱-۱۱۱. Bechtel, W. (۲۰۰۶). Discovering Cell Mechanisms: The Creation of Modern Cell Biology. New York, Cambridge University Press. Bechtel, W. and A. Abrahamsen (۲۰۰۵). "Explanation: A Mechanistic Alternative." Studies in History and Philosophy of Biological and Biomedical Sciences ۳۶(۲): ۴۲۱- ۴۴۱. Bechtel, W. and J. Mundale (۱۹۹۹). "Multiple Realizability Revisited: Linking Cognitive and Neural States." Philosophy of Science ۶۶: ۱۷۵-۲۰۷. Bechtel, W. and R. C. Richardson (۱۹۹۳). Discovering Complexity: Decomposition and Localization as Scientific Research Strategies. Princeton, Princeton University Press. Bickle, J. (۱۹۹۸). Psychoneural Reduction: The New Wave. Cambridge, MA, MIT Press. Block, N. (۱۹۷۸). Troubles with Functionalism. Perception and Cognition: Issues in the Foundations of Psychology. C. W. Savage. Minneapolis, University of Minnesota Press. ۶: ۲۶۱-۳۲۵. Block, N. (۱۹۸۰). Introduction: What is Functionalism? Readings in Philosophy of Psychology. N. Block. London, Methuen. ۱: ۱۷۱-۱۸۴. Block, N. (۱۹۹۵). "The Mind as the Software of the Brain." In An Invitation to Cognitive Science, edited by D. Osherson, L. Gleitman, S. Kosslyn, E. Smith and S. Sternberg, MIT Press. Block, N. (۲۰۰۳). "Do Causal Powers Drain Away?" Philosophy and Phenomenological Research ۶۷(۱): ۱۳۳-۱۵۰. Block, N. and J. A. Fodor (۱۹۷۲). "What Psychological States Are Not." Philosophical Review ۸۱(۲): ۱۵۹-۱۸۱. Bogen, J. (۲۰۰۵). "Regularities and Causality; Generalizations and Causal Explanations." Studies in History and Philosophy of Biological and Biomedical Sciences ۳۶(۲): ۳۹۷- ۴۲۰. Bontly, T. (۱۹۹۸). "Individualism and the Nature of Syntactic States." British Journal for the Philosophy of Science ۴۹: ۵۵۷-۵۷۴. Boorse, C. (۲۰۰۲). A Rebuttal on Functions. Functions: New Essays in the Philosophy of Psychology and Biology. A. Ariew, R. Cummins and M. Perlman. Oxford, Oxford University Press: ۶۳-۱۱۲. Boyd, R. N. (۱۹۸۰). Materialism without Reductionism: What Physicalism Does Not Entail. Readings in the Philosophy of Psychology. N. Block. London, Methuen: ۶۷- ۱۰۶. Buller, D. J., Ed. (۱۹۹۹). Function, Selection, and Design. Albany, State University of New York Press. Chalmers, D. J. (۱۹۹۶a). "Does a Rock Implement Every Finite-State Automaton?" Synthese ۱۰۸: ۳۱۰-۳۳۳. Chalmers, D. J. (۱۹۹۶b). The Conscious Mind: In Search of a Fundamental Theory. Oxford, Oxford University Press. Chrisley, R. L. (۱۹۹۵). "Why Everything Doesnt Realize Every Computation." Minds and Machines ۴: ۴۰۳-۴۳۰. Christensen, W. D. and M. H. Bickhard (۲۰۰۲). "The Process Dynamics of Normative Function." The Monist ۸۵(۱): ۳-۲۸. ۴۳ Churchland, P. M. (۲۰۰۵). "Functionalism at Forty: A Critical Retrospective." The Journal of Philosophy: ۳۳-۵۰. Churchland, P. M. and P. S. Churchland (۱۹۸۲). Functionalism, Qualia, and Intentionality. Mind, Brain, and Function: Essays in the Philosophy of Mind. J. I. B. a. R. W. Shahan. Norman, University of Oklahoma Press: ۱۲۱-۱۴۵. Churchland, P. S. and T. J. Sejnowski (۱۹۹۲). The Computational Brain. Cambridge, MA, MIT Press. Copeland, B. J. (۱۹۹۶). "What is Computation?" Synthese ۱۰۸: ۲۲۴-۳۵۹. Copeland, B. J. (۲۰۰۰). "Narrow versus Wide Mechanism: Including a Re-Examination of Turing&#۰۳۹;s Views on the Mind-Machine Issue." The Journal of Philosophy XCVI(۱): ۵-۳۲. Corcoran, J., W. Frank, and M. Maloney (۱۹۷۴). "String Theory." The Journal of Symbolic Logic ۳۹(۴): ۶۲۵-۶۳۷. Craver, C. (۲۰۰۱). "Role Functions, Mechanisms, and Hierarchy." Philosophy of Science ۶۸(March ۲۰۰۱): ۵۳-۷۴. Craver, C. (۲۰۰۵). "Beyond Reductionism: Mechanisms, Multifield Integration and the Unity of Neuroscience." Studies in History and Philosophy of Biological and Biomedical Sciences ۳۶(۲): ۳۷۳-۳۹۵. Craver, C. F. (۲۰۰۶). "When Mechanistic Models Explain." Synthese. Craver, C. F. (forthcoming). Explaining the Brain. Oxford, Oxford University Press. Craver, C. and L. Darden (۲۰۰۱). Discovering Mechanisms in Neurobiology. Theory and Method in the Neurosciences. P. Machamer, R. Grush and P. McLaughlin. Pittsburgh, PA, University of Pittsburgh Press: ۱۱۲-۱۳۷. Cummins, R. (۱۹۷۷). "Programs in the Explanation of Behavior." Philosophy of Science ۴۴: ۲۶۹-۲۸۷. Cummins, R. (۱۹۸۳). The Nature of Psychological Explanation. Cambridge, MA, MIT Press. Cummins. R. (۲۰۰۲). “Neo-teleology.” In Ariew, A., R. Cummins, et al., Eds. (۲۰۰۲). Functions: New Essays in the Philosophy of Psychology and Biology. Oxford, Oxford University Press. Cummins, R. and G. Schwarz (۱۹۹۱). Connectionism, Computation, and Cognition. Connectionism and the Philosophy of Mind. T. Horgan and J. Tienson. Dordrecht, Kluwer: ۶۰-۷۳. Darden, L. (۲۰۰۶). Reasoning in Biological Discoveries. New York, Cambridge University Press. de Ridder, J. (۲۰۰۶). "Mechanistic Artefact Explanation." Studies in History and Philosophy of Science ۳۷(۱): ۸۱-۹۶.Egan, F. (۱۹۹۲). "Individualism, Computation, and Perceptual Content." Mind ۱۰۱(۴۰۳): ۴۴۳-۴۵۹. Dennett, D. C. (۱۹۷۸). Brainstorms. Cambridge, MA, MIT Press. Devitt, M. and K. Sterelny (۱۹۹۹). Language and Reality: An Introduction to the Philosophy of Language. Cambridge, MA, MIT Press. Egan, F. (۲۰۰۳). Naturalistic Inquiry: Where does Mental Representation Fit in? Chomsky and His Critics. L. M. Antony and N. Hornstein. Malden, MA, Blackwell: ۸۹-۱۰۴. Enç, B. (۱۹۸۳). "In Defense of the Identity Theory." Journal of Philosophy ۸۰: ۲۷۹-۲۹۸. ۴۴ Fodor, J. A. (۱۹۶۵). Explanations in Psychology. Philosophy in America. M. Black. London, Routledge and Kegan Paul. Fodor, J. A. (۱۹۶۸a). Psychological Explanation. New York, Random House. Fodor, J. A. (۱۹۶۸b). "The Appeal to Tacit Knowledge in Psychological Explanation." Journal of Philosophy ۶۵: ۶۲۷-۶۴۰. Fodor, J. A. (۱۹۷۵). The Language of Thought. Cambridge, MA, Harvard University Press. Fodor, J. A. (۱۹۹۷). Special Sciences: Still Autonomous after All These Years. Ridgeview, CA. Fodor, J. A. (۲۰۰۰). The Mind Doesnt Work That Way. MIT Press, Cambridge, MA. Fodor, J. A. and Z. W. Pylyshyn (۱۹۸۸). "Connectionism and Cognitive Architecture." Cognition ۲۸: ۳-۷۱. Gillett, C. (۲۰۰۲). "The Dimensions of Realization: A Critique of the Standard View." Analysis ۶۲: ۳۱۶-۳۲۳. Gillett, C. (۲۰۰۳). "The Metaphysics of Realization, Multiple Realizability and the Special Sciences." The Journal of Philosophy C(۱۱): ۵۹۱-۶۰۳. Glennan, S. S. (۲۰۰۲). "Rethinking Mechanistic Explanation." Philosophy of Science ۶۴: ۶۰۵-۲۰۶. Glennan, S. (۲۰۰۵). "Modeling Mechanisms." Studies in History and Philosophy of Biological and Biomedical Sciences ۳۶(۲): ۴۴۳-۴۶۴. Harman, G. (۱۹۷۳). Thought. Princeton, Princeton University Press. Harman, G. (۱۹۹۹). Reasoning, Meaning and Mind. Oxford, Clarendon Press. Haugeland, J. (۱۹۷۸). "The Nature and Plausibility of Cognitivism." Behavioral and Brain Sciences ۲: ۲۱۵-۲۶۰. Heil, J. (۲۰۰۳). From an Ontological Point of View. Oxford, Clarendon Press. Heil, J. (۲۰۰۴). Functionalism, Realism and Levels of Being. Hilary Putnam: Pragmatism and Realism. J. Conant and U. M. Zeglen. London, Routledge: ۱۲۸-۱۴۲. Houkes, W. (۲۰۰۶). "Knowledge of Artefact Functions." Studies in History and Philosophy of Science ۳۷(۱): ۱۰۲-۱۱۳. Houkes, W. and A. Meijers (۲۰۰۶). "The Ontology of Artefacts: The Hard Problem." Studies in History and Philosophy of Science ۳۷(۱): ۱۱۸-۱۳۱. Houkes, W. and P. Vermaas (۲۰۰۴). "Actions versus Functions: A Plea for an Alternative Metaphysics of Artifacts." The Monist ۸۷(۱): ۵۲-۷۱. Humphreys, P. (۲۰۰۴). Keeley, B. (۲۰۰۰). "Shocking Lessons from Electric Fish: The Theory and Practice of Multiple Realizability." Philosophy of Science ۶۷: ۴۴۴-۴۶۵. Kim, J. (۱۹۸۹). "The Myth of Nonreductive Materialism." Proceedings and Addresses of the American Philosophical Association ۶۳: ۳۱-۴۷. Kim, J. (۱۹۹۲). "Multiple Realization and the Metaphysics of Reduction." Philosophy and Phenomenological Research ۵۲: ۱-۲۶. Kim, J. (۱۹۹۸). Mind in a Physical World: An Essay on the Mind-Body Problem and Mental Causation. Cambridge, MA, MIT Press. Kim, J. (۲۰۰۳). "Blocking Causal Drainage and Other Maintenance Chores with Mental Causation." Philosophy and Phenomenological Research ۶۷(۱): ۱۵۱-۱۷۶. Lewis, D. K. (۱۹۶۶). "An Argument for the Identity Theory." Journal of Philosophy ۶۳: ۱۷-۲۵. ۴۵ Lewis, D. K. (۱۹۶۹). "Review of Art, Mind, and Religion." Journal of Philosophy ۶۶(۲۲- ۲۷). Lewis, D. K. (۱۹۷۲). "Psychophysical and Theoretical Identifications." Australasian Journal of Philosophy ۵۰: ۲۴۹-۲۵۸. Lewis, D. K. (۱۹۸۰). Mad Pain and Martian Pain. Readings in Philosophy of Psychology, Volume ۱. N. Block. Cambridge, MA, MIT Press: ۲۱۶-۲۲۲. Lucas, J. R. (۱۹۹۶). "Minds, Machines, and Gödel: A Retrospect." Machines and Thought: The Legacy of Alan Turing. P. J. R. Millikan and A. Clark, Eds. Oxford, Clarendon. Lycan, W. (۱۹۸۱). "Form, Function, and Feel." Journal of Philosophy ۷۸: ۲۴-۵۰. Lycan, W. (۱۹۸۲). Psychological Laws. Mind, Brain, and Function: Essays in the Philosophy of Mind. J. I. Biro and R. W. Shahan. Norman, University of Oklahoma Press: ۹-۳۸. Lycan, W. (۱۹۸۷). Consciousness. Cambridge, MA, MIT Press. Machamer, P. (۲۰۰۴). "Activities and Causation: The Metaphysics and Epistemology of Mechanisms." International Studies in the Philosophy of Science ۱۸(۱): ۲۷-۳۹. Machamer, P. K., L. Darden, and C. Craver (۲۰۰۰). "Thinking About Mechanisms." Philosophy of Science ۶۷: ۱-۲۵. Marr, D. (۱۹۸۲). Vision. New York, Freeman. Maudlin, T. (۱۹۸۹). "Computation and Consciousness." Journal of Philosophy ۸۶(۸): ۴۰۷-۴۳۲. Millikan, R. G. (۱۹۸۴). Language, Thought, and Other Biological Categories: New Foundations for Realism. Cambridge, MA, MIT Press. Nelson, R. J. (۱۹۸۷). "Churchs Thesis and Cognitive Science." Notre Dame Journal of Formal Logic ۲۸(۴): ۵۸۱-۶۱۴. Newell, A. (۱۹۸۰). "Physical Symbol Systems." Cognitive Science ۴: ۱۳۵-۱۸۳. Newell, A. (۱۹۹۰). Unified Theories of Cognition. Cambridge, MA, Harvard University Press. Pereboom, D. and H. Kornblith (۱۹۹۱). "The Metaphysics of Irreducibility." Philosophical Studies ۶۳. Perlman, M. (۲۰۰۴). "The Modern Philosophical Resurrection of Teleology." The Monist ۸۷(۱): ۳-۵۱. Piccinini, G. (۲۰۰۳a). "Alan Turing and the Mathematical Objection." Minds and Machines ۱۳(۱): ۲۳-۴۸. Piccinini, G. (۲۰۰۳b). "Review of John von Neumanns The Computer and the Brain." Minds and Machines ۱۳(۲): ۳۲۷-۳۳۲. Piccinini, G. (۲۰۰۳c). "Epistemic Divergence and the Publicity of Scientific Methods." Studies in the History and Philosophy of Science ۳۴(۳): ۵۹۷-۶۱۲. Piccinini, G. (۲۰۰۴a). "The First Computational Theory of Mind and Brain: A Close Look at McCulloch and Pittss ;Logical Calculus of Ideas Immanent in Nervous Activity;." Synthese ۱۴۱(۲): ۱۷۵-۲۱۵. Piccinini, G. (۲۰۰۴b). "Functionalism, Computationalism, and Mental States." Studies in the History and Philosophy of Science ۳۵(۴): ۸۱۱-۸۳۳. Piccinini, G. (۲۰۰۴c). "Functionalism, Computationalism, and Mental Contents." Canadian Journal of Philosophy ۳۴(۳): ۳۷۵-۴۱۰. Piccinini, G. (۲۰۰۶). “Computation without Representation.” Philosophical Studies. ۴۶ Piccinini, G. (۲۰۰۷a). "Is Everything a Turing Machine, and Does It Matter to the Philosophy of Mind?" Presented at the Eastern APA, Philadelphia, PA. Piccinini, G. (۲۰۰۷b). Computational Explanation and Mechanistic Explanation of Mind. Cartographies of the Mind: Philosophy and Psychology in Intersection. M. De Caro, F. Ferretti and M. Marraffa. Dordrecht, Springer: ۲۳-۳۶. Piccinini, G. (forthcoming). "Computationalism, the Church-Turing Thesis, and the Church-Turing Fallacy." Synthese. Preston, B. (۱۹۹۸). "Why is a Wing Like a Spoon? A Pluralist Theory of Function." The Journal of Philosophy XCV(۵): ۲۱۵-۲۵۴. Prinz, J. (۲۰۰۱). Functionalism, Dualism and the Neural Correlates of Consciousness. Philosophy and the Neurosciences: A Reader. W. Bechtel, P. Mandik, J. Mundale and R. Stufflebeam. Oxford, Blackwell. Polger, T. W. (۲۰۰۴a). Natural Minds. Cambridge, MA, MIT Press. Putnam, H. (۱۹۶۰). Minds and Machines. Dimensions of Mind: A Symposium. S. Hook. New York, Collier: ۱۳۸-۱۶۴. Putnam, H. (۱۹۶۷a). The Mental Life of Some Machines. Intentionality, Minds, and Perception. H. Castañeda. Detroit, Wayne State University Press: ۱۷۷-۲۰۰. Putnam, H. (۱۹۶۷b). Psychological Predicates. Art, Philosophy, and Religion. Pittsburgh, PA, University of Pittsburgh Press. Putnam, H. (۱۹۸۸). Representation and Reality. Cambridge, MA, MIT Press. Roth, M. (۲۰۰۵). "Program Execution in Connectionist Networks." Mind and Language ۲۰(۴): ۴۴۸-۴۶۷. Rupert, R. (۲۰۰۴). "Challenges to the Hypothesis of Extended Cognition." The Journal of Philosophy CI: ۳۸۹-۴۲۸. Rupert, R. (۲۰۰۶). "Functionalism, Mental Causation, and the Problem of Metaphysically Necessary Effects." Noûs ۴۰: ۲۵۶-۲۸۳. Scheele, M. (۲۰۰۶). "Function and Use of Artefacts: Social Conditions of Function Ascription." Studies in History and Philosophy of Science ۳۷(۱): ۲۳-۳۶. Scheutz, M. (۲۰۰۱). "Causal versus Computational Complexity." Minds and Machines ۱۱: ۵۳۴-۵۶۶. Scheutz, M. (۲۰۰۴). Comments presented at the ۲۰۰۴ Pacific APA in Pasadena, CA. Schlosser, G. (۱۹۹۸). "Self-re-Production and Functionality: A Systems-Theoretical Approach to Teleological Explanation." Synthese ۱۱۶(۳): ۳۰۳-۳۵۴. Searle, J. R. (۱۹۸۰). "Minds, Brains, and Programs." The Behavioral and Brain Sciences ۳: ۴۱۷-۴۵۷. Searle, J. R. (۱۹۹۲). The Rediscovery of the Mind. Cambridge, MA, MIT Press. Sellars, W. (۱۹۵۴). "Some Reflections on Language Games." Philosophy of Science ۲۱: ۲۰۴-۲۲۸. Shagrir, O. (۱۹۹۸). "Multiple Realization, Computation and the Taxonomy of Psychological States." Synthese ۱۱۴: ۴۴۵-۴۶۱. Shagrir, O. (۲۰۰۱). "Content, Computation and Externalism." Mind ۱۱۰(۴۳۸): ۳۶۹-۴۰۰. Shagrir, O. (۲۰۰۵). The Rise and Fall of Computational Functionalism. Hilary Putnam. Y. Ben-Menahem. Cambridge, Cambridge University Press. Shagrir, O. (۲۰۰۶). "What is Computing in the Brain?" Synthese. Shapiro, L. A. (۱۹۹۴). "Behavior, ISO Functionalism, and Psychology." Studies in the History and Philosophy of Science ۲۵(۲): ۱۹۱-۲۰۹. ۴۷ Shapiro, L. A. (۲۰۰۰). "Multiple Realizations." The Journal of Philosophy XCVII(۱۲): ۶۳۵-۶۵۴. Schlosser, G. (۱۹۹۸). "Self-re-Production and Functionality: A Systems-Theoretical Approach to Teleological Explanation." Synthese ۱۱۶(۳): ۳۰۳-۳۵۴. Schroeder, T. (۲۰۰۴). "Functions from Regulation." The Monist ۸۷(۱): ۱۱۵-۱۳۵. Shoemaker, S. (۲۰۰۱). Realization and Mental Causation. Physicalism and Its Discontents. C. Gillett and B. Loewer. Cambridge, Cambridge University Press: ۷۴- ۹۸. Shoemaker, S. (۲۰۰۳a). "Realization, Micro-Realization, and Coincidence." Philosophy and Phenomenological Research LXVII(۱): ۱-۲۳. Shoemaker, S. (۲۰۰۳b). Identity, Cause and Mind, Expanded Edition. Oxford: Clarendon Press. Simon, H. A. (۱۹۹۶). The Sciences of the Artificial, Third Edition. Cambridge, MA, MIT Press. Smith, B. C. (۱۹۹۶). On the Origin of Objects. Cambridge, MA, MIT Press. Smolensky, P. (۱۹۸۸). "On the Proper Treatment of Connectionism." Behavioral and Brain Sciences ۱۱: ۱-۲۳. Sober, E. (۱۹۹۰). Putting the Function Back into Functionalism. Mind and Cognition. W. Lycan. Malden, MA, Blackwell: ۶۳-۷۰. Sober, E. (۱۹۹۹). "The Multiple Realizability Argument against Reductionism." Philosophy of Science ۶۶: ۵۴۲-۵۶۴. Stich, S. (۱۹۸۳). From Folk Psychology to Cognitive Science. Cambridge, MA, MIT Press. Tabery, J. (۲۰۰۴). "Synthesizing Activities and Interactions in the Concept of a Mechanism." Philosophy of Science ۷۱(۱): ۱-۱۵. Thagard, P. (۲۰۰۳). "Pathways to Biomedical Discovery." Philosophy of Science ۷۰(۲): ۲۳۵-۲۵۴. Turing, A. M. (۱۹۵۰). "Computing Machinery and Intelligence." Mind ۵۹: ۴۳۳-۴۶۰. Vermaas, P. E. (۲۰۰۶). "The Physical Connection: Engineering Function Ascription to Technical Artefacts and their Components." Studies in History and Philosophy of Science ۳۷(۱): ۶۲-۷۵. Vermaas, P. E. and W. Houkes (۲۰۰۶). "Technical Functions: A Drawbridge between the Intentional and Structural Natures of Technical Artefacts." Studies in History and Philosophy of Science ۳۷(۱): ۵-۱۸. von Neumann, J. (۱۹۵۱). The General and Logical Theory of Automata. Cerebral Mechanisms in Behavior. L. A. Jeffress. New York, Wiley: ۱-۴۱. von Neumann, J. (۱۹۵۸). The Computer and the Brain. New Haven, Yale University Press. Webb, J. C. (۱۹۸۰). Mechanism, Mentalism, and Metamathematics. Dordrecht, Reidel. Wilkes, K. V. (۱۹۸۲). Functionalism, Psychology, and the Philosophy of Mind. Mind, Brain, and Function: Essays in the Philosophy of Mind. J. I. Biro and R. W. Shahan. Norman, University of Oklahoma Press: ۱۴۷-۱۶۷. Wilson, M. (۱۹۸۵). "What is This Thing Called "Pain"?-The Philosophy of Science Behind the Contemporary Debate." Pacific Philosophical Quarterly ۶۶: ۲۲۷-۲۶۷. Wilson, M. (۱۹۹۳). Honorable Intensions. Naturalism: A Critical Appraisal. S. J. Wagner and R. Warner. Notre Dame, Indiana, University of Indiana Press: ۵۳-۹۴. ۴۸ Wilson, R. A. (۲۰۰۴). Boundaries of the Mind: The Individual in the Fragile Sciences. Cambridge, Cambridge University Press. Wimsatt, W. C. (۱۹۷۲). "Teleology and the Logical Structure of Function Statements." Studies in History and Philosophy of Science ۳(۱): ۱-۸۰. بازنگری کارکردگرایی، محاسبه‌گرایی و کارکردگرایی محاسباتی گوالتیرو پیچینینی (Gualtiero Piccinini) گروه فلسفه، دانشگاه میزوری (Missouri)؛ سینت لوئیس (۲۴/۱۱/۲۰۰۶) ترجمۀ یاسر پوراسماعیل

 

****

 

منبع "  مقاله "   آیا ذهن یک نرم‌افزار عصبی است؟   " برگرفته از سایت vista.ir


 

 

 

 

                       

 

 

 

 





 

 

               
  برای اطلاع از به روز شدن سايت  فکرنو  ، ابتدا نام و سپس  پست الکترونيکی  خود را وارد نماييد.      

 

 

 

 

         جستجو در سايت فکر نو

 

 

 

خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی

 

بازگشت به صفحه اصلی  

 

 

 

 

سایت فکرنو-سایت خلاقیت ،نوآوری و کارآفرینی

wwww.fekreno.org