چرا با وجود قدرت نامحدود و بسيار عظيم دروني انسان، درصد كمي از افراد از
نعمت خوشبختي، سلامتي،شادكامي، آرامش، ثروت و … بهره مند هستند؟
چرا گروه بسيار كثيري از افراد جوامع، اين همه احساس ياس، ناكامي، عدم
موفقيت، بيماري و … كرده و در نظرشان هيچ چاره و راهي براي حل مشكلاتشان
وجود ندارد؟ و اصولا در موفقيت ، شادكامي و خوشبختي انسانها ، عواملي چون
‹‹ ثروت››،‹‹مليت و نژاد››، ‹‹سطح تحصيلات››،‹‹جنسيت››،‹‹مذهب››،‹‹ضريب
هوشي›› و … چه نقشي بازي كرده و چقدر موثرند؟
آيا شايسته ترين و باهوش ترين انسانها لزوما آدم هاي موفقي به حساب مي آ
يند يا نه؟ در نهايت ‹‹ هدف ›› چه نقشي در زندگي انسان بازي ميكند؟
نتايج حاصله ار اطلاعات و آمارهاي به دست آمده در كشورهاي مختلف و جوامع
متعدد، نشان ميدهد كه تعيين اهداف شفاف، معين و پايدار، مهم ترين عامل
موفقيت انسانها به حساب مي آيد. در حدود 3 درصد افراد مختلف جوامع، داراي
اهداف مشخص ، پايدار و شفاف هستند، و براي رسيدن به اهداف خود، برنامه ريزي
مشخص و دقيق داشته و مصمم هستند كه با تلاش و سخت كوشي فراوان با مداومت در
پايداري و مقاومت در برابر مشكلات، به موفقيتهاي شايان توجه، برسند.
97 درصد بقيه افراد هر جامعه ، داراي افكار، اهداف، روياها و آرزوهاي
پراكنده، مبهم، غير شفاف،و ناپيوسته بوده و همجنين فاقد برنامه ريزي دقيق و
عملي براي رسيدن به اهداف پراكنده و مبهم خود هستند. در يك بررسي دقيق 20
ساله دانشگاهي، نتايج حاصله نشان ميدهد كه راندمان حاصله از عملكرد گروه 3
درصدي در تمامي موارد و موضوعات بررسي شده، از مجموع عملكرد 97 درصدي ،
بيشتر بوده است.
به علاوه همين افراد 3 درصدي، خيلي بيشتر از تك تك افراد 97 درصدي، از
توانمندي دروني خود استفاده مينموده اند. افراد 3 درصدي هدفمند، در مقايسه
با 97 درصدي غير هدفمند، از احساس رضايت ، خوشبختي، خوشبيني، سلامت جسمي و
روحي بسيار بالايي برخوردار بوده اند… افراد اين گروه از نيروي تجسم و تصور
خود، بيشتر بهره برداري كرده و ميل و اشتياق فراوان به آنچه ميخواستند،
داشته و ميدانستند كه به كجا ميروند و فكر ميكردند كه، همه مشكلات و مسائل
دنيا قابل حل هستند، و با اين تفكر، به جنگ مشكلات و نارسايي ها ميرفتند و
بر آنها، غلبه ميكردند.
اينان از قدرت تصميم گيري سريع و به موقع برخوردار بوده اند و با شكار لحظه
ها و موقعيتهاو انديشيدن به پيروزي ، فرصتها را به دانايي، توانايي، ثروت و
خوشبختي بيشتر، تبديل ميكردند…اينان بر انديشه و تفكر خود حاكم بوده و از
قدرت ذهني و توانمندي هاي دروني خود، خيلي بيشتر از ديگران استفاده
ميكردند.
اينان شكست و عدم موفقيت را فقط به عنوان تجربه جديد، قبول داشتند و نتايج
مثبتي را از آن برداشت ميكردند، حتي در بدترين شرايط هم، اميد به موفقيت و
پيروزي را از دست نميداند.جالب است كه بدانيم كه افراد موفق و هدفمند 3 در
صدي، از ظرفيت و هوش خاص و خيلي بالا هم برخوردار نبودند.
با توجه به مراتب بالا، تلاش پشتكار مداوم در جهت رسيدن به اهداف، مهمترين
عامل تشكيل دهنده كيفيت زندگي است.
بزرگترين پاداشها به كساني تعلق ميگيرد كه براي رسيدن به اهداف، دست از
تلاش بي وقفه خود، برنداشته و وظايف و كارهاي مربوطه را با عشق، شور و شوق
و اشتياق انجام ميدهند و ميدانند هيچ شاهكاري و هيچ عظمتي بدون هدف بزرگ و
بدون عشق و علاقه شديد، بوجود نمي آيد؛ بعلاوه، با مقاومت در برابر مشكلات،
استعدادهاي انساني شكوفا شده، توانمندي هايش بيشتر ميگردد.
با وجود اين همه سودمندي، چرا اكثر مردم از هدف گذاري و تعيين اهداف شفاف
رويگردان هستند؟ ترس ( ترس از شكست–ترس از طرد شدن–ترس از تغيير ) و نبودن
آموزشهاي لازم جهت انتخاب اهداف آگاهانه، و عدم آگاهي اكثريت مردم به اثرات
فوق العاده اي كه از انتخاب هدف حاصل ميشود!
1. ترس : ترسها و ترديد ها ، ذهني بوده و بازدارنده هستند و يكي از
بزرگترين دشمنان بشر بحساب مي آيند. ترس ، بازتاب افكار منفي ماست ، ترس
سرمنشا تمام امراض ، ناكاميها و شكستهاست. علت پاره اي از ترسها و ترديد ها
، مربوط مي شود به كمبود اعتماد به نفس ، كه در نتيجه، خود را كوچك و حقير
ميشماريم و باور داريم كه آدم لايقي نيستيم و از عهده كاري كه در پيش رو
داريم برنمي آييم، از سويي ديگر، به علت عدم خودباوري، ديگران را خيلي
بالاتر، قويتر، و بزرگتر از آنچه هستند تصور ميكنيم.
ريشه ترس در نزد انسانها ، برميگردد به دوران اوليه كودكي ، والدين ندانسته
و ناآگاهانه ، باورها و ديدگاههاي ناثواب، ناهنجار و منفي خود از قبيل :
احساس ترس، ترديد، شكست، نالايقي و بي عرضگي و … را به كودكانشان منتقل
ميسازند. در حقيقت فيلتري سياه و زيان آور در ذهن فرزندان خود نصب مي كنند
كه از هر حادثه كه رخ دهد، برداشت منفي نمايند.
مادران و پدران، كه خود قرباني افكار ناهنجار والدين خويش بوده اند،
فرزندان خود را قرباني افكار و انديشه هاي منفي و نا ثواب خويش مي كنند.
ترس از شكست : بسياري از انسانها ؛ از ترس شكست خوردن و تحت تاثير افكار
منفي خود نمي توانند كارهاي جديد و سازنده و بزرگي را شروع كنند و يا در
صورت بروز مشكلات ، كار را نيمه تمام رها ميسازند، در حقيقت از ترس شكست و
ناكامي ، با انجام ندادن كار مثبت، عملا شكست را قبول دارند و در گرداب
افكار حقير و كوچك خود ، مي چرخند و دور ميزنند!ترس از طرد شدن : جاي شگفتي
است كه گروه كثيري از انسانها ، از ترس طرد شدن از طرف دوستان و آشنايان،
از موقعيت ها و پيروزي هايي كه در انتظارشان است، چشم مي پوشند. و بدون
اطلاع از نتايج و عوارض آن ، سعي ميكنند، هر طور و به هر قيمتي كه شده مورد
تاييد اطرافيان خود باشند. اصولا كساني كه از اعتماد به نفس كافي برخوردار
نبوده و خود را باور نداشته باشند، رضايت خويش را در تاييد اطرافيان جستجو
ميكنند. برعكس، افرادي كه از اعتماد به نفس بالايي برخوردار بوده و خود را
باور داشته باشند، و احساس كنند كه داراي پيام و رسالتي هستند، انرژي خود
را براي رسيدن پيام خود بكار ميبرند. و از طرد و رانده شدن از طرف ديگران
هم باكي ندارند.
ترس از تغيير : اصولا عادتها ، زندگي كردن را براي انسانها سهل و آسان
ميسازد، چرا كه براي هر كار كوچك و بزرگ تكراري ، لازم نيست فكر كرده و
انرژي زيادي مصرف شود. ولي وقتي با يك يا چند مورد و پديده تازه مواجه شويم
كه با باورهايمان متفاوت باشند و يا اگر بخواهيم در خود و يا ديگري
تغييراتي صورت پذيرد، در ابتدا و به طور طبيعي همه در مقابل تغييرات مقاومت
ميكنند، چون تغيير ، دردناك و مشكل تر از عدم تغيير است و اگر انگيزه تغيير
قوي باشد ، عده اي با گفتگو ، بحث و استدلال با خود و ديگران و با تكرار
فلان عمل و يا تكرار آن در ذهن، دست از مقاومت برداشته و تغيير را مي
پذيرند، دلي گروهي ديگر ، با داشتن ذهني بسته ، از اينكه در باورهايشان و
در نتيجه، در تفكرات، در عادات و … در رفتارشان تغييرات بدهند، به شدت
ميترسند و در برابر هر گونه تغيير هم به شدت مقاومت مي كنند.
با توجه به اينكه ، ترس بازدارنده بوده و مانع از هر حركت و انديشه نو
ميگردد ، لذا براي دستيابي به اهداف خويش و موفق شدن در امور جاري زندگي ،
لازم است علل بيماري ترس كه اكثرا به دوران 5 ساله كودكي برميگردد، توسط
متخصصين امر ريشه يابي گردد. با توجه به اينكه ميل به دانستن و عشق به
آموختن نيازي است مقدس، لذا وقتي ترس ، بر اركان تصميم گيري هاي شخص حاكم
گردد ديگر ميل و اشتياق به يادگيري به تدريج به تحليل رفته و به حداقل ممكن
ميرسد، كه خود نشان آن است كه شخص مشكل دارد و ميبايست به رفع بيماري خود
اقدام نمايد.
2. نبود آموزشهاي لازم جهت انتخاب آگاهانه : به ويژه عدم آگاهي از اثرات و
نتايج فوق العاده اي كه از انتخاب و گزينش اهداف شفاف و صحيح بدست مي آيد و
زندگي انسان را دگرگون ميسازد. به طور كلي ، اگر بخواهيم در نحوه تلقي
احساسات و عواطفمان ( از جمله ترس ) تغييراتي بدهيم ، اين عمل از طريق
آموزش امكانپذير ميباشد.
در هدف گذاري آگاهانه و صحيح ، موارد زير مورد دقت قرار ميگيرند :
1) هدف مثبت باشد.
2) هدف قابل اندازه گيري باشد.
3)هدف با احساسات پنج گانه ما درآميزد.
4) هدف به نفع خود و ديگران و جامعه باشد.
5) هدف قابل تقسيم به اهداف كوچكتر باشد.
6) اهداف مدون و نوشته باشند.
7)حصول به هدف موكول به ديگران نباشد.
8) استفاده از تجارب انسانهاي موفق در هدف گذاري .
9)مدل و الگو قرار دادن افرادي كه موفق هستند.
10) فاش نكردن اهداف بزرگ و مهم خود به ديگران.
11) مراقبت و نظارت بر مسير هدف امكان پذير باشد.
12) امكان تصحيح مسير و ايجاد نرمش و انعطاف پذيري.
13) دور ساختن افكار منفي از خود در برنامه ريزي و تعيين هدف.
اهداف انسان در زندگی را به چهار جنبه می توان تقسیم کرد :
- اهداف جسمانی (ورزش،تغذیه،مدیریت فشارها)-
اهداف ذهنی (مطالعه،تجسم خلاق،برنامه ریزی،نوشتن)
- اهداف اجتماعی و عاطفی (خدمت،همدلی،ایجاد سینرژی، احساس ایمنی فطری)-
اهداف معنوی (تعین ارزشها و تعهدات،مطالعه و مراقبه)اهداف خود را در این
چهار جهت باید مشخص کنیم . لازم به توضیح است که تحقق هر یک از اهداف در یک
زمینه در تحقق اهداف در زمینه های دیگر هم موثر خواهد بود .
اهداف جسمانی : آیا هر روز ورزش صبحگاهی انجام می دهید ؟ آیا در زمینه خاص
ورزشی مهارت دارید ؟ چه غذاهایی مصرف می کنید ؟ آیا برنامه غذایی خاصی برای
خود دارید ؟ در مقابل استرس ها چه عکس العملی دارید ؟ آیا به سلامت خود
اهمیت می دهید ؟ و ....چرا اهداف جسمانی خود را تعین می کنیم ؟
برای اینکه بتوانیم از تواناییهای خود بیشترین بهره را ببریم باید از سلامت
کاملی بر خوردار باشیم . چون جسم ذهن را کنترل می کند و ذهن هم می تواند
جسم را کنترل کند . آنتونی رابینز در کتاب موفقیت نامحدود خود اینطور بیان
می کند: حالت نشستن ،نوع نگاه کردن ،نحوه راه رفتن ،لحن حرف زدن ،روش غذا
خوردن و... هر شخص در هر لحظه نشان دهنده احساس ، فکر و نگرش آن شخص در آن
زمان می باشد . قطعا کسی نمی خواهد تن ناسالمی داشته باشند . و هر کسی دوست
دارد از تناسب اندام مناسبی برخوردار بوده و صورت ظاهری جذابی داشته باشد .
برای دستیابی به این موارد داشتن اهداف کوتاه و بلند (جسمانی) از بدیهیات
خواهد بود.
اهداف جسمانی می تواند شامل مواردی مانند : ورزش صبحگاهی – خوردن صبحانه
خوب – رژیم غذایی مناسب – جلوگیری از استرس – ورزش به صورت حرفه ای در رشته
ای خاص و....که باید برای هر یک از این موارد برنامه مشخصی داشته باشیم . و
همه این موارد میتوانند سبب شوند که از نظر جسمی یک فرد در شرایط ایده ال
قرار گیرد .اهداف ذهنی : در مورد تواناییهای ذهن چه می دانید ؟ از چند درصد
تواناییهای جسمی خود استفاده می کنید ؟ چه کاری از عهده ذهن بر می آید ؟
فرق بین نیوتن و یک فرد معمولی چیست ؟
برای افزایش کارایی ذهن چه اهدافی باید داشته باشیم ؟ ذهن انسان همواره در
حال دریافت اطلاعات جدید می باشد و در عین حال برخی از اطلاعات موجود در
ذهن فراموش می شوند . افراد موفق می دانند چه چیزهایی را فراموش کنند و چه
چیزهایی را نگه دارند و این عادت مردان موفق شده است .لازم به توضیح است
که ذهن قویترین ابزاری است که خداوند در اختیار بشر قرار داده پس اگر کسی
نداند از این ابزار چطور استفاده کند ، بزرگترین اشتباه زندگی خود را مرتکب
شده است . انشتین فقط از 5% توانایی ذهن خود استفاده کرد !!!
اهداف ذهنی می تواند شامل مواردی مانند : مطالعه کتاب در موارد مختلف –
ورزشهای ذهنی – تحقیق و تحصیل در زمینه خاص – تجسم خلاق - آشنایی با علوم
جدید و.... که طبق برنامه منظم قابل دستیابی باشند . که داشتن این گونه
برنامه ها باعث ارتقا ذهن می شود .
اهداف اجتماعی و عاطفی : انسان در جامعه ای زندگی می کند که هر کاری بخواهد
انجام دهد به نحوی با افراد جامعه سر کار خواهد داشت . یکی از خصوصیات
افراد موفق داشتن روابط اجتماعی خوب و سازنده است و کسی که دارای روابط
اجتماعی موثر است از احترام خاصی برخوردار است . پس منطقی خواهد بود که همه
افراد در بهبود این زمینه نهایت تلاش خود را بکنند و برای آن برنامه ریزی
مناسب داشته باشند .اهداف اجتماعی می تواند شامل مواردی مانند : سرمایه
گذاری عاطفی روی روابط – تشکیل خانواده – شرکت در انجمن های و تشکلهای
مختلف – ایجاد یک رابطه جدید و.... که باید در بر نامه هر شخص قرار گیرد تا
هر فرد بتواند از موقعیت اجتماعی خود به بهترین نحو استفاده کند .
اهداف معنوی : شامل مواردی که برای پرورش روح بشر مورد استفاده قرار می
گیرند . چرا که انسان موجودی است که از جسم و روح تشکیل شده و ارتقا در یک
بعد قطعا برای انسان ارضا کننده نخواهد بود.اهداف معنوی می تواند شامل
مواردی مانند : مطالعه در زمینه ادیان و مذاهب – درک حقایق – عبادت – دعا –
کمک به همنوع – مبارزه با نفس و..... که برای دستیابی به یک موقعیت معنوی
مناسب باید در نظر گرفته شوند . در این مورد می توانید با افراد موفق مشورت
کنید یا زندگینامه بزرگان را مطالعه کنید و جایگاه آن را در زندگی پیدا
کنید .
اصول موارد تغییر نا پذیری که در همه جای دنیا از طرف همه مردم دنیا ، جز
جدایی نا پذیر یک زندگی درست هستند . و همیشه به عنوان راهنما عمل می کنند
. مواردی مانند صداقت – راستگویی – متعهد بودن و.... که در همه جای دنیا به
عنوان اصول اولیه انسان بودن مورد قبول هستند . به عنوان مثال درهیچ جای
دنیا فردی را پیدا نمی کنیم که دروغ را پسندیده بداند . افراد موفق هیچ
زمانی اصول را زیر پا نمی گذارند .
ارزشها قابل تغییر و بهبود هستند . و بر حسب افراد و جوامع مختلف
فرق می کنند . در اصل موفقیت برای هر فردی بر اساس ارزشهایی که هر شخص برای
خود تعین کرده سنجیده می شود . به عنوان مثال در یک مقطع زمانی موفقیت برای
فردی در داشتن زندگی بدون دغدغه و آرام خلاصه شده است ، بنابراین این شخص
برای دستیابی به این زندگی تلاش می کند . این چیزیست که ثابت نمی ماند و
برای همون فرد ممکن است در زمان دیگری تغییر کند . برای پی بردن به این
قضیه به ارزشهایی که قبلا داشتید و ارزشهایی که الان دارید توجه کنید . چه
نتیجه ای می توان گرفت ؟
انعطاف پذیری انعطاف پذیری یکی دیگر از خصوصیات برجسته افراد موفق است .
انعطاف پذیری یعنی اینکه بتوانیم در شرایط مختلف به بهترین نحو عمل کنیم .
مواردی از قبیل تغییر- قبول اشتباهات و اصلاح آنها – انتقاد پذیری و... که
در روند رشد افراد خیلی مفید خواهد بود . همانطور كه قبلا گفته شد اهداف هر
شخص موتور محركه و سوخت و انگيزه آن فرد است و مثل يك كليد(Push Buttom)
جهت روشن كردن موتور هر فرد استفاده ميشود. اهداف افراد در واقع دلايل ورود
افراد به اين تجارت ميباشد. و هر فرد در بدو ورود به اين تجارت داراي
انگيزه هاي كافي جهت انرژي و وقت گذاشتن براي تجارت نيست .
با تعيين كردن اهداف افراد ميتوان انگيزه هاي كافي جهت تلاش و كوشش در اين
تجارت در ايشان ايجاد نمود. افراد در بدو ورود به اعتبار شما وارد اين
تجارت ميشوند و زياد به اهداف خود فكر نميكنند و زمان زيادي را به اين كار
اختصاص نميدهند در واقع فلش اعتماد اين افراد در بدو ورود به سمت شماست. با
تعيين اهداف آنها و با به حركت درآوردن موتور محركه آنها فلش اعتماد افراد
از سمت شما به سمت اين تجارت تغيير جهت ميدهد. در ابتداي ورود افراد به اين
تجارت، اهدافشان به صورت يك روياي مبهم و نامشخص(Dream) ميباشد.
يكي از كارهاي مهم در اين تجارت تبديل Dream افراد به Vision است. Vision
يعني تصوير ذهني دقيق داشتن راجع به خواسته ها و اهداف با كليه جزئيات آن.
تبديل Dream به Vision در افراد يك مرتبه و سريع صورت نميگيرد. بلكه اين
كار, آرام آرام انجام ميپذيرد. هر چه Vision افراد بالاتر رود و اهداف
ايشان با جزئيات بيشتري مشخص شود ، آن اهداف در ذهنشان بيشتر به باور ميرسد
و با بالا رفتن باور افراد نسبت به اهداف ، ارزش آنها پررنگتر و بيشتر
ميشود و با بالا رفتن ارزش اهداف انگيزه كار بيشتر شده و در نتيجه افراد ،
زمان بيشتري صرف رسيدن به آنها خواهند كرد. Vision مرحله به مرحله افزايش
پيدا ميكند و نبايد در رسيدن به آن عجله كرد. واقع Vision افراد ، رگ خواب
افراد و نقطه تحريك او جهت حرمت در اين تجارت ميباشد.
Vision افراد در واقع راه غلبه بر ياس و نا اميدي آنها است و بايد بدانيم
كه در مواقع نا اميدي و ياس ، اين اهداف هستند كه با يادآوري آنها مجدد
اميد پيدا خواهد شد و ميتوان بر نااميدي غلبه كرد. يكي از نكات بسيار مهم
در مورد اين اهداف اين است كه ميبايست براي هر فرد ، منطقي و مستدل باشند.
هر چه دليل يك هدف ، منطقي تر و محكمتر باشد ، خود هدف نيز منطقي تر و محكم تر
مي باشد. در نتيجه تاثير و نيروي بيشتري به انسان وارد خواهد كرد. اگر اهداف
را همچون سطح يك ميز فرض كنيم ، دلايل اهداف مانند پايه هاي نگهدارنده آن
ميز ميباشند.
مثال: از شهر A به شهر B رفتن: اگر شما قصد رفتن از شهر A به شهر B را
داشتيد و كسي به شما بگويد كه من ميتوانم راهي را به شما پيشنهاد كنم كه
سريعا از شهر A به شهر B برويد ، شما حتماً اين پيشنهاد را از او قبول
خواهيد كرد. ولي اگر هدفي در شهر B نداشته باشيد و اصلا قصد رفتن به شهر B
را نداشته باشيد ، پيشنهاد مطرح شده اثري بر روي شما نخواهد گذاشت .
يكي از روشهاي ديگر بزرگ كردن و خوب جلوه دادن شهر B ارائه مزيتهاي رسيدن
به شهر B براي شما است. در آن صورت ، انگيزه هاي شما براي حركت از شهر A به
شهر B افزايش پيدا خواهد كرد.
شرايط تغيير دادن يك نفر شامل موارد ذيل است :
۱- شناخت فلات تغييرات شخص: يعني شناخت همان باورها و عادات محدود كننده
شخص.
۲- جايگزيني: يعني جايگزين كردن باور و عادت درست با باورها و عادات محدود
كننده.
۳- شرطي سازي: يعني تعهد به خود دادن جهت انجام دقيق كارها. مثلا اگر مسواك
نزنم شبها خوابم نميبرد.در اين تجارت منظور از هدف در واقع اهداف SMART
ميباشد.
به اهدافي SMART ميگويند كه داراي پنج ويژگي زير باشد:
الف- Specific: يعني كلي نباشند و شخصي و مربوط به خود شخص باشند.
ب- Measurable: يعني قابل قيمت گذاري و اندازه گیری باشند.
ج- Achievable: يعني دستيافتني باشند.
د- Resonable & Realistic: يعني موجه و معقول و واقعي باشند.
ه- Time Bound: يعني زمانبندي شده باشند.
يك قانون مهم: قانون ۵۰-۵۰:
يعني اهداف نبايد آنقدر كوچك باشد كه رسيدن به آنها بي معني باشد و يا
آنقدر بزرگ كه هيچگاه به آنها نرسيم يا رسيدن به آنها زمان بسيار طولاني
سپري كنيم. يكي از بهترين روشها براي تعيين اهداف ديگران و بالابردن Vision
اهداف ،Share كردن اهداف با خود ايشان است. وقتي كه اهداف خود را براي
ديگران باز گو ميكنيم ، سبب ميشويم كه اهداف ديگران نيز بيرون كشيده شود. و
ايشان نيز جرات بيان اهداف خود را با ما پيدا كنند.
مزيت Share كردن اهداف خود با دايركتها :
۱- باعث از بين رفتن ترس از خواستن اهداف بزرگ در آنها ميشود.
۲- سبب بيرون كشيدن اهداف ايشان و بالارفتن Vision آنها ميشود.يكي از
بهترين روشها جهت تبديل Dream افراد به Vision ، نوشتن اهداف به روي كاغذ
ميباشد.
دلايل نوشتن اهداف به روي كاغذ :
۱- اهداف از Dream تبديل به Vision ميشود و در ذهن ما تثبيت ميگردد.
۲- با نوشتن اهداف ، قدرت تغيير و Upgrade كردن آن اهداف در ذهن ما به وجود
مي آيد و ما ميتوانيم اهداف جديتري جايگزين آنها بكنيم.
۳- پس از نوشتن اهداف ، انسان نسبت به آنها تعهد پيدا ميكند. بدينگونه كه
با نوشتن اهداف و تعيين جزئيات آنها و تكرار آنها در ذهن ، ايمان به آن
اهداف در ذهن ما به وجود آمده و با ايمان آوردن به اهداف خود در ما نيروي
دروني و انگيزه جهت رسيدن به آن ايجاد ميشود "تواناييهاي يك فرد بي هدف
همچون قدرت بمب اتم در دست يك كودك بي اطلاع مي باشد"
قوانين نوشتن اهداف:۱- اهداف بايد با بيشترين جزئيات و مشخصات نوشته شود.
۲- زمانبندي و تعيين اهداف به كوتاه مدت و بلند مدت: با اين كار هنگام
رسيدن به اهداف كوتاه مدت احساس ميكنيم كه مسير طي شده درست است و انگيزه و
انرژي ادامه مسير افزايش پيدا ميكند.
۳- قانون ۵۰-۵۰ در نوشتن اهداف رعايت شود(نه آنقدر كوچك و بي ارزش و نه
آنقدر بزرگ و دست نيافتني)
۴- سعي كنيم كه در اهداف خود ، ديگران را نيز سهيم كنيم. مثلا به كسي صد در
صد قول دهيم كه تا ۶ ماه ديگر براي او ماشين و يا وسيله خاصي را تهيه
خواهيم كرد. اديسون قبل از هر اختراع قول آن را در يك زمان مشخص به مردم مي
داد.
نكته: هنگام نوشتن اهداف بايد روي آنها تمركز و فوكوس كرد و از پرداختن به
مسائل غير مرتبط پرهيز كنيم.
فوايد ديگري از نوشتن اهداف : - اهداف به زندگي جهت ميدهند .
- قابليت زمانبندي پيدا ميكند . - هزينه رسيدن به آنها را ميتوان تخمين زد
.
- موانع احتمالي را ميتوان حدس زد و برطرف نمود .
- بهترين مسير براي رسيدن به هدف كشف ميشود .
- نيرو و انگيزه دروني بسيار قوي جهت حركت به سمت هدف در انسان ايجاد
ميشود.
مطالب بالا برگرفته از کتاب: موفقیت نا محدود اثر:آنتونی رابینز و هفت عادت
مردمان موثر اثر: استیفن کاوی می باشد. لذا براي دستيابي سريع به اهداف
مورد نظر مي بايست آنها را بنويسيم.شبها قبل از خواب و صبح ها قبل از ترك
رختخواب ، حتي در طول روز آنها را براي خود بخوانيم، دائما به ضمير
ناخودآگاه سيگنال و علامت بدهيم.