پيش از مدرسه بايد برای کودکان فرصت هايی
فراهم شود تا از طريق بازی آزاد و استفاده از انواع گوناگون وسايل سازنده،
قوه تخيل و بيان عقايد و احساسات را در خود تقويت کنند. از آنجا که کودکان
عقب مانده ذهنی در بيان تخيلات و ارائه خلاقيت ها دچار کمبود هستند، برنامه
پيش از مدرسه بايد طوری طرح ريزی شود که بر اين جنبه بسيار تاکيد داشته
باشد.
برنامه پيش از مدرسه بايد پيرامون بازی آزاد
تدوين شود، بازی آزاد فرصتهايی برای خانه بازی، شن بازی، آب بازی، بازی با
مکعب ها، و استفاده از وسايل گوناگون هنری فراهم می کند. معلمان بايد با
گفتن داستان و واداشتن کودکان به مربوط ساختن رويدادهای روزانه، فعاليتهای
خلاقه را در آنان برانگيزند.
بايد از ريتم های سازنده برای برانگيختن قوه
تخيل استفاده شود. بعنوان نمونه می توان يک فعاليت ريتميک برای آنها اجرا
کرد و از آنها خواست تا با آن دست بزنند. بعدا" ممکن است پيشنهاد کنند که
با آن آهنگ پايشان را به زمين بکوبند، با آن بچرخند و يا سرشان را تکان
دهند. از طريق پيشنهادهای گوناگون کودکان می توانند فعاليت خلاقه ای مربوط
به آن ريتم به وجود آورند.
اين در حالی است که بعضی از تفاوت هايی که
بين کودکان در آموزشگاه پيش از مدرسه ويژه عقب مانده های ذهنی و مهدکودک
های عادی توسط معلمان مشاهده شده از اين قرار است که دامنه تخيلات اين
کودکان به پيشامدهای روزانه ای که در خانه يا مدرسه اتفاق می افتد محدود می
شود. در فعاليت های تخيلی و بيانی و يا خلاقه آنها اصالت و ابتکار کمتری
وجود دارد. هر گاه مشاهده شود که در طرح های مربوط به پيشبرد خلاقيت و تخيل
پاره ای از فعاليت های خانه يا مدرسه بيش از حد تکرار شده است، معلمان بايد
سعی کنند فعاليت های تازه ای را در آنها برانگيزند و ابتکار را در سطح اين
کودکان تشويق کنند. اين به آن معنی است که کودک عقب مانده ذهنی از کودک
عادی هم سالش در مهدکودک به راهنمايی بزرگ تر ها بيشتر نياز دارد. بعنوان
مثال، در مورد کودکی که بدون هدف يک قطار اسباب بازی را هل می دهد می توان
با افزودن وسايل و دادن پيشنهادهايی به او، تجربه های بيشتری در باره يک
راه، يک پل و غيره برايش فراهم ساخت.
کودکان عقب مانده به آزمايش کردن اشيای تازه
تمايل کمی دارند. آنها فرصت های تازه را نمی آزمايند، بلکه نياز دارند که
معلم از طريق افزودن وسايل که در آزمايش کردن و کشف موقعيت های تازه کمک می
کند، سئوالاتی را مطرح سازد و توصيه هايی را ارائه دهد. اين طور به نظر مي
رسد که کودکان عقب مانده ذهنی غالبا" از فعاليت های کودک ديگر تقليد می
کنند، بعنوان مثال آموزگاری در ساعت سرود پرسيد،" چه سرودی را بخوانيم؟ " و
کودکی پاسخ داد، " راسو می جهد )". در اين موقع همه کودکان همين تقاضا را
تکرار کردند.
به نظر نمی رسد اين کودکان خلاقيت های تصادفی
مانند ترکيب کردن رنگها را بشناسند و يا نسبت به آن شور و شوقی نشان دهند.
احتمالا" دليلش اين است که آنها چندان به آزمايش و کشف نمی پردازند و در
نتيجه متوجه اشتباهات و انحرافات نمی شوند. در اين رويدادهای تصادفی در
واقع اشتياق معلم است که موجب برانگيختن آنان برای رسيدن به تجربيات تازه
می شود. اين کودکان گرايشی به اجرای طرح ها تا مرحله اتمام آنها ندارند.
بسياری از فعاليت های آنها کوتاه مدت است، بويژه وقتی که معلم صحنه را ترک
می کند. بسيار مهم است که وقتی معلم فعاليتی را آغاز می کند، هر چند گاه به
مدت کوتاهی بيرون برود، و سپس بازگردد، از اين راه ضمن آنکه طرح کامل می
شود، استقلال در عمل نيز برای آنان محسوس خواهد شد.
آموزگار بايد از طريق گردش با کودکان در
بيرون شهر و با معرفی فعاليتهای گوناگون در مدرسه اقدام به گسترش دامنه
علاقه مندی های کودکان کنند.