لوح فشرده  مجموعه  مقالات  سایت فکرنو  هدیه ای مناسب از طرف شما  برای مدیران اساتید دانشگاه ، کارشناسان ، دانشجویان ،  معلمان،  دانش آموزان  ، کارمندان ، خانم های خانه دار  و بسیاری دیگر از علاقمندان                                                           برای خرید لوح فشرده سایت فکرنو  به بخش فروش نرم افزار مراجعه فرمایید.                                          با تشکر   گروه علمی سایت فکرنو   

   

 

سخني‌ درباره‌ ضرورت‌ انتخاب‌ هدف

سایت فکرنو ،سایت خلاقیت ،نوآوری و کارآفرینی

   
   

www.Fekreno.org

 

 

 

 

 

بياييد سفري‌ را آغاز كنيم‌ به‌ سوي‌ فضاي‌ پهناور و بي‌انتها و از آنجا به‌ عظمت‌ مغز انسان‌ پي‌ ببريم‌. چشمان‌ خود را ببنديد و از آسمان‌ به‌ پايين‌ نظاره‌ كنيد. شما اكنون‌ مي‌توانيد كره‌ زمين‌ را به‌ رنگ‌ آبي‌ ببينيد. حال‌ با سرعت‌ فكر به‌ سفر خود ادامه‌ مي‌ دهيم‌ و از منظومه‌ شمسي‌ به‌ سوي‌ ستارگان‌ حركت‌ مي‌كنيم‌. بار ديگر به‌ پشت‌ سر خود بنگريد، خورشيد را به‌ همراه‌ سياراتش‌ مي‌توانيد مشاهده‌ كنيد. اگر با سرعت‌ نور يعني‌ سيصد هزار كيلومتر در ثانيه‌ حركت‌ كنيم‌، پس‌ از چهار سال‌ به‌ نزديكترين‌ ستاره‌ به‌ زمين‌ خواهيم‌ رسيد، اما ما مجبوريم‌ با همان‌ سرعت‌ فكر از ميان‌ كهكشان‌ راه‌ شيري‌ كه‌ خورشيد و هزاران‌ ستاره‌ ديگر را در دل‌ خود جاي‌ داده‌ است‌ عبور كنيم‌ و به‌ ديگر كهكشانها برسيم‌. نور قادر است‌ با سرعت‌ خود پس‌ از صد هزار سال‌ ،طول‌ كهكشان‌ راه‌ شيري‌ را بپيمايد. با سرعت‌ از كهكشان‌ راه‌ شيري‌ فاصله‌ مي‌گيريم‌ و حال‌ مي‌توانيم‌ اين‌ كهكشان‌ را در ميان‌ صدها ميليارد كهكشان‌ ديگر در فضا مشاهده‌ كنيم‌ و با دور شدن‌ ما از كهكشان‌ راه‌ شيري‌، اين‌ كهكشان‌ پهناور نيز از چشمان‌ ما پنهان‌ مي‌شود. نور فاصله‌ ميان‌ اين‌ كهكشان‌هاي‌ رها شده‌ در فضا را در مدت‌ يك‌ ميليون‌ سال‌ مي‌پيمايد. جهان‌ بسيار پهناور است‌ و بي‌ انتها و و سعت‌ آن‌ ذهن‌ انسان‌ را به‌ شگفتي‌ وا مي‌ دارد. اما اجازه‌ دهيد با سرعت‌ از كهكشانها نيز فاصله‌ بگيريم‌ و دور شويم‌، در اين‌ لحظه‌ از ميان‌ لايه‌هاي‌ خارجي‌ مغز خارج‌ مي‌شويم‌. براستي‌ تمامي‌ اين‌ دنياي‌ پهناور در درون‌ مغز ما جاي‌ گرفته‌ است‌ و با عظمت‌تر از كهكشانها، مغز آدمي‌ است‌ كه‌ قادر است‌ اين‌ عظمت‌ را محاسبه‌ كند و بشناسد و بدون‌ آن‌ تمامي‌ اين‌ دنياي‌ بي‌انتها به‌ يكباره‌ از ديد انسان‌ پنهان‌ مي‌ماند.

 از زماني‌ كه‌ روانشناسان‌ معروف‌ «كمب‌»، «آويلا» و «پوركي‌» بيان‌ كردند كه‌ يكي‌ از هيجان‌انگيزترين‌ اكتشافات‌ اين‌ است‌ كه‌ بدانيم‌ مغز انسان‌ عظيم‌تر از آن‌ است‌ كه‌ حتي‌ در فكر بگنجد مدت‌ زماني‌ گذشته‌ است‌. اما امروزه‌ به‌ اهميت‌ اين‌ نكته‌ بيشتر پي‌ برده‌ شده‌ است‌ بخصوص‌ كه‌ با ساخته‌ شدن‌ رايانه‌هاي‌ بسيار پيشرفته‌، هنوز اين‌ ساخته‌هاي‌ دست‌ بشر در مقايسه‌ با مغز انسان‌ در انجام‌ يك‌ كار خلاقانه‌، وسيله‌يي‌ غيركارا هستند.

 وقايع‌ پديد آمده‌ در طول‌ تاريخ‌ بشر ناشي‌ از كاركرد اين‌ عضو اسرارآميز است‌ و از طرفي‌ به‌ گفته‌ جان‌ ايلكز برنده‌ جايزه‌ نوبل‌ «اگر انسان‌ مغز نداشت‌، هيچ‌ مشكلي‌ هم‌ نداشت‌» همانگونه‌ كه‌ نوآوري‌ها و خلاقيت‌ها از درون‌ اين‌ عضو شگفت‌انگيز متولد مي‌شوند، همين‌ عضو مي‌تواند به‌ دستگاه‌ پيچيده‌يي‌ نيز تبديل‌ شود كه‌ خالق‌ مشكلات‌ فراوان‌ شود. حال‌ اين‌ سوال‌ در ذهن‌ ما پديد مي‌آيد كه‌ چگونه‌ ممكن‌ است‌ اين‌ عضو بسيار پيچيده‌ گاهي‌ چنان‌ غيركارا شود كه‌ صاحب‌ خود را به‌ موجودي‌ ناتوان‌ تبديل‌ كند.

 يكي‌ از مهمترين‌ عوامل‌ اثرگذار در بهره‌گيري‌ از اين‌ عضو خارق‌العاده‌، وجود يك‌ هدف‌ ارزشمند در زندگي‌ است‌. تا زماني‌ كه‌ انرژي‌ مغز به‌ سمت‌ مشخصي‌ تمركز نيافته‌، ممكن‌ است‌ با رها شدن‌ آن‌ در جهت‌هاي‌ مختلف‌ از دست‌ برود. انتخاب‌ هدف‌، مرحله‌ مهمي‌ در زندگي‌ است‌ و شايد يكي‌ از نخستين‌ و مهمترين‌ قدم‌هايي‌ كه‌ انسان‌ بايد در زندگي‌ خود بردارد، همانا انتخاب‌ درست‌ اهداف‌ است‌ و به‌ گفته‌ يك‌ ضرب‌ المثل‌ بلژيكي‌ «نخستين‌ قدم‌ سخت‌ترين‌ قدم‌ است‌.» هاويگ‌ هرست‌ از صاحبنظران‌ روانشناسي‌ بيان‌ مي‌كند: سه‌ راس‌ مثلث‌ خوشبختي‌ عبارتند از

1- پذيرش‌

 2-محبت‌

3-موفقيت‌

 

 پذيرش‌

 انسان‌ در هر جايگاهي‌ نيازمند است‌ كه‌ بخوبي‌ پذيرفته‌ شود، در نقش‌ يك‌ پدر يا مادر، در نقش‌ حرفه‌يي‌ خويش‌، در ميان‌ خويشاوندان‌ و همسايگان‌ و يا به‌ عنوان‌ عضوي‌ از يك‌ جامعه‌. هرگاه‌ انسان‌ در هر جايگاهي‌ نقش‌ خود را بخوبي‌ ايفا كند، در قلب‌ انسانها قرار گرفته‌ و بخوبي‌ مورد پذيرش‌ واقع‌ مي‌شود. يك‌ پدر فداكار و خوب‌ بخوبي‌ مورد پذيرش‌ خانواده‌ است‌. يك‌ كارمند درستكار و زحمتكش‌ مورد قبول‌ همكاران‌ است‌ و يك‌ شهروند حافظ‌ حقوق‌ ديگران‌، در بين‌ اعضاي‌ جامعه‌ محترم‌ شمرده‌ مي‌شود، اما هنگامي‌ كه‌ انسان‌ نقش‌ واقعي‌ خود را بدرستي‌ ايفا نمي‌كند، گويي‌ وجود او از قلب‌ ديگران‌ مهاجرت‌ مي‌كند و يا ممكن‌ است‌ به‌ صورت‌ ظاهري‌ و رياكارانه‌ مورد پذيرش‌ واقع‌ شود كه‌ در اين‌ حالت‌ انسان‌ آن‌ را بخوبي‌ درك‌ مي‌كند و لذا نهال‌ نارضايتي‌ از خود در وجود او شروع‌ به‌ رشد مي‌كند.

  محبت

 محبت‌ نياز واقعي‌ انسان‌ است‌ و بدون‌ آن‌، آدمي‌ طراوت‌ و شادماني‌ خويش‌ را از دست‌ مي‌دهد و به‌ سوي‌ افسردگي‌ و غمگيني‌ پيش‌ مي‌رود. يكي‌ از عوامل‌ ايجاد خوشبختي‌ در وجود انسان‌، دريافت‌ محبت‌ صادقانه‌ است‌. رفتارهاي‌ رياكارانه‌ به‌ همراه‌ زبان‌ بازي‌ و الفاظ‌ دروغين‌ چون‌ از قلب‌ انسان‌ سرچشمه‌ نمي‌گيرند، قادر نيستند شادماني‌ دروني‌ را در انسان‌ ايجاد كنند. اصولا انسانها از طريق‌ ارتباط‌ كلامي‌ و ارتباط‌ غيركلامي‌ با يكديگر ارتباط‌ برقرار مي‌كنند. در ارتباط‌ كلامي‌ انسان‌ با واژه‌ها منظور خويش‌ را به‌ ديگران‌ منتقل‌ مي‌كند،اما گاهي‌ اوقات‌ اين‌ واژه‌ها بيان‌كننده‌ درون‌ انسان‌ نيستند و چه‌ بسا حاملان‌ مفاهيمي‌ باشند كه‌ صددرصد با درون‌ انسان‌ در تضاد باشند. ممكن‌ است‌ كسي‌ با كمك‌ كلمات‌،مفهوم‌ دوست‌داشتن‌ را منتقل‌ كند در حالي‌ كه‌ شخص‌ گوينده‌ درونش‌ مملو از كينه‌ و خشم‌ باشد. در ارتباط‌ غيركلامي‌ انسان‌ از كلمات‌ استفاده‌ نمي‌كند،اما پيام‌ خود را حتي‌ ناخواسته‌ به‌ ديگران‌ منتقل‌ مي‌كند و اصولا درون‌ انسانها از طريق‌ اين‌ ارتباط‌ به‌ ديگران‌ منتقل‌ مي‌شود. انسانها از طريق‌ ارتباط‌ غيركلامي‌،چيزهايي‌ را درك‌ مي‌كنند كه‌ ممكن‌ است‌ از طريق‌ واژه‌ها براحتي‌ قابل‌ انتقال‌ نباشند. ‌

  موفقيت‌

انسانها در زندگي‌ به‌ دنبال‌ كسب‌ موفقيت‌هايي‌ نظير زندگي‌ مادي‌ خوب‌ و به‌ دست‌ آوردن‌ جايگاههاي‌ علمي‌،هنري‌ و شغلي‌ ارزشمند هستند. انسان‌ با تلاش‌ و كوشش‌ سعي‌ مي‌كند به‌ ماديات‌ دست‌ يابد تا نيازمند نباشد و از طرفي‌ به‌ ديگران‌ نيز كمك‌ كند تا خود را يك‌ مخلوق‌ ارزشمند بداند و همين‌ امر به‌ انسان‌ آرامش‌ مي‌بخشد و يا با كسب‌ جايگاههاي‌ علمي‌،هنري‌ و شغلي‌ ارزشمند احساس‌ مي‌كند كه‌ مي‌تواند به‌ انسانيت‌ خدمت‌ كند ،به‌ همين‌ خاطر روح‌ او شادمان‌ مي‌شود و در اينجاست‌ كه‌ اين‌ موفقيت‌ سه‌ راس‌ مثلث‌ خوشبختي‌ را تكميل‌ مي‌كند. با تحقق‌ يافتن‌ محبت‌،پذيرش‌ و موفقيت‌،رضايتمندي‌ درون‌ انسان‌ را فرا مي‌گيرد كه‌ مغز در اين‌ شرايط‌ بهتر مي‌تواند بينديشد و افكار نو از خود بروز دهد. اما براي‌ اينكه‌ انسان‌ بتواند به‌ پذيرش‌ ،محبت‌ و موفقيت‌ به‌ معناي‌ واقعي‌ خويش‌ دست‌ يابد،ابتدا بايد سه‌ راس‌ مثلث‌ خوشبختي‌ ،در درون‌ خود وي‌ تحقق‌ يابد.

لئوبوسكاليا از صاحبنظران‌ تعليم‌ و تربيت‌ مي‌گويد،آدمي‌ براي‌ زندگي‌ كردن‌ دو راه‌ در پيش‌ دارد. 1 تنها به‌ فكر خود باشد و بدون‌ توجه‌ به‌ شرايط‌ ديگران‌،تلاش‌ كند به‌ اهداف‌ خويش‌ دست‌ يابد ،در اين‌ حالت‌ چون‌ او به‌ مشكلات‌ ديگران‌ توجهي‌ ندارد،مي‌تواند سريع‌ حركت‌ كند و در راه‌ توسعه‌ و بهبود زندگي‌ شخصي‌ خود بكوشد. اگر در جامعه‌يي‌ انسانها چنين‌ روشي‌ را براي‌ زندگي‌ خويش‌ برگزينند،به‌واسطه‌ اينكه‌ زندگي‌ جمعي‌ نيازمند همدلي‌ و ياري‌ همديگر است‌،به‌ مرور ابرهاي‌ نااميدي‌ و غم‌،بي‌امنيتي‌ ،فقدان‌ محبت‌ ،بدبيني‌ و نارضايتي‌ و حتي‌ پوچي‌ در آسمان‌ اين‌ جامعه‌ ظاهر مي‌شود و انسانها همانند حباب‌هايي‌ سبكبال‌ كه‌ در آسمان‌ به‌ پرواز درآمده‌اند با كوچكترين‌ تند باد مي‌تركند و نابود مي‌شوند و مغز انسان‌ در اين‌ جامعه‌ تنها در توفان‌ تناقضات‌ دروني‌ گرفتار است‌ و فرصتي‌ براي‌ انديشيدن‌ و بروز افكار نو ندارد.

 در حالتي‌ ديگر،اگر انسانها به‌ فكر يكديگر باشندو هر كسي‌ لحظه‌يي‌ از ديگري‌ غافل‌ نباشد و رعايت‌ حقوق‌ ديگران‌ دغدغه‌ انسانها باشد،اگرچه‌ حركت‌ انسانها به‌ سوي‌ هدف‌ در ابتدا سخت‌ و مشكل‌ است‌ و با از خودگذشتگي‌ همراه‌ است‌،اما در آينده‌،نور محبت‌ ،امنيت‌ ،شادماني‌،خوشبيني‌ و سلامتي‌ بر فضاي‌ اين‌ جامعه‌ حاكم‌ مي‌شود و مغز آدميان‌ به‌واسطه‌ آرامش‌ دروني‌ كه‌ به‌ دست‌ مي‌آورد،فرصت‌ انديشيدن‌ خواهدداشت‌ و شرايط‌ براي‌ بروز افكار نو مهيا مي‌شود. يكي‌ از مهمترين‌ اقدامات‌ در راه‌ مهيا كردن‌ شرايط‌ براي‌ مغز براي‌ انديشيدن‌ و بروز افكار نو،انتخاب‌ هدفهاي‌ معنوي‌ است‌. اين‌ هدفها تحقق‌ «پذيرش‌» و «محبت‌» را در وجود انسان‌ پديد مي‌آورند هدفهاي‌ معنوي‌ انسانها مختلفند، عده‌يي‌ به‌ دنبال‌ گسترش‌ رفتارهاي‌ اخلاقي‌ در جامعه‌ هستند تا از اين‌ طريق‌ از رياكاريها و فريبكاريها جلوگيري‌ كنند و راستي‌ و درستي‌ و عدالت‌ را در جامعه‌ توسعه‌ دهند، بعضي‌ درجهت‌ نابودي‌ فقر مردم‌ مي‌كوشند تا انسانهاي‌ ناتوان‌ را از نيازمنديها برهانند و عده‌يي‌ ديگر در جهت‌ رشد علم‌ و دانش‌ مردم‌ تلاش‌ مي‌كنند تا با رهايي‌ آنان‌ از جهل‌، آنان‌ را از بدبختي‌ها نجات‌ دهند و نظير اينها. چنين‌ انسانهايي‌ قادرند با اين‌ اهداف‌ درجهت‌ حفظ‌ پذيرش‌ و محبت‌ دروني‌ خويش‌ بكوشند و از طرفي‌ مجبورند براي‌ تداوم‌ اين‌ خواسته‌، راههاي‌ درستي‌ را براي‌ رسيدن‌ به‌ هدفهاي‌ مادي‌ انتخاب‌ كنند:

1-انتخاب‌ همسر مناسب‌ براساس‌ ملاك‌هاي‌ انساني‌ و نه‌ ؤروت‌ و ظاهر فريبنده

2-انتخاب‌ شغل‌ و حرفه‌يي‌ كه‌ به‌ آن‌ عشق‌ و علاقه‌ دارند تا لحظه‌ به‌ لحظه‌ در آن‌ بهتر بتوانند به‌ جامعه‌ خدمت‌ كنند.

 3-انتخاب دوستان‌ خوب‌ و نه‌ انتخاب‌ آنان‌ بر اساس‌ بهره‌گيري‌ از فرصتها.

 4  -بهره‌گيري‌ از اوقات‌ فراغت‌ به‌نحوي‌ كه‌ تندرستي‌ او را تضمين‌ كند، زيرا او جسم‌ خويش‌ را محترم‌ و ارزشمند مي‌شمارد. چنين‌ انساني‌ ديگر به‌ دنبال‌ فرصت‌طلبي‌ نيست‌ تا از راههاي‌ نادرست‌، راه‌صدساله‌ را يك‌ شبه‌ طي‌ كند چون‌ ممكن‌ است‌ پذيرش‌ و محبت‌ دروني‌ را از دست‌ بدهد. او در راه‌ خويش‌ ثابت‌ قدم‌ است‌ و تحت‌ تاثير گفتار و احساسات‌ اجتماعي‌ قرار نمي‌گيرد و هر لحظه‌ تغييرمسير نمي‌دهد زيرا نقطه‌ ثقل‌ او در وجودش‌ قرار دارد و از طرفي‌ مجبور است‌ بيشتر بداند تا كمتر اشتباه‌ كند تا به‌ هدف‌ خويش‌ بهتر دست‌يابد و مغز در اين‌ شرايط‌ چون‌ درگير تناقضات‌ دروني‌ نيست‌ مهيا براي‌ انديشيدن‌ و حل‌ مشكلات‌ است‌ و علم‌ و دانش‌ در چنين‌ جامعه‌يي‌ ارزش‌ مي‌يابد. اما انسانهايي‌ كه‌ بدون‌ توجه‌ به‌ پذيرش‌ و محبت‌ دروني‌، تلاش‌ مي‌كنند به‌ هدفهاي‌ مادي‌ خويش‌ برسند، به‌ سوي‌ فرصت‌طلبي‌ حركت‌ مي‌كنند و ممكن‌ است‌ حرفه‌يي‌ را براي‌ خود انتخاب‌ كنند كه‌ به‌ آن‌ علاقه‌ ندارند و لذا اين‌ بي‌علاقگي‌ به‌ شغل‌ ‏،سبب‌ بروز خسارتهاي‌ فراواني‌ در جامعه‌ مي‌شود و وظايف‌ به‌نحو احسن‌ و درست‌ انجام‌ نمي‌شود و چنين‌ انساني‌ همسر و گاه‌ دوستان‌ خويش‌ را به‌ گونه‌يي‌ انتخاب‌ مي‌كند كه‌ بتوانند او را سريعتر به‌ هدفهاي‌ مادي‌ برسانند و مغز در اين‌ شرايط‌ به‌ علت‌ درگيري‌ در تناقضات‌ دروني‌، كمتر به‌ سوي‌ خلاقيت‌ پيش‌ مي‌رود و بيشتر در تلاش‌ است‌ تا افكار نو ديگران‌ را صيد كند. چنين‌ انساني‌ زماني‌ كه‌ به‌ هدف‌ خويش‌ مي‌رسد، ديگر انگيزه‌يي‌ براي‌ حركت‌ كردن‌ ندارد و چه‌ بسا به‌ پوچي‌ برسد و شادماني‌ دروني‌ او در وجودش‌ مي‌ميرد و تنها يك‌ نقاب‌ خندان‌ به‌ چهره‌ دارد و گهگاه‌ براي‌ فراموش‌ كردن‌ خود مجبور است‌ به‌ سوي‌ لذتهاي‌ زودگذر يا مواد مخدر پناه‌ ببرد. اصولا انساني‌ كه‌ سعي‌ مي‌كند با پذيرش‌ و حفظ‌ محبت‌ دروني‌ خويش‌، هدفهاي‌ درستي‌ را براي‌ زندگي‌ خود انتخاب‌ كند، گويي‌ در حال‌ ريشه‌ دواندن‌ در دل‌ خاك‌ است‌ و سرانجام‌ همانند درخت‌ كهنسالي‌ خواهد شد كه‌ بسياري‌ از تندبادها قادر به‌ صدمه‌زدن‌ به‌ وي‌ نخواهند بود. يكي‌ از فاتحان‌ قله‌ اورست‌ در خاطرات‌ خود بيان‌ مي‌كند كه‌ در زندگي‌ خويش‌ تصميم‌ گرفتم‌ قله‌ اورست‌ را فتح‌ كنم‌،تمامي‌ زندگي‌ من‌ غلبه‌كردن‌ بر اين‌ قله‌ رفيع‌ و مرتفع‌ بود. او براي‌ رسيدن‌ به‌ اين‌ هدف‌،تصميم‌ جدي‌ گرفت‌ و با سختكوشيهاي‌ فراوان‌ و غلبه‌ بر مشكلات‌ سرانجام‌ يك‌ روز قله‌ اورست‌ را فتح‌ كرد. او در خاطراتش‌ مي‌گويد، هنگامي‌ كه‌ به‌ روي‌ اين‌ قله‌ پانهادم‌، احساس‌ عجيبي‌ به‌ من‌ دست‌ داد و گويي‌ ديگر زندگي‌ براي‌ من‌ ارزشي‌ نداشت‌ و احساس‌ مي‌كردم‌ كه‌ ديگر هيچ‌ نيرو و انگيزه‌يي‌ براي‌ به‌ حركت‌ واداشتن‌ من‌ وجود ندارد،چون‌ ديگر هدفي‌ كه‌ بتوانم‌ با كمك‌ آن‌ انگيزه‌ كسب‌ كنم‌ نداشتم‌. انسان‌ در وجود خود انرژي‌ بسيار فراواني‌ دارد،تنها كافي‌ است‌ اين‌ انرژي‌ رها شود و اهداف‌ درست‌ و ارزشمند زمينه‌ را براي‌ آزادشدن‌ اين‌ انرژي‌ فراهم‌ مي‌سازند. امروزه‌ ضروري‌ است‌، تمامي‌ كودكان‌ و نوجوانان‌ جامعه‌ ما، در مورد انتخاب‌ اهداف‌ در زندگي‌ از آموزشهاي‌ لازم‌ برخوردار شوند. آنها بايد شروع‌ زندگي‌ خويش‌ را بر پايه‌ هدفهاي‌ درست‌ برنامه‌ريزي‌ كنند تا مغز آنان‌ در بستر مساعدي‌ كه‌ پديد مي‌آيد بتواند بخوبي‌ بيانديشد و افكار سازنده‌ ارايه‌ كند. بايد به‌ خاطر داشته‌ باشيم‌ «تعيين‌ كردن‌ اهداف‌ در زندگي‌» يك‌ مهارت‌ مهم‌ است‌ كه‌ بايد آموخته‌ شود و نيازمند مشورت‌ با انديشمندان‌، مطالعه‌ مستمر،تبادل‌ نظر با ديگران‌ و كسب‌ تجربيات‌ بيشتر و تفكر كردن‌ است‌. به‌ گفته‌ ولتر «ما بايد در زندگي‌ داراي‌ هدف‌ عالي‌ بوده‌ و افق‌ بالاتري‌ را بنگريم‌ زيرا بدون‌ هدف‌ زيستن‌، ثمره‌يي‌ جز خستگي‌ ندارد.» بهتر است‌ انسان‌ در مورد سوالات‌ زير كمي‌ تفكر كند و آنگاه‌ در صورت‌ نياز در اهداف‌ خويش‌ بازنگري‌ كند:

  براستي‌ من‌ كيستم‌؟

 آيا خود را به‌ عنوان‌ يك‌ انسان‌ واقعي‌ و يا همان‌ اشرف‌ مخلوقات‌ قبول‌ دارم‌؟

 آيا احساس‌ محبت‌ ‌ نسبت‌ به‌ خود دارم‌؟

 اگر به‌ سالمندي‌ رسيدم‌، انتظار دارم‌ در انتهاي‌ عمر به‌ چه‌ چيزهايي‌ رسيده‌ باشم‌؟

 آيا براي‌ خود هدفهاي‌ معنوي‌ تعيين‌ كرده‌ام‌؟

 آيا به‌ شغل‌ خود عشق‌ مي‌ورزم‌؟

 آيا دوستان‌ صميمي‌ و صادقي‌ دارم‌؟

 آيا رابطه‌ صميمي‌ با همسر يا اعضاي‌ خانواده‌ام‌ دارم‌؟

 آيا زندگي‌ من‌ همچون‌ حباب‌ است‌ كه‌ ممكن‌ است‌ با كوچكترين‌ تندباد بتركد؟

 آيا مغز من‌ در شرايطي‌ قرار دارد كه‌ بتوانم‌ با آرامش‌ فكر كنم‌ و افكار نو از ذهنم‌ تراوش‌ كند؟

 آيا مردم‌ جامعه‌ خويش‌ را دوست‌ دارم‌؟

آيا به‌ فكر تندرستي‌ خود هستم‌ و براي‌ آن‌ برنامه‌يي‌ دارم‌؟

اينها سوالاتي‌ است‌ كه‌ ممكن‌ است‌ به‌ ما كمك‌ كند به‌ اهداف‌ زندگي‌ خويش‌ با دقت‌ بيانديشيم‌ و چه‌ بسا تصميم‌ بگيريم‌ در مورد زندگي  خود  با دقت  بيشتري بيانديشيم ‌.
 

****

منبع : مقاله " سخني‌ درباره‌ ضرورت‌ انتخاب‌ هدف‌  " -نويسنده : حميد ميرزاآقايي -روزنامه  اعتماد-  7 آذر 1381

 

 

 

 

 

 

 

                       

 

 

 

 





 

 

               
  برای اطلاع از به روز شدن سايت  فکرنو  ، ابتدا نام و سپس  پست الکترونيکی  خود را وارد نماييد.      

 

 

 

         جستجو در سايت فکر نو

 

 

 

خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی

 

بازگشت به صفحه اصلی  

 

 

 

 

 

 

سایت فکرنو-سایت خلاقیت ،نوآوری و کارآفرینی

wwww.fekreno.org

 خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی