لوح فشرده  مجموعه  مقالات  سایت فکرنو  هدیه ای مناسب از طرف شما  برای مدیران اساتید دانشگاه ، کارشناسان ، دانشجویان ،  معلمان،  دانش آموزان  ، کارمندان ، خانم های خانه دار  و بسیاری دیگر از علاقمندان                                                           برای خرید لوح فشرده سایت فکرنو  به بخش فروش نرم افزار مراجعه فرمایید.                                          با تشکر   گروه علمی سایت فکرنو   

   

 

کارآفرينی  به عنوان سبک زندگی

سایت فکرنو ،سایت خلاقیت ،نوآوری و کارآفرینی

   
   

www.Fekreno.org

 

 

 

 

 

خوشبختانه  چند سالی  است  که تب کارآفرينی  همچون تب  واقعی  که علامت دفاع  و واکنش  طبيعی  نسبت  به ورود  يک ميکروب خارجی  است  به عنوان  علامت دفاع  و درمان بيکاری  و اشتغال زايی  در چهره دولتمردان  و دلسوزان  نظام  جمهوری  اسلامی  به خوبی و وضوح مشهود  است . اگرچه فرصت طلبان  و رانت خواران  اقتصادی  نيز خود  را با تب  مصنوعی  به اين چهره نمايان  ساخته اند و سيلی  های  زيادی  به تب داران  واقعی  نظام  و کارآفرينان اقتصادی  و اجتماعی  جامعه زده اند ، اما در مجموع  طرح موضوع  کارآفرينی  در دولت  و مجلس  امری  مبارک  و خير است .

در چنين  شرايطی  چنانچه صاحبنظران کارآفرينی  کشور احساس  مسئوليت  نکنند  و با يک همت گروهی  ، جايگاه ، رسالت  و مفهوم  حقيقی کارآفرينی  را تبيين  و معرفی ننمايند و از آن حفاظت  و صيانت  نکنند  ممکن است  همچون بسياری  از امور ضروری  و مفيد ديگر  به انحراف ، باد فراموشی  و نهايتا  به نابودی  کشيده شود.

کارآفرينی  اگرچه يک  شغل نيست  و ترويج فرهنگ آن در جامعه  ، ابتدا  موجب افزايش  بيکاری  می  شود ، اما موتور توسعه است  و بيکاری  های  پنهان  را نه تنها آشکار  و درمان می  کند ،بلکه باعث  پيشگيری  از آن نيز می  شود .در اينجا اين  سوال مطرح می  گردد  که اگر کارآفرينی يک  شغل نيست  و نتيجه کار او نيز ممکن  است بيکاری  را افزايش  دهد ، پس  کارآفرينی  چيست و کارآفرين کيست ؟ چرا آنها را موتور توسعه  اقتصادی  ناميده اند ؟ آيا کارآفرينی  انواع مختلفی  دارد؟ آيا ويژگي های روان شناختی  و جمعيت  شناختی  کارآفرينان  اقتصادی ،  سياسی ،اجتماعی  با هم  تفاوت دارند؟ و.....

مفهوم کارآفرينی

واژه کارآفرينی  در زبان فارسی  واژه ای  است  نو که معنای  لغوی آن ، شنونده يا خواننده ناآشنا به مفهوم اصلی آن را ، که  ترجمه  انگليسی  Entrepreneurship  است  به اشتباه می اندازد. اين واژه اغلب  در اذهان ، مفهوم اشتغالزايی  و ارتباط  مستقيم  و ذاتی  با کار (آن هم از نوع  فيزيکی آن ) را تداعی  می کند،  در حالی  که کارآفرينی  به معنی  حقيقی  خود  تعاريف مختلف و متنوعی  دارد. به طورکلی می توان گفت  که اساس و جوهره  اغلب تعاريف  ارائه  شده در فرهنگ  غرب به مفهوم  " فرآيند خلق ثروت"  يا "تخريب  خلاق"  می  باشد  که طبيعتا  چنان فرآيند  و چنين تخريبی  توام و همراه  با ريسک  است .

متاسفانه عده ای  در کشور ، کارآفرينی  را به عنوان  يک شغل معرفی  می کنند و آنها را در کنار  کارگر ، مدير، مهندس ،پزشک ،خلبان ،وکيل ،جوشکار و.... قرار می  دهند و عده ای  ديگر آن را شغل آفرينی  می دانند، عده ای  ديگر کارآفرين را کسی می دانند  که فقط  بتواند  کارگاه  يا کارخانه  يا شرکتی  را تاسيس  ،راه اندازی  و مديريت نمايد و ريسک آن را متقبل شود. عده ای ديگر فقط  فقط  صاحبان کسب و کارهای کوچک  و نوآور را  کارآفرين  می دانند  و عده ای  شالوده کار را  در عصر فرا صنعتی  " کارآفرينی "  و در عصر  صنعت  " استخدام "  معرفی می کنند،عده ای  ديگر کارآفرينی را  مترادف  با شغل آزاد  و کارآفرين  را به معنی  کارفرما  و سرمايه دار  تلقی می کنند .علاوه بر برداشت های  غلط  فوق  که در ايران رايج  شده است  در جهان نيز وجه مشترک  و  بستر تمام تعاريف ، تفاسير  و ابعاد مختلف کارآفرينی  منحصر به کار و اقتصاد  می  شود، به عبارت ديگر تاکنون کارآفرينی، در جهان فقط  در حوزه  کسب و کار و آن هم  در بعد اقتصادی  مطرح بوده است  و آنجايی هم  که از کارآفرينی  اجتماعی  ، سياسی  و يا فرهنگی  صحبت شده است  عمدتا  به معنی  کشف ،جذب و بهره برداری  از فرصت  های  سياسی  ،فرهنگی و اجتماعی درآمدزا و سودآور بوده است  نه صرف کارآفرينی اجتماعی ، سياسی و يا فرهنگی.

به عبارت ديگر  وقتی در غرب صحبت از کارآفرينی  اجتماعی می شود عمدتا منظور اين است  که از طريق کسب و کار، درآمدی برای امور اجتماعی و عام المنفعه حاصل نمايند و يا ساختار اجتماعی ، سياسی يا فرهنگی کشورشان را برای  تسهيل و حمايت از کارآفرينی اقتصادی تغيير ، اصلاح يا تکميل نمايند.

در فرهنگ غرب وقتی  صحبت از کارآفرينی  فرهنگی  می شود، منظور اين است  که کسب و کار تازه ای  در عرصه  فرهنگ  ايجاد کنند  و يا برای افزايش  فروش  محصولات  فرهنگی  استراتژی  کارآفرينانه  را به کار گيرند و ....  به هر حال  در آن فرهنگ ، هدف از کارآفرينی  فرهنگی  و اجتماعی  و سياسی ، تخريب خلاق  در اصالت ،رسالت ،روش  ها ،مولفه ها  و ساختار فرهنگ ، اجتماع  يا سياست  نيست  و تقريبا هر آنچه که به اين نام مطرح می  شود  نهايتا به منظور  تقويت کارآفرينی  اقتصادی  است . برای  روشن تر  شدن موضوع  لازم است بدانيم  که ادبيات کارآفرينی  نشان می دهد  کارآفرينی تاکنون  از  طريق مدل استقرايی تعريف و تبيين گرديده است ؛ يعنی  همانطور که در شکل زير ديده می شود  ابتدا شاخص  ها و ويژگی  های  شخصيتی  و رفتاری  افراد موفق  در کسب و کار  مورد شناسايی  قرار گرفته  و سپس بر اساس آن مولفه ها،  ابعاد، مفاهيم ، فرضيه ها  و مدل هايی را  برای کارآفرينی  طراحی  و ارائه نموده اند.بدين ترتيب  و با اين رويکرد  يا روش  که مدل استقرايی  ناميده می شود  کارآفرينی فقط  در بعد اقتصادی  تعريف و تبيين  شده است  و لذا فقط  رفتار کارآفرينانی  مورد بررسی  و شناخت  قرار  گرفته است  که در حوزه کسب و کار فعال بوده اند.

اما از آنجايی که حوزه  فعاليت های  کارآفرينانه  محدود به امور کسب و کار نمانده  و به مرور اين قلمرو  گسترش  يافته ،وقت آن  رسيده است که از روش  قياسی  به موضوع کارآفرينی  نگاه  شود  يعنی  ابتدا گمانه زنی ، نظريه پردازی  ،مدل سازی  و فرضيه پردازی  شود  و سپس  مفاهيم  و ابعاد و مولفه های  کارآفرينی  شناسايی  و تبيين گردد تا نهايتا به رفتار کارآفرينانه  برسيم  که تنها به حوزه کسب و کار  محدود نمی  باشد  و می توانيد  رفتار کارآفرينانه  را در حوزه  سياسی ،فرهنگی ،اجتماعی نيز به معنی حقيقی  و محض آن  يعنی  بدون زمينه  و فعاليت هاي اقتصادی  و جدا از فرصت های درآمدزا شناسايی و تعريف  نماييد. به عنوان مثال کارآفرينی  فرهنگی با اين رويکرد  يعنی  خلاقيت و نوآوری يا تخريب خلاق  در فرهنگ جامعه  نه در محصولات فرهنگی  يا به عبارت  ديگر ايجاد چيزی  ارزشمند  در فرهنگ جامعه و کارآفرينی  اجتماعی  يعنی  تخريب خلاق در سازو کارها،  قوانين ،عرف و عادات  و رسوم  يا مناسبات  و روابط  اجتماعی و.......  بدين ترتيب  رفتار کارآفرينان فرهنگی ،سياسی ، اجتماعی و اقتصادی  به طور جداگانه  شناسايی ،تعريف  و با يکديگر تطبيق داده خواهند شد.

بر اساس رويکرد قياسی ، تعريف کارآفرينی  عبارت است از  ارزش  کارآفرينی  و کارآفرين کسی است که  بتواند ارزشی را در جامعه خلق نمايد؛ چه ارزش  مادی ، چه ارزش  معنوی ، سياسی  ، فرهنگی  يا اجتماعی ، بنابراين کارآفرينان اجتماعی  کسانی هستند که  در صدد شناسايی و رفع  نيازهای جامعه اند و در اين راه  از اعتبار اجتماعی خود مايه می گذارند و برای  رسيدن به هدف  و ماموريت خود دست به ايثار و از خود گذشتگی می زنند ، همچنان که  کارآفرينان  سياسی  در صدد شناسايی  نيازها  و خلاء های  سياسی جامعه هستند  و می کوشند تا موانع  سياسی موجود  را  جهت رشد  و توسعه  جامعه  و استقرار عدالت  و دموکراسی  شناسايی و از  سر راه  بردارند،البته از طريقی نو  و کارآفرينانه  و بالاخره  کارآفرينان فرهنگی افرادی  هستند  که ارزش های  فرهنگی را در جامعه  خلق ،  کشف  و يا  احيا می نمايند. در هر صورت هر يک  از کارآفرينان اجتماعی ، سياسی و فرهنگی همچون کارآفرينان اقتصادی  دائما در جست و جوی  نيازها  و فرصت ها هستند تا از طريق خلاقيت ،ريسک پذيری  و رهبری ، ارزشی را در جامعه  ايجاد و خلاء  يا نقصی  را دفع  و اصلاح نمايند .بنابراين می توان گفت : کارآفرينی  يک  شغل نيست  که فقط در بعد اقتصادی  و آن هم در حوزه کسب و کار  مطرح باشد  بلکه فراتر از آن  يعنی  يک سبک زندگی يا  يک فرهنگ  است  که همواره همراه کارآفرين  است  و بر تمام  شئونات  زندگی  او تاثير می گذارد؛ از جهان بينی  و ايدئولوژی  و انتخاب  دين  وی  گرفته  تا انتخاب همسر ، شغل و حرفه و روش  انجام کارهايش . لذا کسی که دارای  ويژگی های کارآفرينانه  است الزاما  نبايد وارد حوزه  کسب و کار  و بعد اقتصادی کارآفرينی شود .همانطور که افراد زيادی  در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی  و سياسی  فعاليت می کنند  و دارای ويژگی های کارآفرينانه  است  الزاما نبايد وارد حوزه کسب و کار  و بعد اقتصادی  کارآفرينی  شود.همانطور که افراد  زيادی  در حوزه های  فرهنگی  ، اجتماعی  و سياسی  فعاليت  می  کنند و دارای ويژگی های کارآفرينانه  هستند ولی  صاحب کسب و کاری  نيستند و يا بر عکس  افراد زيادی  هستند  که در موقعيت های کارآفرينانه قرار دارند  يعنی  صاحب کسب و کاری  هستند  اما رفتار کارآفرينانه  ندارند. لذا يک خانم خانه دار ،  يک محصل ،  يک نويسنده ، يک خبرنگار ،  يک استاد دانشگاه ، يک سياستمدار ، يک کارخانه دار ، يک روحانی ، يک تاجر  يا يک  کارگر  می  تواند  رفتار کارآفرينانه داشته باشد  يا نداشته باشد. بطور کلی  می توان گفت  کارآفرينان به  سبک خاصی  زندگی می کنند، با عينک خاصی  به جهان نگاه می کنند  و به روش خاصی با مسائل و مشکلات  و پديده ها  برخورد می کنند .آنها  يک زندگی  کارآفرينانه  دارند که ممکن است  در اين زندگی  کسب و کار  کارآفرينانه ای  داشته باشند يا نداشته باشند.مشخصات  چنين زندگی  ذيلا توضيح  داده می شود.

زندگی  کارآفرينانه

زندگی کارآفرينانه  زندگی  است که جستجوگری ،تکاپو و تلاش  مستمر و بی  وقفه برای  رسيدن به کمال ،اساس آن است . زندگی ای  که بايد  دائما  در جستجوی  ميان برها  باشی و خلاقيت  جوهره آن  است . زندگی ای که هيچ گاه  به وضع  موجود اکتفاء نمی  شود  و در حاليکه بايد  با يک چشم  به آينده بنگری  با  چشم ديگرت  بايد به دنبال  شکار  ايده ها  و فرصت ها از گذشته و حال باشی .زندگی که در آن  شوق و صراحت  و نشاط و صداقت  و مثبت انديشی  آذوقه راه و سفر است . سفری  سخت  و خطرناک  و مهيج  و پايان ناپذير .زندگی که در آن  ارزش  فرصت ها  بسيار بيشتر  از ارزش  طلاست . زندگی  که در آن  امروزت با فردايت يکسان  نيست  و هر لحظه بايد تصميمی  جدی و سرنوشت  ساز  بگيری . زندگی  که بی  توجهی  به شرايط محيطی  هر لحظه نقاط قوتت  را  تبديل  به نقاط  ضعف می کند.زندگی ای  که در آن شکست  مفهومی ديگر دارد و گاهی بايد عمدا  راه  اشتباه را طی کنی  تا به جواب درست برسی  .زندگی که ارزش  ها و قوائد آنرا  همواره بايد  زير ذره بين قرار دهی  و از نو ارزيابی  و ارزش  گذاری  کنی .زندگی که اغلب  توام با حيرت  و ابهام است  و گاهی  با وجود    آنکه  هدف داری  تا رسيدن به آن ،از آن بی خبری .زندگی که در آن تا آنجا بايد احساساتی  شوی  که منطقت اجازه می دهد .در اين زندگی بايد پازلی  را حل کنی  که تصوير  نهايی آن را نديده ای ، با اين وجود اميدوار هستی  و ندايی از درون  همواره تو را به  سمت  چشم انداز هدايت می کند .زندگی که در آن  عشق رسيدن  به مقصد خواب را  از چشمانت می گيرد و برای موفقيت حتما بايد  اول طعم  شکست  را بچشی .زندگی که  اگر برای آينده ات  برنامه ای  نداشته باشی  ديگران برايت برنامه ريزی  می کنند. زندگی ای که برای پول درآوردن  اول بايد  از پول چشم پوشی کنی  تا بتوانی نانی به کف آری  و به غفلت نخوری . زندگی  که در آن موفقيت  بذر شکست  را با خود نمی پاشد، بلکه برعکس  شکست ها بذر  موفقيت با خود می  پاشند، زندگی  که در آن اساسا  شکست به معنی  واقعه ای است  که هنوز فوائد آن  تبديل به سود  نشده است  و معيارهای  موفقيت  با معيارهای  رايج  سنجيده نمی  شود . زندگی که در آن شوخی  و مزاح  و بازی  گاهی  جدی تر از  جدی است  و امور بسيار جدی  گاهی  شوخی تر از  شوخی  می شوند. زندگی که در آن بيشتر فکر می کنی  که چطور فکر کنی  تا به اينکه به چيزی  فکر کنی ، يک سوال خوب و به جا بهتر از هزارها پاسخ  خوب و به جا ارزش  دارد و بيشتر از آنکه  به موضوع  فکر کنی  به انتخاب موضوع  و تعريف صحيح  آن فکر می کنی .زندگی که در آن  با وجود اينکه  می دانی  رسيدن  به کمال  به کوشش نيست  به جوشش  است ولی تا می توانی  می کوشی و در اين راه  دو درصد  گفته ، برايت  چو نيم  کردار ارزش  ندارد.

بلکه کارآفرينی يک سبک زندگی است ،زندگی که در آن  خواستن چيزی ، هنگامی خواستن بحساب می آيد  که آن را بخواهی  و برای  آن اقدامی بکنی و توانستن هنگامی  اتفاق  می افتد  که نمی توانم  را فراموش  کرده باشی .زندگی که در آن  بجز انديشه  هيچ چيز کاملا  در اختيار تو نيست  و برای  مسلمان ماندن  بايد هر لحظه  ايمانت را تازه گردانی .زندگی  که برای  بقا، در کسب و کار  بايد حرف نويی برای گفتن داشته باشی  و بدون خلاقيت محکوم  به فنا خواهی  بود .ضمن اينکه  همواره نگران اين هستی  که مبادا  اختراع هايت  وسيله ای  تکامل يافته  برای  رسيدن  به هدفی  تکامل  نيافته باشد.زندگی که در آن  چيز تازه ای  بدست نمی آيد مگر اينکه تازه ای  برايت کهنه  شود.

در اين زندگی  تصور و خيال برتر از دانش است، زندگی که در آن خلاقيت  به معنويت می انجامد و معنویت به خلاقیت . زندگی که در آن  خودشناسی  يعنی خداشناسی  و خودشناسی  يعنی آگاهی  از کارکرد سيستم  فراشناختی  ذهن  و کنترل آن ،در اين زندگی  است  که افراد به فرا آگاهی  می  رسند و بادقت در فهم خود  و رسيدن به خويشتن  خويش يک ساعت  تفکرشان  بهتر از  سال ها  عبادت می شود.زندگی که در آن  سازمان ها پاسخ های درست به سوال های  غلط نمی دهند  و هر کارمند و مديری ياد می گيرد  که چطور ياد بگيرد  و چطور فراموش  کند، در اين زندگی  سازمان ها می دانند که فراتر از کارکنانشان  نمی توانند  بروند  و به خوبی  ياد گرفته اند  تا زمانی  که به روش های  قبلی تفکر می کنند نمی توانند بروند و به خوبی  يادگرفته اند  تا زمانی  که به روش های  قبلی  تفکر می کنند  نمی توانند  سبک  مديريت و  سازمان خود را توسعه  و بهبود بخشند،آنها می دانند  که مسائل امروزشان  با راه حل های  ديروز  حل نمی شود  و حل مسائل امروز با راه حل های  روز  نيز  برايشان  کارساز نيست  چون آنها بايد مسائل  آتی خود را  با راه حل های  آتی  اما امروز حل کنند.

 زندگی کارآفرينانه يعنی زندگی که تنها  از سمت چپ مغز استفاده نمی شود ،بلکه سمت راست مغز  بطور مستمر و فعال  مورد استفاده قرار می گيرد و سبک های  مختلف  تفکر  بطور  آگاهانه  انتخاب و در حل مسائل بکار می رود .زندگی ای  که در آن عقل  به اندازه ای  رشد می  يابد  که دست خود را به عاقلتر از  خود می دهد  و بعضی اوقات  دستش  را به دل می دهد  و می گويد  از اين جا به بعد  کار من نيست .زندگی ای  که در آن  کل نگری  و جزءنگری ،محافظه کاری  و ريسک پذيری ، واقعيت ها و آرمان ها ،نظم و نوآوری  و بسياری  از اين  قبيل  اضداد  با هم جمع  می  شوند  و کارآفرين  کامل  جمع اضداد  ناميده می  شود.در اين زندگی  سازمان ها  بر اساس  شايسته سالاری  کارکنان خود را انتخاب می کنند  و از  بوروکراسی اداری ،  مقررات خشک  و کنترل  سخت گير  و جزءنگر  و همچنين  روابط رسمی  و از بالا به پايين  و انحصار اطلاعات  پرهيز می شود ، ضمن اينکه  شکست های  باور کارکنان  و مديران  مورد شناسايی و تشويق قرار می گيرد. در اين زندگی  شناخت  و توسعه قالب  های  ذهنی  اهميت خاصی دارد  و خردمند  به کسی گفته می  شود  که انديشه  خود را به اصرار  صحيح  نداند  و به آنچه  که نفسش (قالب های  ذهنی اش  ) برای  او می آرايد  اطمينان  نکند، در اين زندگی به اشخاص گفته می شود که دارای اعتماد به نفس بالايی هستند که بتوانند:

-با ديگران کار کنند،

-حداقل برخی از کارها را بهتر از ديگران انجام دهند،

خود را با موقعيت های تازه و افراد جديد انطباق دهند،

-در کارهايی که ابتدا دشوار به نظر می رسد ، مهارت  پيدا کنند ،

-در شرايطی که اطلاعات کافی وجود ندارد تصميم گيری کنند،

--به ديگران  کمک  کنند و از آنها  حمايت نمايند،

-اگر فعاليت های گذشته شان مطابق انتظارشان نباشد آنها به طور موثری اصلاح کنند.

با اين اوصاف است که کارآفرينان  می گويند خداوند جسم انسان را حکيمانه  طراحی کرده است ، طوری که نه بتواند به خود   تيپا  بزند و نه  دست تاييد  به پشت  خود بزند، بله زندگی کارآفرينانه  زندگی ای  است  که کانون  توجه  افراد  بيشتر به سمت فرصت ها هدايت می شود  تا تهديد ها و با مهارت های  خاصی  تهديدها به فرصت تبديل می  شوند  و افراد به خوبی  می دانند  که فرصت ها دير  به دست می آيند  و زود از دست می  روند .در اين زندگی همه کارها  به نحو احسن انجام می شود  حتی  اگر آن کار  ساختن  سنگ  لحد باشد  و سازمان ها حقيقتا  مشتريان خود را دوست دارند  و در ارضای  نيازهای  آنها  اکتفا به اظهارات آنها  نمی کنند  بلکه در جستجو  و کشف نيازهای پنهان  مشتريان خود هستند ، نيازهايی که مشتريان دارند ولی  از آن بی  خبرند.

زندگی  کارآفرينانه  به معنی  زندگی است که در آن ديدن  يعنی  تجربه  تفسير  نشده واقعيت  و افراد می  دانند  که گاهی چشم ها  به دارنده خود دروغ می گويند  و خرد خيانت نمی  کند  کسی  را که از او پند و اندرز  بخواهد ، به عبارت ديگر  افراد مراقب  هستند  تا فقط  چيزهايی را نبينند  که دلشان می خواهد ببينند  يا آمادگی  ديدن آن را دارند ،بلکه با چشمان خود  بدون تعبير و تفسير ببينند.

در اين زندگی  مغز مزرعه آخرت است  و دروغگو دشمن خدا ،  ضمير ناخودآگاه  منبع باارزشی  است که ارتباط  با آن و استفاده  از اطلاعات نهفته  در آن  يک مهارت  محسوب می شود ،البته  مهارتی  قابل آموزش . در اين زندگی  افراد می  دانند  که نمی توانند  باد را کنترل  کنند  اما می توانند  بادبادنشان  را  تنظيم  کنند  و با  پوست و  گوشت و استخوان  معنی  اين جمله  را درک کرده اند  که در بند آنی  که در پی آنی .

کارآفرينان در اين زندگی  گاهی  تقليد را بدتر از اشتباه  می دانند و برعکس  ديگران اگر  به حد کافی  به مشکل نزديک  شوند  خود را قسمتی  از مشکل نمی بينند،چون با ذهنی  آگاه  مسائل و مشکلات را شناسايی  و تعريف کرده اند.

در زندگی  کارآفرينانه  حتما حق با اکثريت نيست و وقتی همه بر ضد شما هستند  شما يا کاملا برحق  هستيد  يا کاملا در اشتباه . در اين زندگی معيار موفقيت در کسب و کار  با معيارهای  رايج  تفاوت دارد  يعنی اگر پولی  از کارتان بدست نياوريد  تا زمانی  که  کاری را انجام می دهيد  که آن را دوست  داريد  يک موفق حقيقی محسوب می  شويد  و گاهی  در اين زندگی  می توانيد  بدون سخت کارکردن ، شرافتمندانه  پولدار شويد.در اين زندگی  انسان برای  موفقيت  آفريده شده است  و اشتباهات و شکست ها  موفقيت هايی برای آموختن  محسوب می شوند و موفقيت  به عنوان يک سفر  تلقی می گردد نه يک مقصد.

بله در زندگی  کارآفرينانه ، حقيقت از اشتباه بهتر کشف می  شود  تا از  سردرگمی  و اغتشاش  و 75 درصد موفقيت  در چنين زندگی ای " به موقع حاضر  شدن است " . در چنين  زندگی ای  انسان  تا خود را شکست خورده نپندارد شکست نمی خورد  و شکست ها بهای پيروزی ها  محسوب می شوند.

در اين زندگی همواره بايد در  تلاش برای تشخيص و تفکيک واقعيت ها  از واقعيت نماها  بود و جايی که مدارا درشتی  باشد ،درشتی  بايد کرد  و جايی که عقل  به کار نايد ديوانگی . در زندگی  کارآفرينانه کسی از ريسک های  معقول  و متوسط نمی ترسد  چون همه برای بارش  باران  دعا   کرده اند لذا  از رعد و برق  يکه نمی خورند ، آنها فقط وقتی  جهت و مسيری  موجود باشد  حرکت نمی کنند  بلکه خيلی  اوقات  صرفا حرکت می کنند  تا يک جهت  و مسيری  را توليد کنند .آنها می گويند : تو پای در راه بنه  هيچ مگوی  خود راه گويدت  چون بايد رفت . در اين زندگی توليد  راه های جديد  از انتخاب راه های موجود  مهمتر است  و علاوه بر درست  بودن  موضوعات ، به پرمايه گی  آنها نيز توجه می  شود  لذا  فقط  به قسمت های "آه "  " به  موضوعات  توجه نمی  شود  بلکه  قسمت " وه "  آنها نيز  اهميت خاصی  دارد.

در زندگی کارآفرينانه هيچ کس  به هيچ چيز  بسنده نمی  کند و کسی  را پيدا نمی کنی که بجويد و بلاخره نيابد، اما به يافته ها نيز اکتفاء نمی  شود .در چنين  زندگی  ترتيب  امور  مهم  نيست   بلکه نتيجه کار اهميت دارد و طبقه بندی ، علامت گذاری و  تعاريف  پديده ها  ثبات و اهميت چندانی  ندارد يا به عبارت ديگر برای  پديده ها  يک جامه برای هميشه  دوخته نمی  شود ، بلکه با تفکر خلاق  مرتب جامه انها  دريده می  شود. در اين زندگی  همه افراد  فرآِيند خلاقيت را طی  کرده اند و به خوبی  می  دانند که چه وقت  و چطور از ضمير  ناخودآگاه خود استفاده کنند .آنها می دانند که ضمير ناخودآگاه ،حقايق ،داده ها  آثار و نشانه های  زيادی  را  از محيط دريافت می کند  که ضمير آگاه به دليل  قالبهای  ذهنی  به انها  بی  توجه  است  و از اين منبع  به نحو  احسن استفاده می کنند ، در اين زندگی  هيچ چيز  مثل "  هيچ چيز " سودمندترين و  دردسترسترين منبع  برای خلاقيت نيست  و افراد به خوبی  می دانند  که خيلی  چيز ها  قبل از  اينکه خواصشان  شناخته شود ،چيزهای  بی ارزشی  بوده اند  و لذا از چيزهايی که در حال حاضر  بی ارزش   تلقی  می شوند  بی تفاوت و به راحتی  نمی گذرند و لذا قادرند  چيزهای  با ارزشی  از هيچ  ايجاد کنند ( منظور  چيزهايی است  که مردم ديگر آنها را هيچ می شمارند.)

در زندگی کارآفرينانه افراد به خوبی  معنی  جمله زير و آثار آن را درک  می کنند و لذا راه فرار  از آن را ياد گرفته اند ، "  شما  آن چيزی که فکر می کنيد نيستيد  بلکه شما چيزی  هستيد   که فکر می کنيد  ديگران راجع به  شما  چنين فکر می کنند ".

در اين زندگی  خوش  بينی  و تفکر مثبت  بيشتر از  سبک های  ديگر زندگی  جريان دارد  و همين امر باعث می  شود  که هر مشکلی  را يک فرصت  ببينيد ، کارها به تعويق  نيافتد ، افراد طفره نروند، هيچ کس  در جستجوی  اشتباهات ديگران نباشد  و از شکايت کردن و غرولند  و ناله خبری  نباشد . در اين زندگی  کمتر ريشخند کردن ، طعنه زدن  و چوبکاری کردن  را می بينيد  و از بی  انصافی ، خودخواهی  و احساس  زرنگی  کردن  ديگران بيشتر درامانيد.

يکی  از نشانه های  بارز  اين  زندگی  نشاط  است  که موجب از بين رفتن  افسردگی  و بدبينی  و غم و ترس  می  شود .در اين زندگی  بخاطر  تفکر مثبت  از  بدزبانی ،تهمت  و بی  حرمتی  به مقدسات  افراد  پرهيز می  شود  و از عصبانيت و کينه توزی  و به دنبال آزار رساندن و انتقام گرفتن  خبری  نيست .افراد مشغول  ريز بينی  و نکوهش  و قضاوت ديگران نيستند.

در سبک های  زندگی  ديگر ، افراد چيزهايی را می  بينند  و می گويند "چرا؟"  اما در زندگی  کارآفرينانه  افراد  ياد می  گيرند  که چيزهايی که هرگز  وجود نداشته است  ببينند  و  بگويند  " چرا نه "،در زندگی کارآفرينانه بيشتر  از  تفکر  واگرا   استفاده می کنيد  تا همگرا  و بايد چراهای  دوران کودکی  را دوباره آغاز کنيد  اما نه در مورد چيزهای  ناشناخته  بلکه در امور بديهی  و دانسته های  دوران بزرگی  چون به قول وايتهد ؛ به عهده گرفتن تجزيه و اتحليل امور  عادی ، واضح و بديهی  احتياج به ذهنی  غير عادی  دارد و به قول کاسپر ، کشف ناشناخته ها ،عملی جسورانه  است  اما از آن  جسورانه تر  زير سوال بردن ناشناخته ها است . در اين زندگی  مغز انسان  به مثابه يک سيستم انبارداری  که همواره اولين خروجی  از آن ،  اولين ورودی  به آن است  که کار نمی کند  بلکه خروجی آن  قابل تغيير و کنترل است  در اين زندگی اولين نگاه  به موضوعات و پديده ها  به معنی  درست ترين  نگاه و  بهترين  موضع نيست  بلکه  هر نفس  نو می شود  دنيا  و ما  و همچنين  دم  به دم در تو  در خزان است  و بهار در  اوج اين زندگی  مصداق واقعی  بيت  زير خواهی  شد :

سبزه گردی ،تازه گردی  در نويی

گر تو خاک اسب  جبريلی  شوی

در اين زندگی  بازی  و بازی گوشی  فقط  اختصاص  به بچه ها  ندارد و خيال پردازی  به معنی  وقت  تلف کردن  يا تنبلی  و ديوانگی  نيست  و همچنان که جدی  بودن  يک ارزش  است ، شوخی  و تفريح و مزاح هم باارزش  است . بله در زندگی  کارآفرينانه  هر مشکلی با پول و تفکر علمی  حل نمی شود  و همچنان که عقل و منطق  و عملگرايی و عدد و رقم و محاسبه  خوب است ، احساس  و هيجان  و بصيرت و کشف و شهود  هم لازم   است ، چون می دانی که :

نو ز کجا  می  رسد  کهنه  کجا  می  رود

گرنه ورای نظر عالم بی منتهاست

در اين زندگی  خلاقیت شرط  انسانیت است  و هر زمان از غيب  نو   نو می  رسد  و از جهان  تن  برون  شو می  رسد . در اين زندگی ندايی  به تو می گويد :

تازگی و جنبش طوبيست  اين

همچون  جنبش های خلاقی  است اين       

در زندگی کارآفرينانه  سازمانها در جستجوی  افراد  خيلی  باهوش  نيستند  آنها می دانند  که هوش  زياد  لزوما  خلاقيت  بالا به همراه  نمی آورد،  بازار يابی  اين گونه  سازمان ها  بازار يابی واکنشی نيست  که در صدد  رفع  نيازهای  اظهار شده  مشتريان باشد  به عبارت ديگر  آنها شرکت های  بازار محور نيستند  بلکه  شرکت های  بازار  ساز  هستند  که از طريق  بازار يآبی  خلاق در صدد  شناسايی  و رفع نيازهای واقعی  و پنهان  مشتريان هستند . در اين زندگی  افراد فرآيند امکان  سنجی  ايده هايشان دچار وسوسه  اقتصادی نمی شوند و قبل از اينکه مسائل فنی و امور مربوط به بازار  طرح هايشان را بررسی کنند مسائل مالی و اقتصادی را مطرح  نمی کنند  آنها اگر پنج ساعت برای قطع درختی وقت داشته باشند 5/4  ساعت آن را صرف تيز کردن تبرشان  می کنند.

در زندگی کارآفرينانه اموری که افراد  درباره آنها تعصب بخرج می دهند امور نيستند که بدون چون و چرا پذيرفته باشند و بخاطر حرف مردم  بيهوده زنجير به گردن خود نمی اندازند:

از برای آنکه  گويندت زهی

بسته ای بر گردن  جانت زهی 

در  اين زندگی مردم يک عمر  بدبختی نمی کشند تا به ديگران  ثابت کنند خوشبختند. در زندگی کارآفرينانه  ريسک معقول  و حساب  شده  جايگاه خاصی  دارد  و افراد می دانند  که از يک دوره بزرگ با دو پرش  کوتاه نیم توانند  بگذرند  و بازرگان ترسو  از  سود بی  نصيب است .در زندگی  کارآفرينانه  افراد کارهايی را که ضرر ندارد انجام می دهند  چون ممکن است  سود داشته  باشد و کارهايی را که سودی  ندارند  انجام نمی دهند  چون ممکن است ضرر داشته باشد  اما کارهايی که نه ضرر دارد  و نه سود  و يا هم ضرر دارد  و هم سود  در مورد آنها  بررسی ، دقت ،مشورت  و آزمايش  می کنند. در اين زندگی  افراد بيشتر از آنکه  به قدرت (کنترل و تسلط بر ديگران ) داشته باشند  نياز به موفقيت دارند  و لذا می کوشند  کارهايشان  را به بهترين  وجه  انجام دهند، در اين راه به  استاندارد ها و انتظارات  و رضايت ديگران  اکتفاء نمی کنند.زندگی  کارآفاينانه زندگی ای  است که افراد  به هنگام  مواجه  شدن با مشکلات ، علت آن را ابتدا  در خود جستجو می کنند  نه در ديگران  يا محيط و پيشقدم بودن در امور  سخت  و پيچيده  از ويژگی های  افراد  تربيت شده  در اين زندگی است ،افرادی که خود انگيخته بار می آيند  و انگيزه کار را از  خود   کار می گيرند  نه از محيط ، پول يا ديگران . در زندگی  کارآفرينانه  هر چه سن بيشتر می  شود  خلاقيت و کارآفرينی  افزوده می  شود  چون با مهارت های فکری  که افراد  پيدا می کنند  قادر می  شوند  تجربه هايشان  را به امور  ديگر تعميم ندهند.            

در اين زندگی  افراد متوجه می شوند  که اگر کارها را با يقين  شروع کنند  در پايان به  شک می رسند ، اما اگر با شک شروع کنند  به يقين خواهند  رسيد  و به خوبی  فهميده اند  که شک  منزلگاه  خوبی  نيست  بلکه سکوی پرش  مناسبی است . در زندگی کارآفرينانه يادگيری و حل مسئله فرآيندی دائمی  و مادام العمر  است   

زندگی کارآفرينانه  زندگی ای  است  که در آن مرز  بين تعطيلات و ايام کاری  و شب و روز  از بين می رود  و کار و تلاش  و پايداری  و پويايی اساس  آن است . زندگی ای است که در آن 75 درصد  موفقيت  در گرو به موقع  حاضر  شدن است .بله زندگی  کارآفرينانه  مثل رانندگی  با سرعت بالا  در جاده يخبندان است ، زندگی ای  که هر کس  پا  در آن بگذارد سنگ های زيادی  به طرفش  پرتاب  می شود  سنگ هايی از طرف  علماء ،روحانيون ،مسوولين دولتی ،اقوام ،مردم کوچه و بازار ،همکاران ، زيردستان ، بالادستان ،دوستان و...از  طرف  همه کسانی  که کليشه ای  فکر می کنند . اما اگر کسی با اين سبک آشنا  شده باشد  و آن را پذيرفته باشد  به مرور ياد می گيرد  که چطور با اين سنگ خانه بسازد ،خانه ای  که وقتی  ستون های آن زده شد  همه مخالفين  برای  نوشتن نام  خود  بر سر درآن  به صف می شوند.

در زندگی  کارآفرينانه  افراد منتظر  نمی مانند  که ايده طلايی به ذهنشان  خطور کند  يا جرقه ای  سهمگين و پر تلالو در ذهنشان  زده شود و بعد کار را شروع کنند  بلکه  کار را با ايده ای نسبتا کوچک که تنها بتواند  آنها را در آغاز کار از خطر  محفوظ  دارد شروع می کنند  تا بتوانند به تدريج  بزرگ و بزرگ تر و کامل و کامل تر  نمايند . در اين زندگی  به لباس  های  کهنه  وصله نو دوخته نمی شود . مديران  سازمان ها در اين زندگی  فقط  يک  چکش ندارند  بلکه جعبه ابزار مجهزی در اختيار دارند  ،که انواع  مختلفی  از ابزارها  در آن وجود دارد .در اين  سازمان ها انجام صحيح کارها به انجام کارهای  صحيح تبديل می شود و داشتن تکه ای  کوچک  از کيکی  بزرگ  به تکه ای  بزرگ از کيکی  کوچک  ارجحيت می يابد. در زندگی  کارآفرينانه  ساختار  سازمان ها  ساده می شود  اما نقش  افراد  پيچيده تر و صراحت در سازمان  به معنی گفتن  مطلبی  نيست  که رئيس  علاقه به  شنيدن  آن دارد همچنان که شايستگی  به معنی  اطاعت بی چون و چرا نيست ، در چنين زندگی ای  آرمان  سازمان ها را مديران ارشد تعيين  نمی کنند بلکه همه کارکنان  در تبيين آرمان مشترک  سازمان  نقش  دارند و به همين دليل  است  که سازمان  آنها تبديل  به  سازمان  ما می شود.

در زندگی کارآفرينانه  علم ناقص  خطرناک تر  از نادانی  است  و همه می  دانند  که بزرگترين اشتباهات  را بزرگترين  دانشمندان مرتکب  شده اند،  لذا از اين خبر يکه نمی خورند که سيصد  سال ، تمام دانشمندان عالم  مساحت  مثلث  را اشتباه  حساب می کردند.آنها می دانند  که علم بشر ابطال پذير است  چون همواره در حال تغيير، رشد ، اصلاح  و يا تکميل  است  و لذا  علم  را برای خود  بت نمی کنند  و ضمن  برخورداری  از علم حضوری ، علم حصولی  را جزء با ارزش  ترين  امور زندگی  خود می دانند  و همواره از خدای  خود  می خواهند که :

قطره  دانش  که بخشيدی  ز پيش

متصل گردان  به درياهای  خويش        

کارآفرينی  در اسلام

در فرهنگ کارآفرينی  تظاهر به کار مسخره ترين  امور محسوب  می شود  و کارهای  گروهی  به معنای  حقيقی آن در  سازمان ها  رايج است  و لذا تفاوت کارگروهی  با گروه های کاری  بر همه روشن است .در زندگی  کارآفرينانه  افراد  مشغول ارزش  آفرينی  به معنی عام  آن می شوند  به عبارت ديگر  يا ارزش  های  مادی می  آفرينند (کارآفرينان اقتصادی ) يا ارزش های  معنوی (کارآفرينان اجتماعی ، سياسی  و فرهنگی ) و لذا می توان گفت  زندگی کارآفرينانه زندگی است  که فرد حازم در اسلام دارد.برای  روشن تر شدن موضوع  معانی  مختلف حزم  و حازم ارائه می گردد:

حزم : محکم کردن کار و اجتناب از فوت آن است .

احتزام :کسی که کمرش  را با ريسمان ببندد.

حازم : آدم  دور انديش  کاردان .

حازم : کسی که امروزش را اصلاح کند و برای  فردايش  چاره ای  تدارک و مهيا کند.

حزم : پشتکار توام با اعتماد به نفس

حزم : حفظ آن چيزی  است  که به دشواری  به دست آوردی و ترک چيزی  است که به آن اکتفا نمودی .

حازم :عاقلی  است دارای  قدرت شناخت (تميز دهنده ) و صاحب تجربه و سبک

حزم : مثل  سيل شديدی  است که  پستی و بلندی  های  زمين  را در بر می گيرد.

حزم : مثل سيل شديدی  است  که پستی  و بلندی های  زمين  را در بر می  گيرد.

حزم : زمين  سنگلاخ بلندی است  که حيوانات  و انسان ها  نمی توانند  از آن بالا روند  مگر با  تلاش  و جهد  بسيار

حزم : نتيجه  مديريت  فکر و ذهن است .

موفقيت به حزم است  و حزم به مديريت فکر و ذهن و ذهن  به راز داری   است .

رای و نظر  زياد است  ولی  حزم کم است .

حزم: يعنی شک  (الحزم مساده الظن )

حزم : دارايی  است  و سستی ،نابودی  و ناداری  است .

حازم : من ( حضرت علی ) نزد مادرم حيدر ناميده شده ام  و حيدر کسی  است  که حازم خيرانديش  است .

حزم : منتظر فرصت  شدن و عجله هنگامی که وسائل آن  مهيا می شود.

حازم : کسی است که با روزگار خويش  مدارا کند.

حزم : نگاه به عاقبت کار  و مشورت با  صاحبان عقل است .

حازم : کسی  است که از امکانات  موجودش  خوب استفاده  کند  و کار امروز  را به فردا وامگذارد.

حازم :  کسی است که تجربه ها را استوار سازد  و سختی ها و گرفتاری  ها او را صيقل  دهد و پاک کند.

حازم ترين افراد کمترين درخواست  را از مردم می کند.

کسی که حزمش  کم باشد  عزم و اراده اش ضعيف  است .

در اين زندگی است که  هنر را در جملات  زير می خوانی و در کربلا اوج آن را می بينی .

Art is , having a vision   to  see  the  world  differently  and  skill to portrate it.

هنرمندی که دورنمای  خود را با خون  خودبه چه زيبايی بر پرده زمان و بوم دل های آزادگان عالم  ترسيم کردو آن را با  صدای  هل من  ينصرنی  به گوش  جان من  و شما رساند.بله  در اين زندگی  خلاقيت  به  معنی  شناسايی  نيازهای  سطح بالای انسان يعنی  نياز  خود شکوفايی  که اولياء  و انبياء  بهتر از همه  آنها را برای  نوع  بشر  شناسايی ،معرفی  و رفع نمودند.

در اين زندگی است که  پرده پندار  دريده می  شود  و دنيا  و آخرت ، عقل  و دل ،علم ، و عمل ، ماده  و معنا ، روح و جسم  با هم  تنيده شده  و به يک زبان می گويند : سبحان الله و الحمدلله  و لا اله الاالله  و الله اکبر.

آن وقت است که کارت عار نمی  شود  و زبانت مار ، حسادتت  رقابت می  شود و رقابتت  بی  رحم نمی شود.آن وقت است که تلاش  می کنی  تجارت بدون رضايت  نکنی  و رضايت بدون تجارت به دست  نياوری ، آن وقت است  که واقعا موتور  توسعه می  شوی  و کار و عبادتت يکی  می  شود ، قدرت فرصت ها را می  دانی و نمازت   نمازمی  شود و  سوالت  جواب .

 

****

منبع : مقاله  "کارآفرینی  به عنوان سبک زندگی  "-  نویسنده : جلیل صمدآقایی - روزنامه همشهری پنج شنبه 13 مرداد  1384

 

 

 

 

 

 

                       

 

 

 

 





 

 

               
  برای اطلاع از به روز شدن سايت  فکرنو  ، ابتدا نام و سپس  پست الکترونيکی  خود را وارد نماييد.      

 

 

 

         جستجو در سايت فکر نو

 

 

 

خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی

 

بازگشت به صفحه اصلی  

 

 

 

 

 

 

سایت فکرنو-سایت خلاقیت ،نوآوری و کارآفرینی

wwww.fekreno.org

 خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی