استادم نمی دانست رفتگر محله اشان هستم گفتگو با رفتگری که قصد دارد در آزمون کارشناسی ارشد شرکت کند |
|
|
ناچار برای تامين معاش خانواده اش ، تمام طول شب را کنار ساير همکارانش با جارو کردن و رفت و روب خيابان ها به صبح برساند، او با شروع اولين طليعه های نور خورشيد فقط فرصت تعويض لباس کارش را دارد ، چراکه در کنار کار سنگينی که دارد ، هنوز درس و کتاب را فراموش نکرده است و علاقه به پشت نيمکت درس نشستن جز، يکی از آرزوهای ديرينه اش است . سوژه امروز تپش ، صحبت با جوان سی و سه ساله ای است که با داشتن مدرک کارشناسی ، هنوز نتوانسته شغل متناسبی با رشته تحصيلی اش پيدا کند و بی آنکه اين کار را عار بداند ، سالهاست که جزو يکی از ماموران شهرداری است .با تشکر از ميرعظيم خبرنگار تپش در اراک که با اين جوان اهل کار و تلاش گفتگو کرده است . **** چه شد که پس از شش سال دوباره به درس گرايش پيدا کرديد؟ در سال 73 پس از اخذ مدرک ديپلم ، دفترچه گرفتم و به سربازی رفتم و در طول مدت کوتاهی که مشغول خدمت وظيفه بودم . با افرادی آشنا شدم که تحصيلات دانشگاهی داشتند.احساس کردم که اگر بخواهم ، می توانم در رشته ای که مورد علاقه ام است ، ادامه تحصيل دهم. گفتيد دوران سربازی کوتاهی داشتيد چرا؟ به اين دليل که يکی از چشمانم نابينا بود.بيشتر از چهار ماه خدمت نکردم و از سربازی معاف شدم . برای چشمتان چه اتفاقی افتاده بود؟ چهار ساله بودم که از ساختمان دو طبقه ای افتادم و بخشی از بينايی ام را از دست دادم و سپس وقتی به اراک نقل مکان کرديم ، مجبور بودم ، شبها کار کنم و روزها درس بخوانم به همين دليل فشار مضاعفی بر چشمم وارد آمد و در نهايت بخش قابل توجهی از بينايی ام را از دست دادم . بعد از سربازی چه کرديد؟ به دليل مشکلات زيادی که برايم پيش آمد نتوانستم به درس ادامه دهم ولی مدام انديشه ادامه تحصيل در ذهنم بود و مرا رها نمی کرد تا اين که پس از ازدواج توانستم از سال 78 به طور جدی برای شرکت در کنکور درس بخوانم. چه رشته ای را برای ادامه تحصيل برگزيديد؟ به رشته زبان و ادبيات عرب علاقه خاصی داشتم و آن را انتخاب کردم و توانستم به خواست خدا در سال 79 در کنکور سراسری دانشگاه دولتی قبول شوم . برای موفقيت در دانشگاه روزی چند ساعت درس می خوانديد؟ روزها پس از کار سخت شبانه به خانه می آمدم و شروع به خواندن می کردم ، دقيقا روزی 10 ساعت در شبانه روز چند ساعت استراحت می کرديد؟ حدود 4 تا 5 ساعت خرج و مخارج خانه چه می شد ؟ از همان سال در يکی از شرکت های وابسته به شهرداری اراک مشغول کار شدم . ساعت کارتان چگونه بود؟ کارم از ساعت نه و نيم شب شروع می شد و تا ساعت شش و سی دقيقه بامداد ادامه داشت . نظر خانواده تان درباره ادامه تحصيلتان چه بود؟ هيچ کس با ادامه تحصيلم موافق نبود .البته شايد هم فکر نمی کردند بتوانم در کنکور قبول شوم.چراکه مدام به من می گفتند کسی که متاهل و دارای فرزند است ، نمی تواند ادامه تحصيل بدهد. چه سالی ازدواج کرديد؟ سال 77. چند فرزند داريد ؟ يک فرزند. قبل از اين که به اراک بياييد و به فکر ادامه تحصيل بيفتيد ، چه می کرديد؟ 26 سال در روستای بادباد اليگودرز کشاورزی می کردم. چه شد که تصميم گرفتيد از روستای بادباد به اراک بياييد؟ پس از آنکه تصميم گرفتم ادامه تحصيل بدهم ،موضوع را با يکی از دبيران دوران دبيرستانم در ميان گذاشتم و ايشان گفتند ابتدا بايد در هر شهری که قصد ادامه تحصيل دارم ، کاری پيدا کنم . پس از آن که به اراک آمديد با چه مشکلاتی روبه رو شديد؟ بدو ورودم به اراک نه آشنايی داشتم ، نه فاميلی و همين موضوع من و همسرم را رنج می داد. چند وقت دنبال کار بوديد؟ زمانی که به اراک آمدم ، خيلی دنبال کار مناسب گشتم ولی چون آن زمان تحصيلات داشتم و نه فنی بلد بودم به عنوان کارگر ساده در شرکت خدماتی شهرداری مشغول به کار شدم . چرا خدمات شهری ؟ دليلش فقط ساعت کاری آن بود، چرا که فرصت درس خواندن داشتم. چند خواهر و برادر هستيد و نظر خانواده درباره موفقيت شما چيست ؟ ( با خنده جواب می دهد) ، خانواده مان 10 نفره بود و من تنها فرزند خانواده ام که توانسته ام تا مدرک ليسانس پيش بروم. همسرتان تا چه مقطعی درس خوانده است ؟ تا 5 ابتدايی درس خوانده ولی بارها از او خواسته ام برای ادامه تحصيلش اقدام کند. با داشتن مدرک کارشناسی چطور توانسته ايد در اين شغل بمانيد ؟ آه سردی می کشد و سرش را پايين می اندازد و می گويد : اگر ناچار باشی ، دست به هر کاری می زنی تا شکم زن و بچه ات را سير کنی ، فکر نکنيد کار آسانی است ، اما مجبورم برای گذراندن زندگی در اين جامعه تمام زحمات چهار ساله تحصيلم در دانشگاه را شبها در زير خاکروبه محله های شهر در گوشه ای پنهان کنم . برخورد افراد جامعه با شغل شما چگونه است ؟ کارگران ساده خدمات شهری شهرداری برخلاف زحمات فراوانی که برای پاکيزگی شهر می کشند.جايگاه مطلوبی در جامعه ندارند. اکثر افراد ،رفتگران را به چشم يک انسان پايين دستی نگاه می کنند. تاکنون برايتان پيش آمده است که شبها جلوی در خانه يکی از دوستان دانشگاهی يا استادان خود را جارو کنيد؟ چه احساسی داشتيد؟ بله بارها اتفاق افتاده که جلوی در منزل يکی از استادان دانشگاه را هنگام شب روفته ام .ولی فردای آن روز که با آنها رودرو شده ام .اصلا نگفته ام که من رفتگر محله اشان هستم. چرا؟ خوب فکر می کردم اگر اين حرف در دانشگاه بپيچد ، بايد بين شغل و دانشگاه يکی را انتخاب کنم. از مشکلات دوران تحصيل برايمان بگوييد؟ در آن دوران من در شرکت خدمات شهری ديگری کار می کردم که فقط پنجاه و دو هزار تومان حقوق به ما می داد و من می بايست از اين مبلغ هم کرايه خانه می دادم ، هم اقساط بانک ، خرجی خانه و از همه مهمتر بايد خرج تحصيل را کنار می گذاشتم. اما هيچ وقت با اين مبلغ نمی شد همه اين کار ها را انجام داد، بنابراين هر کتابی که نياز داشتم از استادان می خواستم تا کتاب را برايم تهيه کنند و من هزينه کتابها را به صورت اقساط به آنها پرداخت می کردم. پس از اين همه سختی که در راه تحصيل کشيده ايد ، علم بهتر است يا ثروت ؟ يک روزی اين موضوع هميشه موضوع کلاس انشا ءمان بود.در آن زمان فکر کودکانه و تخيلات زيبای ما حول و حوش علم می گشت و همه دانش آموزان بدون استثنا ء به تفسير مزايای علم می پرداختند .اما امروز دفتر زندگی ورق ديگری خورده است و همه کسانی که روزی از علم و خوبيهای آن سخن می گفتند ،حالا ثروت را بهتر از علم می دانند، چرا که بدون ثروت هيچ علمی ميسر نمی شود. در حال حاضر وضعيت زندگی تان به چه صورت است ؟ در خانه ای استيجاری در منطقه (فوتبال ) اراک ساکن هستم و ماهانه 25 هزار تومان بابت کرايه خانه پرداخت می کنم. آيا مسوولان به وعده و وعيدهايی که برای جوانان داده می شود تاکنون عمل کرده اند؟ متاسفانه خير و اين مساله به فقدان مديريت در سازمان و نهادها برمی گردد .به نظر من با توجه به چنين مشکلاتی ، مسوولان يا وعده ندهند يا اگر جوانان را اميد وار می کنند ، به وعده هايشان جامه عمل بپوشانند. هم اکنون ميزان درآمدتان چقدر است ؟ 130 هزار تومان در ماه و آخرين حرف ....... زندگی ام خيلی سخت می گذرد و خانواده ام با داشتن مدرک ليسانسم از من انتظار بيشتری دارند.با اين حال عزم خود را جزم کرده ام تا در آزمون کارشناسی ارشد شرکت کنم تا شايد اين بار بتوانم به خواست خدا به شغلی که دلم می خواهد دست يابم **** منبع : گفتگو با عنوان " استادم نمی دانست رفتگر محله اشان هستم "-تنظيم گفتگو از ليلا طاهر-روزنامه جام جم -ضميمه تپش - چهارشنبه 16 شهريور 1384
|
|
|
|
|
|
برای اطلاع از به روز شدن سايت فکرنو ، ابتدا نام و سپس پست الکترونيکی خود را وارد نماييد. |
جستجو در سايت فکر نو |
|
|
خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی-خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی
|
|
|
|
|
سایت فکرنو-سایت خلاقیت ،نوآوری و کارآفرینی
خلاقیت-نوآوری -کارآفرینی